ما ایرانیها چه دوست داشته باشیم که به این صفت متصف شویم و چه دوست نداشته باشیم، مردمی هستیم که در اکثر موارد احساساتمان در اتخاذ و انتخاب مسیرمان نقش تعیینکنندهای را ایفا میکنند. اکثر ما ایرانیان هر پدیدهای را اعم از جریان، شخص، حزب، کالا، دوست، همسر، همکار و … را کلاً به صورت سیاه و سفید، خوب مطلق یا بد مطلق، دیو یا فرشته ارزیابی میکنیم و کمتر اتفاق میافتد که آرام و متین دربارهٔ یک نفر بگوییم فلانی این صفت، آن روحیه و آن رفتارش چنین است و در مقابل آن یکیها چنان! به عبارتی، رفتارهایمان معتدل نیست به طوری که کینههایی که گاهی میورزیم، قطب روبهروی مهرورزیهای بیحد و حسابمان است.
ایرانیان و توهم دائمی توطئه
ما ایرانیان از توطئه و توطئهگر کم ضربه نخوردهایم منتها در اینجا منظور این است که ما ایرانیان به دلایل خیلی زیاد از جمله ترس، احتیاط و یا کمکاری و به طور کلی در نتیجهٔ ترس از عدم موفقیت، علاقمندیم آنچنان دشمن بزرگی برای خود فرض کنیم و آنچنان خود را در مقابلش زبون و ناچیز جلوه بدهیم که این عدم موفقیت، توجیه قانعکنندهای داشته باشد که اگر من موفق نشدم، از ضعف من نبوده است بلکه از قدرت بیش از اندازهٔ طرف مقابل بوده است. این توهم دائمی توطئه حتی در سینما و تلویزیون ما هم رخنه کرده است به طوری که اگر سریال داییجان ناپلئون را دیده باشید، تکیه کلام «کار، کار انگلیسیهاست» را به کرات خواهید شنید.
مسئولیتناپذیری
عدم پذیرش مسئولیت کامل یک چیز، مشکلی است که اکثر ایرانیان به آن دچار هستند. خیلی ساده نیم ساعت دیر به قرار میرسیم و وقتی که از ما سؤال میشود که چرا دیر رسیدی؟ ترافیک وحشتناک را یادآور میشویم و طرف مقابل هم به سادگی قبول میکند غافل از اینکه در نظر گرفتن ترافیک هم به عنوان بخشی از برنامهریزی بوده که به سادگی از قلم افتاده است!
قانونگریزی
ما ایرانیان حتی از قوانینی که مطمئن هستیم برای آسایشمان تنظیم شدهاند میگریزیم و این قانونگریزی حتی در برخی از فرهیختهترین اقشار جامعه هم به وضوح قابلمشاهده است و این هم یک دلیل بیشتر ندارد و آن هم اینکه به قانونگریزی عادت کردهایم.
قدرت نَه گفتن
ما ایرانیان خیلی علاقهای به گفتن کلمهٔ «نَه» نداریم. در واقع، حاضریم خفت بدقولی، بدعهدی، دورویی و خیلی چیزهای دیگر را به خودمان تحمیل کنیم ولی در مقابل تقاضای دوست و یا همکار حتی خیلی صمیمی که چیزی از ما خواسته، کلمهٔ «نَه» یا «نمیتوانم» را به کار نبریم ولو آنکه در همان لحظه خودمان قطعاً بدانیم که نمیتوانیم از عهدهٔ کار خواسته شده برآییم. برای امتحان، از اطرافیانتان کمی پول به صورت قرض بخواهید؛ محال است از بین تمامی مراجعهشوندگان جملهٔ «دارم ولی نمیدهم» را بشنوید؛ همه یا ندارند و یا اگر دیشب گفته بودید، اگر کمی زودتر گفته بودید و چیزهایی از این دست، میتوانستند پول را دودستی تقدیم کنند!
