آوارهٔ تهرانی در مقالهای تحت عنوان ماچاپلوسیم، ما پوسیدهایم مینویسد که ما پوسیدهایم زیرا از چاپلوس زاییده شدهایم. نطفهٔ ما در زهدان چاپلوسی منعقد شده و ما در رحم یک مادر چاپلوس تربیت شدهایم. این چاپلوسی ننگ دیروز و امروزمان نیست؛ ننگی است که نشانههای آن را بر سراسر اوراق تاریخ مملکتمان دیده و خواندهایم. روزی که اسکندر بر ما تاخت، آن سرداران نمکناشناس داریوش بودند که در طریق چاپلوسی به ارباب تازه، ارباب ایرانی را فروختند و از همان روز ما یونانی شدیم. روزی که مغول به سرزمین ما سرازیر شد و در نیشابور جز سگ و گربه نفسکشی را زنده نگذاشت، این ما بودیم که وزیرش شدیم، دبیرش شدیم، دلالتش کردیم و پیشانی خود را پیش پایش بر زمین گذاشتیم.
ای پوسیده! آیا تو تاریخ ایران باستان را خواندهای که چون ساسانیان بر اشکانیان پیروز شدند، چاپلوسانی که مؤسس سلسله را احاطه کرده بودند در مقام چاپلوسی هفتصد سال تاریخ، ابنیه، سنگنوشتهها و فرهنگ اشکانی را آنچنان از میان بردند که قرنها کیفیات پادشاهی و تمدن اشکانی بر ما پوسیدگان مکتوم ماند؟ وای بر تو ای پوسیدهٔ چاپلوس که هر روز پای یک منبر سینه میزنی و هر حرفی را که از دهان هر ضحاکی بیرون بیاید قبول میکنی و خود را به هر قلدری میفروشی و از اینکه امظلوم واقع بشوی لذت میبری و در انزوا بر مظلومیت خود گریه میکنی.برخی بر این باورند که نفت عامل بدبختی ما است به طوری که اگر ما نفت نداشتیم، چشم طمع دیگر کشورها از روی ما برداشته میشد اما این در حالی است که کشورهای جهان اولی همچون انگلستان و آمریکا دارای نفت هستند (آن هم از نوع درجه یک آن) و اصلاً بدبخت نیستند و در عین حال یکسری کشورهای بدبخت دیگر مثل سوریه، اردن، مراکش، افغانستان، ترکیه و … هم هستند که نفت ندارند اما باز هم از دید فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به توفقیات چندانی دست نیافتهاند.
موقعیت سوقالجیشی ایران به عقیدهٔ برخی به ظاهر روشنفکران دلیل بدبختی ملت ایران است که این طرز تفکر بیشتر به مثابه لطیفه میماند تا حقیقت! آیا جز این است که ایران چهارراه بازرگانی دنیا (جادهٔ ابریشم) بوده و هست و آیا جز این است که ایران میتواند به سادگی تجارت غرب و شرق دنیا را به هم ربط دهد؟
بیسوادی مردم -که الزاماً سواد در اینجا به معنی سواد خواندن و نوشتن نیست؛ بلکه سواد سیاسی/اقتصادی را هم شامل میگردد- از نظر برخی افراد یکی از علل بدبختی ملت ایران است. در مقابل چنین افرادی، این سؤال را باید پرسید که آیا دزدان بیتالمال، خائنین به مملکت و رانتخوران جز این است که یا تحصیل کردهاند و یا دارای تحصیلات عالیه از دانشگاههای کشورهای جهان اول هستند؟
آیا تاکنون به این مسأله اندیشیدهایم که سهم من و شما در این عقبافتادگی چقدر است؟ آیا اوضاع و شرایط فعلی مُهر تأییدی بر مفهوم آیههای فوق نیست که از ماست که بر ماست!
