نوزدهم شهرالبهاء ٨ آوریل ..یا روبین . حقّ مُبین می فرماید : امروز ربیع رحمن ظاهر و نهالهای جدیده که از ید تربیت الهیّه در رضوان احدیّه غرس شده بود به اثمار جنیّه و اوراق لطیفه ظاهر و مشهود و لکن ظالمان عصر ، یعنی علمای جاهل ، در قطع آن جهدها نموده و می نمایند . بگو ای فراعنه ارض ، اگر فرعون قادر بر اطفاء نور الهی شد شما هم می شوید و لکن هیهات هیهات ، اراده او مهیمن است بر اراده های اهل عالم و قدرتش نافذ و علمش محیط بوده و خواهد بود .ص ٢١ مجموعه آیات الهی,ملاحظه در فرعون زمان کن که اگر غنا و قدرت ظاهره نبود ابداً بمحاربه با جمال احدیّه قیام نمی نمود * چه که در فقدان أسباب عاجز بوده و خواهد بود و کفر در او مستور * پس خوشا حال نفوسیکه اسیر رنگ دنیا و ما خلق فیها نشدهاند و بصبغ اللّه فائز گشتهاند یعنی برنگ حق در این ظهور بدیع در آمدهاند * و آن تقدیس از جمیع رنگهای مختلفه دنیا است و جز منقطعین بر این رنگ عارف نه چنانچهالیوم اهل بها که بر سفینه بقا را کبند و بر قلزم کبریا سائر یک دیگر را میشناسند و دون این اصحاب احدی مطّلع نه * و اگر هم عارف شوند همان مقدار که أعمی از شمس ادراک مینماید *مجموع الواع مبارک ص
فردوسى، به نقل از لغت نامه)( 971) آن چه در فرعون بود در وجود تو نیز موجود است ولى اژدهاى تو در چاه محبوس است. ( 972) افسوس این همه که گفتیم احوال تو است ولى تو اینها را به آن فرعون مىبندى. ( 973) اگر از تو سخن بگویند وحشت مىکنى و اگر از دیگرى بگویند افسانه بنظرت مىآید. ( 974) بدان که این نفس لعین تو را خراب مىکند و این که با تو قرین است تو را از سعادت دور مىکند. (- این کارها و این جنایتها همه از نفس تو ناشى مىشود ولى از اثر نادانى مغلوب او هستى. ( 975) این آتش نفس هیزم فرعون را ندارد چرا که مثل فرعون آن همه کمک و دستگاه و جاه و جلال ندارد (و اگر داشت همان کار را مىکرد که فرعون کرده بود).اظهار ات مولانا در این پنج بیت در حقیقت نتیجه تمام ابیات پیشین این حکایت است که: آنچه در وجود فرعون وجود داشت در تو نیز هست، ولی اژدهای نفس تو در چاه فقر و بینوایی، زندانی شده است. همه انسانها دارای خوی تهاجم و گردنفرازی هستند، ولی غالبا امکان و قدرت نمییابند تا به امیال نفسانی خود جامه عمل پوشند. تا به حال هر چه در مذمت فرعون گفتیم، در واقع بیان حالات تو بوده، اما افسوس که همه این اوصاف را به فرعون نسبت میدهی. ..
۱۲۴بسیاری از دشمنان انبیاء از این گونه نفوساند یعنی کورانی عصاکش کوران دیگرند که بتصوّر حفاظت از آنچه را حقیقت می پندارند بمخالفت و ضدّیّت با حقیقت کاملتر برمی خیزند. دستهای دیگر ( ناظران و منتقدین سیاسی ) پست فطرتانی هستند که بانگیزهء منافع شخصی به ستیز علیه حقیقت قیام میکنند و یا بعلّت موت روحانی و خمودت نفس سعی میکنند مانع پیشرفت حقّ و حقیقت شوند .بها،الله و عصر جدید مظاهر الهیّه نیز حقیقت واحدهاند ولودرهر زمانى، در هر شخصى، به هر نسبتى و به هر شدّتى ظاهر شوند. تشخّص مظاهر امر به روح انسانى و مقام بشرى آنان است، نه به کلمه الهیّه و امر الهى و روح قدسى که بدانان تعلّق مى گیرد. به همین سبب از اوّلی که آن را اوّل نیست تا آخرى که آخر ندارد نفوسى که بهنام شارع دین خدا و مهبط وحى او ظاهر آیند، نفس واحدهاند.الوهیت و مظهریت ص۱۴۷
معنای واقعی آیات الهی در زیر ظاهر آنها پنهان شده است مثلا مولوی به این نکته اشاره نموده که :هست قرآن در فهم تو همچون عصا می کُشد کفرها را چون اژدهابسکه خود را کرده ای بند حواکرمکی را کرده ای تو اژدهاحرف قرآن را مدان که ظاهر است زیر ظاهر باطنی هم قاهر است
Tweet