کلام آخر
به طور کلی، مسائل اجتماعی-فرهنگی مسائلی نیستند که هر کدام را بتوان به تنهایی و مجزا از سایر مسائل بررسی و حل کنیم. در واقع، همچون قایقی میماند با سوراخگیرهایی به مراتب کمتر از سوراخها؛ چوبپنبهها را از این سوراخ برمیداریم و جای دیگر فرو میکنیم تا مشکل فعلی حل شود اما غافل از اینکه یک جای دیگر مشکلهمهٔ پریشانیها و شومیها را به گردن عوامل خارجی انداختن، اغفال مردم از واقعیتهای زشت داخلی است و نتیجهاش نادیده گرفتن و پوشاندن سرچشمهٔ اصلی و کانونهای نخستینی است که استعمار یکی از جوششهای آن است. همهٔ گناهان را به گردن استعمار و امپریالیسم خارجی بار کردن، یک نوع تبرئه کردن عوامل حقیقی گناه و جنایت است که در پیش چشم ما هستند؛ این حقیقت که از آن اسطورهٔ استعمار داریم بیش از آنکه مبتنی بر تجزیه تحلیل منطقی و شناخت علمی واقعی باشد، با خرافههای افسانهای و اساطیر آمیخته است.
اکلسی سولتیکوف (شاهزادهٔ روسی) در حدود ۱۵۰ سال پیش به ایران مسافرت کرده و در کتاب سیاحت نامهٔ خود در باب ایرانیان نوشته است که درستی صفتی است که در ایران وجود ندارد و همین خود کافی است که این مملکت در نظر خارجیان نفرتانگیز بیاید. دروغ به طوری در عادت و رسوم این طبقه (طبقهٔ نوکر، کاسب و دکاندار) از مردم ایران ریشه دوانیده است که اگر احیاناً یک نفر از آنها رفتاری به درستی بنماید و یا به قول و وعدهٔ خود وفا نماید، چنان است که گویی مشکلترین کار دنیا را انجام داده است و رسماً از شما جایزه، پاداش و انعام توقع دارد.
گوبینو
گوبینو (دیپلمات مشهور فرانسوی) در کتاب سه سال در ایران در مورد ایرانیان میگوید که زندگانی مردم این مملکت سر تا پا عبارت است از یک رشته توطئه و یک سلسله پشت هم اندازی. فکر و ذکر هر ایرانی فقط متوجه این است تا کاری را که وظیفهٔ او است، انجام ندهد. ارباب مواجب گماشتهٔ خود را نمیدهد و نوکرها تا بتوانند ارباب خود را سرکیسه میکنند. از بالا گرفته تا پایین، در تمام مدارج و طبقات این ملت جز حقهبازی و کلاهبرداری بیحد و حصر -و بدبختانه علاجناپذیر- چیز دیگری دیده نمیشود و عجیب اینکه این اوضاع دلپسند آنان است و تمام افراد هر کس به سهم خود از آن بهرهمند و برخوردار است و این شیوهٔ کار و طرز زندگی روی هم رفته از زحمت آنان میکاهد و برای آسایش، بیکاری و بیعاری، میدان فراخی برای آنها فراهم میسازد و رفتهرفته این سبک زندگی برای آنها حکم بازی و سرگرمی پرتفریح و تفننی را پیدا میکند که احدی حاضر نیست به این آسانی از آن دست بردارد. .
سرنوشت محتومشان کم شدن تدریجی درآمد، خوشبختی و خوشحالی است و اینها رابطهٔ علت و معلولی با یکدیگر دارند؛ به عبارت دیگر، تا زمانی که مردم دست از آن اعمال برندارند، خداوند هم سرنوشتشان را تغییر نخواهد داد و شاهد این ادعا هم کتیبههای به جای مانده از دورهٔ هخامنشی بهخصوص دعای داریوش بزرگ با مضمون «خدایا این کشور را از دشمن، خشکسالی و دروغ نگاه دار» میباشد.
آشنایی با علل احتمالی عقبافتادگی ایران
به طور کلی، علل زیادی را میتوان به عنوان دلایل احتمالی عقبافتادگی ایران قلمداد کرد که عبارتند از:
- استعمارگران
- سیستم پادشاهی
- ذخایر نفتی
- موقعیت جغرافیایی ایران
- بیسوادی مردم
- دین اسلام
- و شخصیت اخلاقی ایرانیان
دیدگاههای مختلفی در مورد تأثیر هر کدام از موارد فوق در میان روشنفکران وجود دارد اما باید اقرار کرد که قدرت هیچ کدام به اندازهٔ مورد آخر (شخصیت اخلاقی) نبوده، نیست و نخواهد بود! برای روشن شدن مطلب، نیمنگاهی به تکتک عوامل ذکر شده میاندازیم.