در حقیقت، زمانی که ما انگشت اتهام به سمت کشوری، کسی و یا چیزی میگیریم، غافلیم از اینکه یک انگشت به سمت مقابل گرفتهایم اما سه انگشت دیگر دارد به خودمان اشاره میکند. لذا چشمهایمان را باید شسته و طور دیگری به محیط پیرامون خود میبایست بیاندیشیم. اما پیش از پرداختن به مشکلات فرهنگی ایران، بد نیست نیمنگاهی به نظرات برخی مورخین خارجی و برخی روشنفکران داخلی در مورد فرهنگ این مرز و بوم بیاندازیم:
هرودوتهرودوت (مورخ یونانی در دورهٔ کوروش) در مورد ایرانیان مینویسد چیزی که برای پارسیان کردنش ممنوع است و گفتنش هم جایز نیست، دروغگویی است. دروغگویی را ننگینترین عیب میداند و پس از آن شرمآورترین نقص، داشتن قرض است و جهت عمدهٔ آن این است که گویند مقروض مجبور است دروغ بگوید. در آن زمان ایرانیان دروغ نمیگفتند و یکی از باعزتترین مردمان روی کرهٔ زمین بودند اما پس از یک قرن که به مرور زمان خلقیات ایرانیان عوض شد، به مرور هم نکبت و بدبختی به سوی این ملت روی آورد (لذا از این پس هر موقع که خواستیم بگوییم ما یک فرهنگ ۲۵۰۰ ساله داریم، بیشتر بیاندیشیم!)جمیس موریهٔ انگلیسی در کتاب سیاحت ایران، ارمنستان، آسیای صغیر و استانبول در مورد خلقیات ایرانیان در زمان فتحعلی شاه قاجار مینویسد که در تمام دنیا مردمی به لافزنی ایرانیان وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است. هیچ ملتی همانند ایرانیان منافق نیست و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف میکنند، باید از شرشان برحذر باشی. ایرانیان تا دلت بخواهد حاضرند به تو قول و وعده بدهند که اگر احیاناً اسبی، مرزعهای، خانهای و یا هر چیز دیگری را در حضورشان تعریف و تمجید نمایی، فوراً میگویند تعلق به خودتان دارد. عیب دیگری هم که دارند دروغگویی است که از حد تصور خارج است. ایرانیان لبریزند از خودپسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیت قائل باشند.
سرعت ایرانیها در زود به رنگ حریف در آمدن واقعاً اعجابانگیز است. به طور مثال، میتوان نامگذاری ایرانیان قبل و بعد از انقلاب را مقایسه کرد؛ کسانی که اسامی آنها فرح، ثریا، شهناز، کوروش، داریوش و … است، بیشتر مربوط به دههٔ ۵۰ شمسی هستند اما این در حالی است که در دههٔ ۶۰ -یعنی پس از انقلاب- شاهد رواج اسمهایی همچون عمار، یاسر، زینب و … بودهایم.
به طور کلی، وقتی قرار شد تبی جامعه را فرا بگیرد، آنوقت هر پدیده و هر کالایی با پسوند یا پیشوند موردپسند و رایج روز مزین میشود! در همین راستا، به مقالهای تحت عنوان «مردمان بازیگر» از روزنامهٔ مشارکت در سال ۱۳۷۷ به نقل از روبرتو چولی (سرپرست گروه بازیگران تئاتر آلمان) در مورد بازیگری در ایران اشاره میکنیم:
من پتانسیل قوی در بازیگران ایرانی میبینیم؛ این زبان و فرهنگ امکان بازیگری و نمایش را پدید میآورد که انحصاراً مربوط به تئأتر و جایگاه نمایش نیست و در جاهای دیگر هم وجود دارد. چند سال پیش که به ایران آمده بودم و به اصفهان رفته بودم، در یکی از روزهای تعطیل و عزاداری دستهای را دیدیم. مطمئناً در آن روز من در بازار اصفهان تنها فرد خارجی بودم. در آن دسته شیون و گریهزاری زیادی میشد و انسانهای زیادی رنج میبردند. اما از آنجا که من شیعه نیستم، موقعیت بسیار مشکلی داشتم و تنها کسی بودم که در این دسته گریه نمیکردم. من بازیگر خوبی هستم ولی آنجا خجالت میکشیدم که گریه کنم. کنار من چند مرد ایستاده بودند که زارزار گریه میکردند. یکی از آنها که به من نزدیکتر بود، هنگام عزاداری و وسط گریهزاری رو به من کرد و گفت میخواهی فرش بخری؟ و در عین حال به سختی گریه میکرد. این بزرگترین بازیگری بود که من دیدهام
گرنفون شاگر معروف سقراط که تقریباً یک قرن پس از هرودوت میزیسته، در مقایسهٔ بین ایرانیان عهد کوروش و عصر خودش (دورهٔ اردشیر دوم) میگوید که این روزها خیلیها فریب شهرت پارسیها را از جهت وفای به عهد و حفظ سوگند میخورند ولی این روزها افراد متمول را مثل جانیان حبس میکنند تا از آنها پول بگیرند. این روزها برعکس سابق، کسانی که به نفع شاه خیانت کنند، مورد عنایت شاه قرار میگیرند. دیگر کسی نمیخواهد به قشون شاه ملحق شود، روح سلحشوری و ورزشکاری در ایرانیان به کلی مُرده و به تنپروری و پُرخوری روی آوردهاند. مملکتی نیست مثل پارس که در آن اینهمه مردم از زهری که به دست هموطنان به آنها خورانده میشود بمیرند یا علیل شوند. تقوای پارسیها در آنها خاموش شده و برخلاف گذشته بیعدالتی، حب منابع نامشروع و بیشرمی در نزد آنها ترقی کرده است. عدهای بیشمار گلدان و جامهای گرانبها دارند و از داشتن آنها به خود میبالند اما اینکه تمام این تجملات با وسائل شرمآور تحصیل میشود، باعث شرمساری آنان نیست. خلاصه پارسی و مردمانی که تابع آنان هستند، این روزها تقدسشان نسبت به خدایان و احترامشان به والدین و انصافشان دربارهٔ خلق و شجاعتشان در موقع جنگ، بسیار کمتر از آن است که در سابق بود…
آمی ین مارلسینآمی ین مارلسین (مورخ معروف رومی که در قرن چهارم میلادی میزیسته است) در کتاب خود ایرانیان را اینگونه توصیف میکند که بسیار پرگو و خودستا هستند، چه در موقع کامکاری و چه در اوقات مصیبت. همیشه لفظ تهدید و تخویف بر لب دارند، مکار و متکبر و بیرحماند اما راه رفتنشان بسیار سنگین، موقر، طبیعی و روان است. بهترین جنگجویان دنیا هستند ولی در کار جنگ، خُدعه و مهارتشان بیش از شجاعتشان است. نسبت به غلامان و زیردستان و مردم خردهپا به استبداد رفتار میکنند و خود را مالک و صاحباختیار جان و مال آنها میدانند و نوکران و گماشتگان آنها حق ندارند در حضور آنها لب به سخن بگشایند.
ما ایرانیان خیلی علاقهای به گفتن کلمهٔ «نَه» نداریم. در واقع، حاضریم خفت بدقولی، بدعهدی، دورویی و خیلی چیزهای دیگر را به خودمان تحمیل کنیم ولی در مقابل تقاضای دوست و یا همکار حتی خیلی صمیمی که چیزی از ما خواسته، کلمهٔ «نَه» یا «نمیتوانم» را به کار نبریم ولو آنکه در همان لحظه خودمان قطعاً بدانیم که نمیتوانیم از عهدهٔ کار خواسته شده برآییم. برای امتحان، از اطرافیانتان کمی پول به صورت قرض بخواهید؛ محال است از بین تمامی مراجعهشوندگان جملهٔ «دارم ولی نمیدهم» را بشنوید؛ همه یا ندارند و یا اگر دیشب گفته بودید، اگر کمی زودتر گفته بودید و چیزهایی از این دست، میتوانستند پول را دودستی تقدیم کنند!
کلام آخربه طور کلی، مسائل اجتماعی-فرهنگی مسائلی نیستند که هر کدام را بتوان به تنهایی و مجزا از سایر مسائل بررسی و حل کنیم. در واقع، همچون قایقی میماند با سوراخگیرهایی به مراتب کمتر از سوراخها؛ چوبپنبهها را از این سوراخ برمیداریم و جای دیگر فرو میکنیم تا مشکل فعلی حل شود اما غافل از اینکه یک جای دیگر مشکل
همهٔ پریشانیها و شومیها را به گردن عوامل خارجی انداختن، اغفال مردم از واقعیتهای زشت داخلی است و نتیجهاش نادیده گرفتن و پوشاندن سرچشمهٔ اصلی و کانونهای نخستینی است که استعمار یکی از جوششهای آن است. همهٔ گناهان را به گردن استعمار و امپریالیسم خارجی بار کردن، یک نوع تبرئه کردن عوامل حقیقی گناه و جنایت است که در پیش چشم ما هستند؛ این حقیقت که از آن اسطورهٔ استعمار داریم بیش از آنکه مبتنی بر تجزیه تحلیل منطقی و شناخت علمی واقعی باشد، با خرافههای افسانهای و اساطیر آمیخته است.از قدرت و اثر خارجی به گونهای حرف میزنیم که قدمای ما از غول، شیطان، جن و ارواح پلید موذی سخن میگفتند و این معلول دو عامل است: یکی عدم شناخت واقعی و عینی استعمار و عامل دیگر عدم بررسی علمی و تحلیلی استعمار است. در طول مبارزات ضد استعماری، ما و روشنفکران ما بیشتر به آن فحش دادهاند و علیه آن میتینگ به پا کردهاند و کمتر از آن حرف زدهاند و آن را به مردم شناساندهاند! این شیوهٔ «لعن و نفرین» و «دعا و صلوات» و به عبارتی این سنت عاطفی در برخورد با مسائل روز را که از تربیت غلط مذهبیگونهٔ خویش داریم، در زمینهٔ سیاسی و اجتماعی و در دوره روشنفکری خود نیز حفظ کردهایم.
