سایکوپت ها

مهمترین نقص افراد سایکوپت اینه که نمی توننند نتایج کارهاشون را ببینند و از رسوایی و گیر افتادن نمی ترسند اصولآ بخش ترس در وجودشان نیست و متوجه عواقب کارهاشون نیستند مثلآ وقتی از این خانم فرانسوی بخاطر نفوذ در ضمیر نا خودگاه می پرسیدم از چه حیوانی بیشتر خوشت بیاد جواب می داد از گربه و وقتی می پرسیدم چرا می گفت برای اینکه گربه حیوان راحتی هر جا بخواد میره هر جای هم بخواد همونجا دستشوی خودش هم میکنه فهمیدم با موجودی بی چشم روح مواجه شدم چون هر ووقت در خیابان قدم میزدیم و هر وقت به دستشوئ احتیاج داشت همونجا بدون کوچترین خجالتی مثل گربه ها کارش را میکرد سایکوپتها فوق العاده افراد باهوش ، پر رو و جذاب و کاملآ دروغگو هستند برای استفاده حرفهای به من می گفت که سابقه نداشته حتی شیرین به فرهاد گفته باشه بالاخره حقه ای که زده بود گرفت و بنده بیشتر پولی را که داشتم به او قرض دادم به این شکل که موقع دادن اجاره ام بهم برگردونه اما اون نه تنها پول را پس نداد انکار هم میکرد که تو دروغ میگی اونجا بود که به درستی ضرب المثل های فارسی یقین پیدا کردم که گربه بی چشم و روه و اون ماه هر شب برای خواب به شیلتر رفتم و بعد هم از اون محل رفتم ده سال در حال استراحت و انجام کارهای معمولی خود بودم که با دومین زنی که بیماری سایکوپت داشت و بنده متاسفانه اینرا نمی دانستم آشنا شدم برای مثال وقتی ازش می پرسیدم از چه حیوانی خوشت میاد میگفت از همشون و وقتی می پرسیدم چرا با صدای بلند جواب می داد چون اونها مثل تو اینقدر حرف نمی زنند فهمیدم با آدم فوق العاده خودخواهی که حرف هیچکسی را گوش نمی کندو تحمل شنیدن حرف راست ونصیحت و پند را ندارد .روبرو شدم . اگر کتاب چاخان نوشته عزیز نسین را نخوندید حتمآ توصیه می کنم بخونیدداستان اینکه چطور مردم گیر سایکوپتها می افتند و بقیه از بیرون میگند مگه میشه ؟ مگه احمقی که گولش را خوردی ؟ و بعد خودشون در دام می افتند اسم کتاب را در گوگل سرج کنید در قسمتی از کتاب نوشته شده : 
توی مسافرانی که پیاده شدند قیافه یک نفر خیلی جلب توجه کرد.. طرز لباس پوشیدنش و رفتار و حرکاتش به مردم این منطقه هیچ شباهتی نداشت.

ساک آبی رنگی را که پر از کتاب و مجله بود به زمین گذاشت … گرد و خاک لباسش را با دست‌هایش تکان داد. بدون توجه به نگاه‌های کنجکاو دهاتی‌ها چند لحظه‌ای اطراف را نگاه کرد.. وقتی مطمئن شد نشانی‌هایش صحیح است و اشتباهی نیامده ساکش را برداشت وبا قدم‌های محکم از جاده خاکی به طرف میدان قصبه به راه افتاد… این افراد چه مرد و چه زن که به فراوان در اطراف دیده می شوند در جذب و سواستفاده از بقیه خیلی موفق ترن هوش زیاد آنها باعث جذب دیگران می شود در همه جای دنیا مردها ابتدا عاشق روح آزاد و سرکش این افراد میشوند احساس می کنند رویاهای سرکش خودشون در وجود این آدم که از هیچ چیزی نمی ترسه ( چون احساس درس وجودشون نیست ) می بینند و به شدت جذبش میشوند و اونها هم با همه وجود از او استفاده میکنند.‎تمام منظور بنده این بود که روح وجود داره و اگر شما به اون اعتقاد داشته باشی همانطور که بنده دارم ، می تواند برایت کشف اعجاب کند و جسم تو را هر چند که ضعیف شده باشد نجات دهد ریشه انگ و برچسب به بیماران روانی مربوط به دوران قدیم بود «بیماری های روانی از دیرباز بوده و بشر مانند بیماری های جسمی با آن درگیر بوده است اما چون دانش کافی و تفسیر علمی از بیماری های روانی نداشته است، آن را به جن (جنون یا جن زدگی) و مشکل روح تعبیر می کرده و این دیدگاه تا امروز هم ادامه یافته و بیماری های مربوط به روان را بعضی ها به اشتباه، با عنوان بیماری های روحی ذکر می کنند؛ در صورتی که این دیدگاه، غلط است و از نظر روان پزشکان، بیماری های روانی مربوط به تغییراتی است که در مغز رخ می دهد.