اگر استعمارگران (شوروی، انگلستان، پرتغال، فرانسه، آمریکا و غیره) دلیل اصلی عقبافتادگی ایران هستند، چرا همین کشورها نتوانستند موجبات عقبافتادگی مللی همچون مالزی، ژاپن، آلمان، بلژیک و غیره را فراهم آورند اما در ایران توانستند؟
اگر نظام پادشاهی دلیل عقبافتادگی ایران است، پس چرا کشورهایی همچون انگلستان، سوئد، نروژ، دانمارک و … عقبافتاده نیستند و جزو کشورهای جهان اول محسوب میشوند و اگر حذف نظام سلطنتی باعث جلوافتادگی ملتی میشد، پس چرا کشورهای مصر، عراق، لیبی و ترکیه به توفیقات چندانی دست پیدا نکردند؟
سِر جان مکدونال انگلیسی میگوید که ایرانیان مردمانی مهماننواز، نسبت به بیگانگان مهربان و در رفتار و کردار بینهایت مؤدب و ملایماند و حرکات و سکناتشان دلپذیر است. گفتارشان گیرنده و دلفریب و مصاحبتشان گوارا و دلپذیر است ولکن در عوض فاقد بسیاری از صفات پسندیدهاند چنان که در تمام فنون مکر، حلیه، دورویی و ریاکاری ماهرند و نسبت به زیردستانشان شقی و غدار و در مقابل زبردستان افتاده و فروتن میباشند. از این گذشته، مردمی هستند بیرحم، کینهخواه، حریص، فاقد ایمان و محروم از صفات قدرشناسی و شرافتمندی.
جیمس موریه
جیمس موریه (مؤلف کتاب مشهور سرگذشت حاجی بابای اصفهانی) دربارهٔ ایرانیان میگوید که یاران! به ایرانیان دل مبندید که وفا ندارند و آدم را به دام میاندازند. هر قدر به عمارت ایشان بکوشی، به خرابی تو میکوشند. دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری ایشان است و قسم شاهد بزرگ این معنی؛ قسمهای ایشان را ببینید، سخن راست را چه احتیاج به قسم است؟ به جان تو، به جان خودم، به مرگ اولادم، به روح پدر و مادرم، به شاه، به مرگ تو، به ریش تو، به سبیل تو، به سلام و علیک، به نان و نمک، به پیغمبر، به اجداد طاهرین پیغمبر، به قبله، به قرآن، به حسن و حسین، به چهارده معصوم و به دوازده امام از اصطلاحات سوگند ایشان است. خلاصه آنکه از روح و جان مرده و زنده گرفته تا به سر و چشم مقدس و ریش و سبیل مبارک و دندان شکسته و بازوی بریده تا به آتش و چراغ و آب حمام، همه را مایه میگذارند تا دروغ خود را به کرسی بنشانند. این دروغها را باور نکنید. ..
سر پرسی سایکس در کتاب هشت سال در ایران مینویسد که تباهی اخلاقی و بیصفتی ایرانی بدبختانه ضربالمثل است. از تمام صفاتی که سیرت ایرانی را تشکیل میدهند و بعد از خودخواهی بیحد و حساب در میان آنها که رواج بسیار حاصل کرده است، حرص پایدار در کسب مال و جمع ثروت از راه غیرحلال است.