در پایان هم شعری از مرحوم ملک الشعراء بهار که حدوداً یکصد سال پیش سروده شده میآوریم:این دود سیه فام که از بام وطن خاست، از ماست که بر ماست وین شعلهٔ سوزان که برآمد از چپ و راست، از ماست که بر ماستجان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم با کس نسگالیم از خویش بنالیم که جان سخن اینجا است، از ماست که بر ماستکه کهنه چناریم که از باد ننالیم، بر خاک ببالیم لیکن چه کنیم آتش ما در شکم ماست، از ماست که بر ماستاسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است، زین قوم شریف است نَه جرم ز عیسی نَه تعدی ز کلیسات، از ماست که بر ماستگوییم که بیدار شدیم! این چه خیالی است، بیداری ما چیست؟ بیداری طفلی است که محتاج به لالاست، از ماست که بر ماست
آنچه در این مقاله آوردیم خلاصهای بود از کتابهای «جامعهشناسی خودمانی» حسن نراقی و «چرا عقبماندهایم؟» دکتر علیمحمد ایزدی که به دلیل طولانی نشدن مقاله، به تمام موارد مطروحه در این کتابها اشاره نکردیمدر پایان به نظر خود بنده چهل و دو سال است ثابت کردند کسی که به تاریخ و هویت خود خیانت کند به من و شما هم رحم نخواهد کرد .زمانی دختران ساده دانشگاه عاشق صمد بهرنگی میشدند و تعدادی از پسران یکی در گوشه ای دیگر«جوانان» را ورق می زد . . ( مجله جوانان ) و آن یکی به زمین و زمان فوش میداد و از همه دنیا طلبکار بودو در میان روشنفکرها!کسی کتاب درسی نمیخواند!یکی مارکس میخواندیکی عقاید برتر استالینیکی کتاب های جلال آل احمدچند نفری هم کتاب “مائو چگونه به قدرت رسید” , و بعضی هم بدنبال اسلام ناب محمدی میگشتندو متاسفانه هنوز جملات این ۴ نفر به همراه یک نخ سیگار و نسکافه ، نشانه روشنفکری در ایران است صادق هدایت ، نیچه و میشل فوکو صادق هدایت سه بار خودکشی کرد و بار آخر موفق شد و مرد نیچه ده سال آخر عمرش دیوانه شد و عاقبت در بیمارستان روانی خودکشی کرد راسل با ۴ زن ازدواج کرد و آنها را طلاق داد و در آخر بخاطر رابطه نا مشروع با عروسش ، پسرش را دیوانه کردمیشل فوکو همجنس باز بود و در انتها با بیماری ایدز از دنیا رفت
به ما گفته بودند دشت مان ، گرگ اگر داشت ، نمی نالیدیم؛نیمی از گلّه ی ما را سگ ِ چوپان خورده بود !به ما گفته بودند علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد و آزموده را آزمودن خطاست و لابد عقوبت آن همین عذابی است که می کشیم که چهل و دو سال است رژیم دارد اعدام میکنه و ما نگاه ،اروپا محکوم میکنه و سازمان ملل ابراز نگرانی
کامینت های این پست در فیس بوک
.. https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2502779350027180&id=100008854172156 آقای علی اسماعیلی نوشتندزمانی بهای ها را اعدام می کردند در خبر از آنها با نا جاسوس اسراییل گزارش می دادند و مردم در کوچه بازار با تعجب به هم می گفتند آه اینها جاسوس بودند ما این همه وقت خبر نداشتیم و هزار یک تهمت و افترا میزدند مردم باور می کردند و حال هم چنین می شود وقتی شرف و انسانیت زیر پا گذاشته شود گوش بجای عقل کار کند نباید ناراحت شد که چرا چنین شد آری به خود اجازه می دهی برایت تصمیم بگیرند و تو را تا توان فکری بدانند آری آشی برایت می پزند بخوری نخوری همین است تا زمانی دست روی زانوی خود نگذاری و به اراده خود به پا نخیزی آری چنین است
آقای عدمی نوشتند :حقوق بشر “ حقوق به شر شده !