توی مسافرانی که پیاده شدند قیافه یک نفر خیلی جلب توجه کرد.. طرز لباس پوشیدنش و رفتار و حرکاتش به مردم این منطقه هیچ شباهتی نداشت.

ساک آبی رنگی را که پر از کتاب و مجله بود به زمین گذاشت … گرد و خاک لباسش را با دست‌هایش تکان داد. بدون توجه به نگاه‌های کنجکاو دهاتی‌ها چند لحظه‌ای اطراف را نگاه کرد.. وقتی مطمئن شد نشانی‌هایش صحیح است و اشتباهی نیامده ساکش را برداشت وبا قدم‌های محکم از جاده خاکی به طرف میدان قصبه به راه افتاد.Oct. 31, 2020 12:59 p.m.
https://www.google.com/url?sa=t&source=web&rct=j&url=https://negahpub.com/shop/fictions/foreign-fictions/%25DA%2586%25D8%25A7%25D8%25AE%25D8%25A7%25D9%2586/&ved=2ahUKEwiHrva8pd_sAhWkVN8KHd4mAKsQFjATegQIBxAB&usg=AOvVaw2lrSmb7kxDtY1_NvtdewuP

.داستان من و سارا  و زندگی مشترک برای دوسال ،  سارا یک دختر کانادائی و بسیار باهوش و هنرمند است که متاسفانه سالهاست به انواع مواد مخدر  معتاد شده است و از آنجایی که از واقعیت ها را باید گفت مخصوصآ بخاطر اینکه  تنها پسر نازنین و مادر و خواهر  تحصیلکرده اش الان در فیس بوک از دوستان خوب بنده   نیز هستند  این عکس ها زمانی بود که خوشبختانه بنده اثر خوبی روی این دختر هنر مند گذاشتم ولی زیاد دوامی نداشت چون گفت مواد مخدر را دوست داره و هیچوقت هم قصد ترک آنرا ندارد  ماجرا  این جوری شروع شد یک از روز ها که به محل آپارتمان جدیدی که سالها برای آن در نوبت بودم میرفتم سارا را در وسط آشغال ها دید م  گفتم آنجا چکار میکنی گفت دنبال وسائل صوتی برای فروش میگرد م گفتم جی مثلآ گفت سی دی صبط صوت سی دی پلایر ، هر چیز ارزش چند دلار داشته باشه برای من کافیه بنده هم چون در ونکور کانادا یکروز از قبیل این نوع وسایل به مغاره ها میفروختم چند تای دستگاه و سیدی نو از قدیم داشتم که گفتم چون احتیاجی به آنها ندارم برای شما بلافاصله لبخندی زد و برای گرفتن آنها با من از آسانسور بالا آمد بالا آمدن او همان و ماندن او همان شاید باورتان نشود همان طور که سال اول باور نمیکردم  با وجودی که ما بهترین سکورتی را داشتیم یکبار بیشتر زنگ نزدم چون واقعآ افراد تحصیل کرده و آشنا به درد جامعه کانادایی خیلی کم  دارند  و برخوردشون با همه  سوا از مریض و آدم سالم یکی بود پلیس ها خیلی مودب تر و بهتر بودند لااقل افراد را از روی سوابق افراد بخصوص از سوابق پزشکی میشانداختن  و اطلاع داشتند صبر و تحملوشن و نحوه بخوردشون خیلی بهتر از سکورتی محل ما بود بهر صورت می آمدند و چون از سوابق بیماری سارا خبر داشتند سخت نمی گرفتند و با او زیاد برخورد  نمیکردند نهایت او را می بردند شیلتر و به من هم میگفتند اگر آمد درب را باز نکن این ماجرا به همین گونه ده بار تکرار شداو هم بد از شیلتر شاید حداکثر یکساعت بعد دوباره بر میگشت و چو میدانست من در خانه هستم ساعتها پشت درب در انتضار باز شدن درب بود ومی نشست اگر چند روز هم درب را باز نمکردی بنده هم اگر سوابق بیماری او را  میدانستم  سال اول بخصوص سخت نمیگرفتم سارا یک سایکوپت بود از نظر روانی با وجودی که این افراد از بهره هوش نسبتآ بالای برخوردار هستند اما از نظر عقلی مثل بچه ها میمانند  یک نمیکره از مغزشون عیب از عدم ناتوانی در ژن ها دارد و از نظر علمی مثل همان کور رنگ ها رنگ عاطفه را نمی بینند  دست به کارهای سخت نمیزنند هر جا بروند کار خانه و نظافت خدا نکنه بطور خلاصه بدون اینکه خودشون بخواهند متوجه درد و رنجی که به دیگران میدهند نیستند بالاخره این قدر مثل بچه ها پشت درب سر و صدا میکرد که من فکر کنم بیشتر بخاطر اینکه بهائی بودم نمی توانستم بی تفاوت باشم حتی چهار بار تلفن من در خانه خودم به سرقت رفت و هر بار سارا میگفت کار من نیست چهار بار به پلیس زنگ زدم و گزارش دادم و خواهش کردم حداقل به دوربین ها نگاه کنند و فقط بگند آیا غیر از سارا کس دیگری فلان روز کذایی بوده است و اینکه چهار بار جواب ندادند یعنی کار سارا بوده ولی من ساده دوباره دنبال مدرک بودم و هر بار من از دست او عصبانی میشدم سارا در این مورد بیشتر سکوت میکرد و قالب وقت ها میخندید یادم میاد مفصر کلاس که شده بودم هر وقت عصبانی میشدم بچه ها میخندیدند این بار از دست ماجراهای من  سارا میخندید  و پلیس ها لبخند میزدند  در  هر صورتی  در کانادا وظیفه پلیس ها یکی این است در جای که افراد سایکوپت زندگی میکنند  صاحبخانه را در جریان سابقه  روانی این افراد قرار دهند  پلیس های کانادایی متاسفانه در این مورد آتش به اختیار عمل میکنند دلشون برای یک سایکوپت  بخصوص اگر مریض باشه و اعتیاد بدی به هروئین داشته باشه بیشتر میسوزه  یشتر از پناهندگان و مهاجرین بی پول می سوزد دوسال تمام اندوخته های بنده به خریدن تلفن  اختصاص داشت  البته پلیس ها می آمدند برای سر کشی و میگفتند برای محافظت از شما می آئیم البته اینجور هم هست ولی یکی از وظایف اصلی پلیس ها همینه باید بیایند به محل زندگی این افراد و گزارش تهیه کنند فکر کنم باید سر کشی کنند صاحبخانه آیا سکته مغزی کرده است یا نه و اگر نه چرا ؟ اصولآ سایکوپت ها واقعآ مریضند و تحت حمایت رویال  (سلطنتی ) انگلستان هستند بهترین وکیل ها را دارند نمیگزارند این گونه افراد بیشتر از چهل .و هشت ساعت در زندان باشند مگر تشخیض قاضی بخاطر بهبود وضع بیمار بخاطر اعتیاد  که  آنهم حداکثر یک هفته تا دو هفته بیشتر اجازه ندارند اینگونه افراد را در حبس نگه دارند بالاخره ادامه را در کاینت ها بخوانید بالاخره دیدم راهی ندارم باید با این مسئله کنار بیام و قبل از رفتن  کمکش کنم مثلآ زمستان نباشه فصل تابستان باشه و یا  لااقل حالش بهتر بشه و تصمیم گرفتم برای اینکه وقتش پر بشه  کار های نظافتی که در خانه هست با میلغی مزد برای تشویق به او بدهم مثلآ  پاک کردن یخچال ده دلار ، تمیز کردن پذیرای ۵ دلار تمیز کردن حمام که خودش ترجیع میداد خودش بیشتر همان جا ساعتها در حال صرف کشیدن مواد و عمل تزریق  که متاسفانه هر دو ساعت یکبار هم انجام میداد  عکسی از  حمام را در کامینت ها میگذارم در واقع بخاطر وضیعت بهبودخود سارا بود که آپارتمان را پس دادم و دوباره محلی را برای سکونت اجاره کردم ، چون متاسفانه سارا از آزادی های که در خانه داشت سو، استفاده میکرد مثلآ بعضی وقت ها حتی از