استلین میشو
استلین میشو (از اساتید دانشگاه ژنو) در کتاب خود موسوم به نامههای مشرق زمین مینویسد که ایرانیان نمیتوانند هیچ نوع کولتور و فرهنگی را که با فرهنگ خودشان بیگانه باشد بپذیرند. ایرانی همیشه شخصیت مخصوص به خودش را حفظ مینماید و این شخصیت عبارت است از یک نوع نرمی و انعطافپذیری که به هر شکلی در میآید و برای یک نفر مغرب زمینی که معتاد به صراحت و تشخیص صریح بین خوبی و بدی است، باعث انزجار خاطر میگردد. آنچه ما را در مورد ایرانیان به وحشت میاندازد این است که ما هرگز وقتی با یک نفر ایرانی سر و کار پیدا میکنیم، نمیتوانیم بفهمیم که درستی عقیدهٔ او از چه قرار است و دربارهٔ امور چگونه فکر میکند. حتی اگر ۲۰ سال هم با او معاشر و محشور باشیم، ضمیر او بر ما مجهول خواهد ماند.
ونسان مونتی
ونسان مونتی در کتاب ایران، در خصوص ضمیر و روح ما ایرانیان نوشته است که در پشت پرده، روح ملتی پنهان است که از دوران طفولیت مهوب و درهمکوفته است چون به ناامیدی خو گرفته است.
بدون اغراق، ما ملتی هستیم که حافظهٔ تاریخی کوتاهی داریم؛ به عبارت دیگر، فراموش میکنیم که از تاریخ درس بگیریم و همین مسأله منجر به این خواهد گشت تا اشتباهات گذشتهٔ خود را بارها و بارها تکرار کنیم. واقعیت امر آن است که ما بدون آگاهی از گذشتهٔ خود، هرگز قادر نخواهیم بود تا حال و آیندهٔ خود را بسازیم.
چند نفر از ما به خوبی از تاریخ این مرز و بوم مطلع است؟ چند نفر از ما از دلایل شکست حکومتهایی که در این مملکت حکمرانی کردهاند مطلع است؟ چند نفر از ما از دلایل جرأت حملهٔ سایر کشورهای به ایران مطلع است؟ و دهها سؤال دیگر. واقعیت امر آن است تا زمانی که ما اطلاعات اندکی از گذشتهٔ خود داشته باشیم، به سختی خواهیم توانست در صورت مواجهه با رویدادهایی مشابه آنچه در گذشته تجربه کردهایم، تصمیم درستی در آینده اتخاذ نماییم.
حقیقتگریزی و پنهانکاری
به طور کلی، ایرانی جماعت علاقهٔ چندانی به روبهرو شدن با حقایقی که به هر دلیلی مطابق میل و سلیقهاش نباشد ندارد تا جایی که وقتی با این دست حقائق روبهرو میشویم، از اصطلاحاتی همچون «قسمت همینه»، «انشاءالله که خیره» و غیره صورت مسأله را پاک میکنیم (این قضیه وقتی که با بیماریهای صعبالعلاج، ورشکستگی، زلزله و غیره روبهرو میشویم به وضوح قابلمشاهده است.)
جالب اینجا است که عمق فاجعه را زمانی میتوان به چشم دید که یکی از همین مردم با این طرز تفکر به جایگاه بالایی اجرایی مثلاً رئیس جمهوری میرسد و زمانی که از وی خواسته میشود تا آمار و ارقامی از وضع مملکت ارائه دهد، به سادگی تورم بیش از ۵۰٪ را تک رقمی اعلام میکند و سایر حقیقتگریزیهایی از این دست!
زمانی که ما به اخبار داخلی نگاهی میاندازیم، پر است از آمار خیرهکنندهٔ فساد، فحشا، جرم، جنایت، خودکشی، تورم، ورشکستگی، جنگ، فساد سیاسی و غیره در کشورهای غربی، اما همین رسانهها ترجیح میدهند که وقتی پای آمار و ارقام داخلی به میان میآید، سکوت اختیار کنند. به طور مثال، ما همواره از این حقیقت طفره میرویم که ایران در زمینهٔ فساد دولتی یکی از صاحبمنصبان است؛ هیچکس آمار دقیقی از مبتلایان به بیماری ایدز در ایران ارائه نمیدهد چرا که فکر میکنیم با کم جلوه دادن این آمار، بیماری مهلک ایدز ریشهکن خواهد شد. آمار زنای مُحصنه در ایران که بسیار وحشتناک است همواره پنهان باقی میماند. اعتیاد -بهخصوص در دانشآموزان- اصلاً علنی نمیشود و …
تا زمانی که ما ایرانیان علاقهای به دیدن واقعیت از خود نشان ندهیم، اوضاع بر همین منوال خواهد بود، بلکه بدتر هم خواهد شد. در واقع، همانطور که وقتی بیمار میشویم و به پزشک مراجعه میکنیم و بدون هرگونه رودربایستی درد را بیان میکنیم تا پزشک بتواند در تشخیص خود عملکرد بهتری داشته باشد، در مورد مسائل اجتماعی و فرهنگی نیز میبایست شفاف باشیم و حداقل به خودمان دروغ نگوییم تا ریشهٔ مشکلات نمایان شده و تازه درصدد رفع آنها برآییم که در غیر این صورت، همچون آتش زیر خاکستری خواهد شد که به یکباره فوران خواهد کرد.