آقای عنایت منشادی نوشتند : Devine physician prescribed a surgery extremely painful with noanaesthetic to remedy a 1000 years chronic disease of a nation wrapped in superstition who was proud to live in wickedness , the extreme pain will cleanse this nation make it ready to build a glorious far future
آقای بیژن ابهری نوشتند :قشنگ بود….ممنون…هیچوقت از صادق هدایت خوشم نیومد.
آقای امید اتحادی نوشتند : از خصوصیات منفی ایرانیان سر وقت نبودن منتظر معجزه بودن و چاپلوسی هست فقط به نفع خود فکر کردن رشوه دادن رشوه گرفتن و این اخلاقیات آنها را به عقب رانده. من در اروپا این اخلاقیات را کمتر میبینم و پی میبرم چرا در اینجا پیشرفت هست. متاسفانه خیلی ایرانیان که اینجا میآیند فقط جنبه های منفی غرب را یاد میگیرند نه نقاط مثبت آنرا ..در ضمن قبلاً سخنرانی هم بوده که اولین نماینده از آمریکا که به ایران آمد این خصوصیات منفی ایرانیان را نامید
و نقل قولی شد از آقای محمد ملکی : آن روزها که من و هزاران انسان مبارز و مجاهد و دگراندیش در زندانهای نظام ولایی شکنجه هایی از جمله قپانی شدن، کابل خوردن، لگد خوردن، سر به دیوار کوفتن، فحش شنیدن و ده ها شکنجه از این نوع را تحمل میکردیم، صدای کسی از آنها که بعدا مدعی اصلاحطلبی شدند درنیامد و همانها هستند که هنوز هم وقوع شکنجه در چهل سال نظام ولایی را منکر میشوند!
چهل سال می گذرد از روزهایی که مردم خسته از رنج تحمل قرنها استبداد و وابستگی به پا خاستند تا ریشه های ظلم و بی عدالتی هزاران ساله را بخشکانند و برای ایران و ایرانی طرحی نو دراندازند.
مردان و زنانی که زخم و داغ شکنجه های ساواک نظام سلطنتی را بر تن داشتند، با امید به فردائی که از خشونت و حذف خبری نباشد، در دل می پنداشتند که با شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی و رفتن شاه و آمدن خمینی، «دیو» بیرون خواهد رفت و «فرشته» جای او خواهد نشست. اما هنوز خون مردان و زنانی که به پای انقلاب ریخته شد خشک نشده بود که رویاها فرو ریخت و استبداد سلطنتی تبدیل به خشن ترین استبداد دینی شد؛ در این میان من و امثال من که خود هیمه آور این آتش برافروخته بودیم، سرگردان و درمانده میاندیشیدیم که چرا جلادانی را که به کسوت نجات دهنده درآمده بودند، پیش از آنکه جلادی کنند، نشناختیم!”در دوران زندان سالهای ۶۰ تا ۶۵، یکبار که در اطاق شکنجه مرا زیر شلاق گرفته بودند، شلاق به چشم چپم خورد و شدیدا آسیب دید. همسرم که خبردار شد برای درمان آن تلاش زیادی کرد اما به موقع اجازه مرخصی و درمان ندادند تا اینکه دیگر دیر شده بود و آن چشم از بین رفت و دیگر نمیدید.
کم کم احساس میکردم چشم چپم از دیدن دریغ دارد و من را با چشم راست تنها گذاشته تا به سلک واحد العینها درآیم و دنیا را با یک چشم نظارهگر باشم.
شعر زیر را دکتر ملکی در همان زمان در زندان نوشت:
اگر چشمهایت را گرفتندگوشهایت را تیزتر کنو اگر گوشهایت را هممغزت را با تمام توان بکار گیرکه صدای اندیشیدنچون صدای پرواز فرشتگان است
زندان قزلحصار – ۱۳۶۴
#محمد_ملکی
یادش گرامی
#محمد_ملکی #دکتر_محمد_ملکی #بیانیه۱۴
You must be logged in to post a comment.