دستشویی بیرون نمی آمد  چند بار برای اینکار به پلیس زنگ زدم ،بالاخره هم گفتم فابده ای نداره باید آپارتمان را پس بدم کسی چه میدونه شاید خدای نکرده در هان حمام از تزریق می مرد و آنوقت خودم را تا آخر عمر نمی بخشیدم جالب اینه ما هیچ تماس فیزیکی از نظر عشقی و عاطفی نداشیم او وحشی و غیر دست یافتنی بود حتی روی پوستش نقش نگار کرده بود که وحشی و یکدانه است و  با سابقه ای که از او داشتم باور کردم ولی امیدوارم اون میدونه با کارهای که کردم به او نشان دادم که دوستی واقعی یعنی همین ها در اون زمان ها یادم میاد برای اینکه همه چیزها به اندازه دلخواه برای ما جور باشد از سه موسسه مالی ماهیانه پول قرض میکردم همینطور هما ن سال متوجه شدم اشکال در خیال داره  مثلآ بشقاب پرنده در آسمان می بینه  و همینطور از نشاط کافی بر خوردار نبود بعد از شش ماه تحقیق فهمیدم بخاطر اثرات بد انکتور ی است که بطور ماهیانه در بیمارستان  باید از اون استفاده کنه مشتاقات ا اولنیزا پین داره  که با داروهای دیگه همه با هم در انکجتور هر دو ماه باید آنها میزد سارا موقع تزریق برای روزها غیبت میکرد ولی پلیس ها هر جور بود بخاطر اینکه فکر میکردند برای سلامتی خوبه آونا پیدا و برای تزریق او را به بیمارستان می بردند  اصولا اثر ات بد  این دارو در سارا توهم و خستگی ایجاد میکرد به مادرش که نرس  بیمارستانی در واشنگتن است  تماس گرفتم  و مقداری از مدارک پزشکی او را فرستادم و آدرس بیمارستان و دکتر روانشناس و همینطور کیس ورکرش هم نیز به او دادم ولی به غیر از اینها نظر پلیس ها مهم بود که از نظر علمی اهمیت داشت شاید ده بار به جورهای مختلف به دوستان پلیسی که به واسطه او هر هفته برای سرکشی به ملاقات ما می آمدند همین مطالب را گفتم ، و  دلیل منطقی و زیر نویس علمی مطلب را هم آدرس دادم و شما  لطفآ همیشه برای سلامتی خود و افراد دیگر فقط اثرات بد و یا افکس های بد  هر داروی که مثل جعبه سیاه آن می باشد را به راحتی در گوگول  سرج کنید خدا را شکر  بالاخره تزریق این دارو به واسطه فعالیت مادر و بنده قحط شد و سال دوم روحیه سارا خانم به مراتب بهتر شد الان هر ماه سعی میکنم به دیدنش بروم  و مقداری از چیزهای که دوست داره براش میخرم و خبر سلامتی خانواده اش را به او و خبر سلامتی اورا نیز  به خانواده اش را مبدهم  شما   برای اینجور آدمها که تقصیر خودشون نیست و این نقض را از نظر ژنتیکی و علمی دارند و بعد هم بخاطر داشتن احتیاط حالشون از اینی هم که هست بدتر میشه و بد در جامعه بی کس و پناه رها میشوند لطفآ دعا کنید  مخصوصآ که سارا قلب پاک و نیت خوبی در مورد افراد جامعه   خودم بالاخره به این نتیجه رسیدم اگر واقعآ بخوام براش کار ی کنم همینه که بیشتر بخاطر سلامتی خود او  به جای دیگری برم اگر  جایی زیاد ی نباشه مجبور میشه بالاخره  دوزهای مصرفش را طولانی تر کنه بیشتر وقت ها هر  روز  یک بار با اشگ  و با دستکش های مخصوص  وسایل باقی مانده از تزریقش را در نالون های ویژه جمع میکردم