در زمینهٔ جامعهشناسی و رفتارشناسی واقعگرایانه، تاکنون بزرگان زیادی دست به قلم شدهاند و پرده از روی واقعیت برداشتهاند که برخی از ایشان مورد هجوم انسانهایی کبکنما که دوست دارند سرشان را زیر برف کنند واقع شدهاند. در واقع، کتابهایی همچون:
- جامعهشناسی خودمانی نوشتهٔ حسن نراقی
- چرا عقبماندهایم؟ و نجات نوشتهٔ دکتر علیمحمد ایزدی
- جامعهشناسی نُخبهکُشی نوشتهٔ علی رضاقلی
- سازگاری ایرانی نوشتهٔ مهندس مهدی بارزگان
- ما چگونه ما شدیم نوشتهٔ دکتر صادق زیباکلام
- چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت نوشتهٔ دکتر کاظم علمداری
- خلقیات ما ایرانیان نوشتهٔ سید محمدعلی جمالزاده
و بسیار کتاب و مقالهٔ دیگر با آماری قابلاستناد به دلایل فقر فرهنگی و عقبافتادگیمان اشاره کردهاند که در ادامه، بخشهایی از دیدگاههای حسن نراقی و دکتر علی محمد ایزدی که به بررسی عیبهای اجتماعی ما ایرانیان پرداختهاند را به اختصار ارائه خواهیم کرد.
به نقل از دکتر ایزدی در کتاب «چرا عقبماندهایم؟»، ما پیش از هر چیز میبایست قبول کنیم که اولاً جامعهٔ ما عقبافتاده است؛ به این معنی که در آن جهل و فقر وجود دارد. ثانیاً بپذیریم که اکثر افراد جامعهٔ ما از نظر روانی آسیبدیدهاند و خلقیات و عقبماندگیهایمان نیز معلول آن است.
اگرچه با ذکر معایب اخلاقی ایرانیان عدهٔ زیادی از خوانندگان -بهویژه آنهایی که در ذهنشان از ایران و ایرانی بُتی ساختهاند و به آن عشق میورزند- ناراحت خواهند شد، اما اگر عدهای مباحث مطروحه را مفید یابند، حداقل ۲۰ سال زمان نیاز خواهیم داشت تا شروع به کار فرهنگی روی نسل جدید کنیم تا لااقل ایران ۲۰ سال آینده، ایرانی بافرهنگ، مقتدر، مایهٔ مباحات و گل سرسبد دنیا شود.
به طور کلی، قدم اول برای رفع گرفتاریهای امروز جامعهٔ ما این است که با دقت هرچه تمامتر بفهمیم که ما مردم ایران در حال حاضر که هستیم و چه میکنیم؟ چرا که اگر قرار باشد اصلاحی صورت گیرد، باید به دست همین نسل فعلی صورت پذیرد؛ لذا به جای اینکه وقتمان را صرف این کنیم که بفهمیم فرهنگ مردم در گذشته چه بود و ایرانیان از چه قدرت و مکنتی برخوردار بودهاند، بهتر است تمرکز خود را روی شرایط فعلی بگذاریم. علم امروز به ما میگوید که شخصیت هر فرد معادلهای دارد به صورت:
شخصیت = صفات ارثی × محیط × زمان
این را میدانیم که صفات ارثی افراد کمتر به علت محیط تغییر میکند؛ زمان هم که همیشه برای ما ثابت است، بنابراین عامل اصلی سازندهٔ تفاوتهای شخصیتهای انسانی، مربوط به محیطهای مختلفی است که در آن رشد پیدا میکنند. یعنی از وقتی که متولد میشوند تا هفت سالگی که بخش عمدهای از شخصیت فرد شکل میگیرد و بعد از آنکه در اثر قرار گرفتن در محیطهای تحصیلی و اجتماعی ساخته و پرداخته میشود.
شخصیت کنونی ما ایرانیان در واقع ساخته و پرداختهٔ محیطی است که در آن رشد پیدا کردهایم و هیچگونه ارتباط مستقیمی با اینکه قرنها پیش در ایران چه اتفاقاتی افتاده ندارد؛ شاهد این ادعا هم آن است که اگر از یک پدر و مادر کاملاً ایرانی، فرزندی متولد شود و این فرزند در یک جامعهٔ جهان اول و مُتمدن پرورش یابد، به سادگی فارغ از اینکه اجدادش چه خلقیاتی داشتهاند، شخصیت وی مطابق با جامعهٔ جدید شکل میگیرد.
چند آیهٔ تکاندهنده از قرآن کریم
عقبافتادگیها و یا پیشرفتهای جامعه را باید به حساب همان خلقیات و باورهای اکثر مردم جامعه گذاشت؛ به عبارت دیگر، هر جامعهای لیاقت همان شرایطی را دارد که بر او حاکم است. در واقع، این مردم هستند که یا محیط پیرامون را خودشان میسازند و یا به شرایطی متناسب با لیاقتشان گردن مینهند. اینجا است که معنای آیهٔ ۱۱ سورهٔ رعد به خوبی صدق میکند با این مضمون که «… خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد قبل از آنکه آنها رفتار خود را تغییر دهند.» و یا در سورهٔ انفال آیهٔ ۵۳ میفرماید «… خدا نعمتی را که به قومی داده تغییر نمیدهد تا وقتی که آن قوم خلقیات خود را تغییر دهند.» و یا در سورهٔ نساء آیهٔ ۹۷ میفرماید «وقتی که در محیط ظلم قرار گرفتید و نتوانستید مبارزه کنید، مهاجرت کنید؛ زمین خدا وسیع است و اگر نکنید و قبول ظلم نمایید، مقصر و گناهکارید.»شاردن (سیاح بسیار مشهور فرانسوی که در عهد صفویه مکرر به ایران مسافرت میکرد و سالها در ایران اقامت داشت) در باب اخلاق ایرانیان مینویسد که ایرانیان بیش از هر چیزی دلشان میخواهد زندگی کنند و خوش باشند. آن سلحشوری سابق را از دست دادهاند و تنها چیزی که از دنیا میفهمند، عیش است و نوش و هیچ باور ندارند که عیش، عشرت و نشاط را در حرکت و تکاپو و کارهای خطرناک و پرزحمت هم میتوان به دست آورد. از این گذشته، ایرانیان بسیار مخفیکار، متقلب و بزرگترین متقلبین عالم هستند و در دنائت و وقاحت هم بیهمتا میباشند. به غایت دروغگو هستند و کارشان همه پرگویی، قسم و آیه است و برای اندک نفعی حاضرند به دروغ شهادت بدهند. وقتی از کسی پول یا چیزی قرض میگیرند، پس نمیدهند و به محض اینکه دستشان برسد، خودی و بیگانه را فریب میدهند و با او به دغل معامله مینمایند. در خدمتگذاری عاری از صداقت هستند و در معاملات دوستی نمیفهمند و چنان در خدعه و فریب مهارت دارند که محال است انسان به دامشان نیفتد….
ظاهرسازی
تظاهر به خوبی، درستکاری، ادب، نزاکت، ثروت، قدرت و چندین صفت خوب دیگر که همواره دوست داشتهایم در شخصیت ما وجود داشته باشد، جزو شخصیت بسیاری از ما ایرانیان شده است. ما در شرایطی بزرگ شدهایم که همواره دوست داریم خود را بیش از آنچه که هستیم جلوه دهیم و این هم اصلاً تقصیر ما نیست، بلکه جامعه اینطور از ما میخواهد!