 اگر جمع نمیکردم برای سلامتی  health. اون و خودم خطرناک   بوداگر کتاب چاخان نوشته عزیز نسین را نخوندید توصیه میکنم  بخوانید داستان اینجوریه که چطور مردم گیر سایکوپتها می افتند و بقیه از بیرون میگند مگه میشه ؟ مگه احمقی که گولش را خوردی ؟ و بعد خودشون در دام می افتند اسم کتاب را در گوگل پیدا کنید 
همانطور که گفته شد .مهمترین نقص افراد سایکوپت اینه که نمی توننند نتایج کارهاشون را ببینند و از رسوایی و گیر افتادن نمی ترسند پنج درصد از جمعیت دنیا سایکوپت هستند و اصولآ بخش ترس در وجودشان نیست و متوجه عواقب کارهاشون نیستندانگ و برچسب به بیماران روانی مربوط به دوران قدیم بود «بیماری های روانی از دیرباز بوده و بشر مانند بیماری های جسمی با آن درگیر بوده است اما چون دانش کافی و تفسیر علمی از بیماری های روانی نداشته است، آن را به جن ( دیوانگی   جن زدگی و افرادی که روح پلید دارند ) و یا در نهایت آنرا مشکل خود فرد تعبیر می کردند و این دیدگاه به شکل دیگری  امروز هم ادامه یافته و  متاسفانه ، بعضی از روانشناسان  آنرا مربوط به روان میدانند و از آن به اسم بیماری های روحی ذکر می کنند؛ در صورتی که این دیدگاه، غلط است و از نظر روان پزشکان، بیماری های روانی مربوط به تغییراتی است که در مغز رخ می دهد.

نقل دو تجربه شخصی ..مهمترین نقص افراد سایکوپت اینه که نمی توننند نتایج کارهاشون را ببینند و از رسوایی و گیر افتادن نمی ترسند اصولآ بخش ترس در وجودشان نیست و متوجه عواقب کارهاشون نیستند مثلآ وقتی از یک خانم فرانسوی بخاطر نفوذ در ضمیر نا خودگاهاش می پرسیدم از چه حیوانی بیشتر خوشت بیاد جواب می داد از گربه و وقتی می پرسیدم چرا می گفت برای اینکه گربه حیوان راحتی و هر جا بخواد قضای حاجت میکنه  هر جای هم بخواد همونجا دستشوی خودش هم انجام میده آن موقع چون سایکوپت ها را نمی شناختم فکر میکردم  با موجودی بی چشم روح مواجه شدم چون هر ووقت در خیابان قدم میزدیم و هر وقت به دستشوئ احتیاج داشت همونجا بدون کوچترین خجالتی مثل گربه ها کارش را میکرد سایکوپتها فوق العاده افراد باهوش ، پر رو و جذاب و کاملآ دروغگو هستند برای استفاده حرفهای به معشوق خود میزنند که سابقه نداشته حتی شیرین به فرهاد گفته باشه بالاخره حقه ای که زده بود گرفت و بنده بیشتر پولی را که داشتم به او قرض دادم به این شکل که موقع دادن اجاره ام بهم برگردونه اما اون نه تنها پول را پس نداد انکار هم میکرد که تو دروغ میگی اونجا بود که به درستی ضرب المثل های فارسی یقین پیدا کردم که گربه بی چشم و روه و اون ماه هر شب برای خواب به شیلتر رفتم و بعد هم از اون محل رفتم
 ده سال در حال استراحت و انجام کارهای معمولی خود بودم که با دومین زنی که بیماری سایکوپت داشت و بنده متاسفانه اینرا نمی دانستم آشنا شدم برای مثال وقتی ازش می پرسیدم از چه حیوانی خوشت میاد میگفت از همشون و وقتی می پرسیدم چرا با صدای بلند جواب می داد چون اونها مثل تو اینقدر حرف نمی زنند فهمیدم با آدم فوق العاده خودخواهی که حرف هیچکسی را گوش نمی کندو تحمل شنیدن حرف راست ونصیحت و پند را ندارد .روبرو شدمکپی و پست فیس بوکhttps://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2431076180530831&id=100008854172156