مهجور بودن کلماتی همچون نمیدانم، بلد نیستم و …
یکی از بیماریهای فرهنگی ایرانی جماعت این است که در حوزههای سیاست، اقتصاد (هم خُرد و هم کلان)، کشاورزی، صنعت و بسیاری موضوعات دیگر صاحبنظر است! آن مثل معروف که «فلانی علمی دارد به پنهای یک اقیانوس اما به عمق یک سانتیمتر» در مورد خیلی از ما ایرانیان صدق میکند. از مدرس دانشگاه گرفته تا راننده تاکسی و برنامهنویس ارشد، همگی از گفتن واژهٔ نمیدانم واهمه داریم غافل از اینکه ندانستن یک چیز به مراتب بهتر است از به اشتباه راهنمایی کردن یک فرد دیگر. کمتر هموطنی را میتوان یافت که وقتی در مقابل سؤالی قرار بگیرد و پاسخ آن را نداند، از کلمهٔ «نمیدانم» استفاده کند. برخلاف آنچه شعار میدهیم «پرسیدن عار نیست، ندانستن عار است»، باطناً بیشتر علاقه داریم از ما بپرسند و ما هم حتماً جواب بدهیم (حتی اگر جواب را حاضر نداشته باشیم.)
بیبرنامگی
بیبرنامگی در ایران دیگر چیزی نیست که نیاز به ثابت کردن داشته باشد؛ چه در زندگی شخصی، چه در زندگی کاری و چه در عرصهٔ دولت. برای کمتر کاری پیش میآید که یک برنامهٔ بلند و مدون داشته باشیم؛ با صرف هزاران میلیارد تومان، در منطقهای شهرکی میسازیم اما بعداً کاشف به عمل میآید که گُسلهای منطقهای که شهرک در آنجا احداث شده از نظر زمینشناسی جوان بوده و اصلاً نمیبایست چیزی در آنجا احداث میشد!
به عنوان مثالی دیگر، به برنامهٔ افزایش جمعیت میتوان اشاره کرد. درست کردن بچه کار بسیار راحتی است اما این بچهٔ معصوم در سن هفت الی هشت سالگی نیاز به مدرسه دارد، در سن هجده سالگی نیاز به دانشگاه دارد و مهمتر از همه اینکه پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، نیاز به کار دارد!
نگاهی اجمالی به نتایج به دست آمده از سرشماریهای عمومی سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۷۵ بیندازیم که بر آن اساس از جمعیت ۲۵ میلیون نفری سال ۱۳۴۵، حدوداً ۳۸٪ شهرنشین بودند و ۶۲٪ روستانشین اما این آمار در سال ۱۳۷۵ تبدیل شده به حدوداً ۶۲٪ شهرنشین و ۳۸٪ روستانشین! آیا این آمار جز این است که بیبرنامگی ما باعث شده روستانشینی و کشاورزی که پایهٔ پیشرفت بسیاری از کشورهای جهان اول است را به قهقرا بکشانیم!
دروغ و ریاکاری
از قدیم به ما یاد دادهاند که دروغ سرمنشاء فساد است؛ وقتی پنهانکاری بکنیم و لاجرم دروغ بگوییم، قاعدتاً برای حفظ این موضع به تظاهر و ریا هم آلوده خواهیم شد. وقتی که دولت تمام تلاش خود را به کار میبندد تا آمار و ارقام تحریف شدهای به سمع و نظر ملت برساند، همین ملت هم در موقع پرداخت مالیات به خودش حق میدهد تا سر دولت را کلاه بگذارد و فرار مالیاتی کند و این تنها بخشی از تأثیرات مخرب دروغ است که داریم با آن دستوپنجه نرم میکنیم.
خیلی از ما گمان میکنیم که تاریخ شروع انحطاط و انحراف ایرانیان از حملهٔ اعراب به این طرف بوده اما واقعیت امر آن است که انحطاط ایران تقریباً از همان اواخر هخامنشی به بعد کمکم شروع میشود و پس از فروپاشی این سلسله و روی کار آمدن سلوکیان ادامه پیدا میکند و این قضیه تا جایی ادامه مییابد که امروزه ما در صدر یکی از نادرستترین و دروغگوترین ممالک جهان بشمار میآییم.
شاید اکثر ما شنیدهایم که دروغ مایهٔ زایش تمامی فسادها است. اگر کمی تعمق کنیم، به این نتیجه میرسیم که تمامی این بدبختیهای ملت ایران ریشه در دروغ دارد؛ دروغی که بعضاً حتی خاصیت بزرگ و کوچک هم ندارد چون فقط شده عادت و همین عادت زشت است که خودش نفاق میآورد، دورویی میآورد، خاکشیر مزاجی میآورد، بوقلمون صفتی میآورد، رنگپذیری دقیقه به دقیقه میآورد، فرار از مسئولیت میآورد و هزار چیز دیگر..برخی دیگر هم هستند که اعتقاد دارند همانطور که اروپا پس از رُنسانس کلیسا را کنار گذاشت و پیشرفت غرب شروع شد، ایران هم چارهای جز این ندارد که دین اسلام را کنار بگذارد که استارت رشد و ترقی این کشور بخورد. مشکل اینجا است که اکثر افرادی که دین اسلام را مانع پیشرفت ایران قلمداد میکنند، بر این باورند که در حال حاضر ما دین اسلام واقعی را پیادهسازی کردهایم
امیر کبیر هم در یک جمله ایران را اینگونه توصیف میکند که «غیرت از روح ایرانی رخت بسته است!»
آنچه نویسندگان خارجی و داخلی دربارهٔ ایرانیان قدیم نوشتهاند، مربوط به همان زمانها است و این احتمال وجود دارد که برخی از صفات گذشته را در حال بیابیم و برخی را نَه. به طور کلی، باید این نکته را یادآور شویم که معمولاً خصوصیات اخلاقی یک جامعه بر حسب اینکه اکثریت مردمش چگونهاند ارزیابی میشود؛ به طور مثال، اگر آلمانیها به خشونت معروفاند، نباید چنین استنباط شود که در آنجا اشخاص نرم و ملایم پیدا نمیشود، بلکه چون اکثریت به این ویژگی متصفاند، آلمانی جماعت را ملتی خشن و تندخود در سراسر دنیا میشناسد.
ویژگیهایی که در ادامه میآوریم، ممکن است از دید برخی خوانندگان خلاف واقع، اغراقآمیز و حتی توهینآمیز تلقی گردد. در همین راستا، همواره باید این نکته را مد نظر داشته باشیم که وقتی از یک صفت در مورد ایرانیان صحبت میکنیم، این بدان معنا نیست که ۱۰۰٪ ایرانیها اینگونهاند؛ بلکه منظور این است که افراد زیادی را میتوان در جامعه یافت که از صفت مد نظر برخوردارند ولو اینکه در همین مملکت، افراد بسیار فرهیخته و روشنفکری را میتوان یافت که بدون اغراق میتوان نشان انسانیت، لیاقت، صلح و تقوا بر سینهٔ ایشان کوبید هرچند که تعدادشان بسیار اندک است.
دین غالب در کشور ژاپن بودایی است اما ملت ژاپن (به غیر از سیاستمداران) به مانند آلمانیها و یا آمریکاییها که مسیحی هستند در معاملات روزمرهٔ خود دروغ نمیگویند، عهدشکنی نمیکنند و در کارهای تجاری خود حُقهبازی نمیکنند (البته هیچ چیزی ۱۰۰٪ نیست.) کاری نداریم به اینکه این اعمال را از روی اعتقاد به دستورات الهی انجام میدهند یا نمیدهند، صرفاً ذات عمل را در نظر میگیریم که این منکرات را انجام نمیدهند؛ در نتیجه، در زمینهٔ اقتصادی -که مورد بحث این مثال است- برکت و روزی دارند، ترقیات صنعتی و تجاری دارند و روز به روز بیشتر پیشرفت میکنند (به طور مثال، آلمان در تولید خودرو حرفهای زیادی برای گفتن دارد، ایالات متحده در تولید فناوری حرف اول را در دنیا میزند و ژاپن هم که نیاز به توضیح ندارد!
You must be logged in to post a comment.