بعد از ظهور حضرت باب و بها،الله بیش از چهارصد نفر ازبزرگترین علمای اسلامی از جمله حاج موسئ سبزواری مرجع تقلید شیعیان در سامراه، عراق و میزا محمد حسن شیرازی مرجع شیعیان در ایران بود کههر دو به ظهور ایمان آورده بودند ،حاج موسئ سبزواری بعد از ایمان نکته جالبی را راجع به ظهور حضرت بها،الله مطرح کرده و اون اینه که میگهمو سئ نیست که آواز انالحق شنودورنه این زمزمه در هر شجری نیست ؟ که نیست ؟یعنی الان دیگه موسئ نیست که درخواست شنیدن آواز حق کنه والا آواز انالحق و یا آثار الهی را میشه در هر درختی دیدو یا آنرا شنید به عبارتی دیگر کسی که خدا را نمی بیند در خواست میکنه که ای حق خودت را بمن نشون بدهولی کسی که بعد از ایمان خدا و یا صفات او را در وجود خودش می بینه دیگه چه لحی چه لحن ترانی .. یعنیچه احتیاجی دیگه ا ست که درخواست دیدار او را بکنه، اون که با منست ؛ همیشه ..و نیز حضرت بها،الله میفرمایند . یا نصیر ، در ایّام خلیل یک ذبیح به قربانگاه دوست توجّه نمود و زنده بر گشت و در عهد جلیل اولیا و اصفیا به مقام فدا شتافتند و جان را نثار قدوم مالک اسماء نمودند . اگر اراده فرماید از صریر قلم اعلی مَن علی الارض را جذب نماید و به مقرّ فدا فرستد ، بر عرش ” یَفعَلُ مایَشاء ” مستوی و به طراز ” یَحکُمُ ما یُرید ” ظاهر . طوبی لِلعارفین .یا عبد حاضر یک ذبیح در عالم یافت شد و از آن یوم تا حین السن خلایق و کتب موجوده بذکرش ناطق و بر علو مقامش شاهد و ما در هر مقامی ذبیحی فرستادیم و کلّ از قربانگاه دوست زنده بر نگشتند هر یک اکلیل حیات را رایگان بکمال شوق و اشتیاق نثار قدوم محبوب امکان نمودند . انتهی ( اگر قبلآ یک ذبیح بود که برای قربانی حاضر شد و اون هم زنده برگشت در این ظهور هزاران ذبیح به قربانگاه رفتنند ولی کسی نیست که ببیند چون این لیاقت هنوز به او عطا نشده است که ببیند )
حصرت بها،الله میفرمایند . .یا عبد حاضر یک ذبیح در عالم یافت شد و از آن یوم تا حین السن خلایق و کتب موجوده بذکرش ناطق و بر علو مقامش شاهد و ما در هر مقامی ذبیحی فرستادیم و کلّ از قربانگاه دوست زنده بر نگشتند هر یک اکلیل حیات را رایگان بکمال شوق و اشتیاق نثار قدوم محبوب امکان نمودند …
و در مقام دیگر چنین فرمودهاست، قوله تعالی:”… حکیم سبزوارى گفته اذن واعیه یافت نمىشود و الاّ زمزمه سدره طور در هر شجر موجود. در لوح یکى از حکماء که از بسیط الحقیقة سؤال نموده، به حکیم مذکور مشهور خطاب نمودیم (٤) اگر این کلمه فى الحقیقه از تو بوده، چرا نداى سدره انسان را که از اعلی مقام عالم مرتفع است نشنیدى؟ اگر شنیدى و حفظ جان و خوف تو را از جواب منع نمود، چنین شخصى قابل ذکر نبوده و نیست واگرنشنیدىازسمعمحرومبودهاى. بارى درقول فخر عالمندودرعملننگامم”. (مجموعه اشراقات، ص ١١٦ _ ١١٧).توحید و تحدید _ ظهور کلّى الهىقبلاً گفته شد (رجوع شود به صفحه ١٠٣) که همه شارعان ادیان، یعنى آنان که وجودشان محلّ نزول وحى الهى است و واسطه حقّ و خلقند، مطلع اسماء و صفات الهیّهاند، تا آنجا که مى توان گفت خداى تعالی که به حکم کلام خود در “قرآن ” مجید “هوالظّاهر” را در شأن خود آوردهاست، در آنان ظاهر مىآید. منتهى این ظهور به معنى تجلّى است و مراد از آن حلول و نزول و هبوط خدا در عالم امکان نیست. از همین رو و در همین جاست که عرفان انبیاء عرفان خداست و دیدار هرکدام از آنان لقاءالله است.اگر مراد جز این باشد و قصد شناختن حقّ از آن حیث که غیبمطلق است به میان آید، یا باید خدا را در حوزه ادراک قاصر و علم محدود خود جاى بخشید یا خود را به عالم حقّ فرا برد و معنى خداشناسى را با دعوى خدائى به هم آمیخت و این هردو مخالف توحید است.اینکگوئیمکهمظاهرالهیّهرادومقام است:مقامتوحیدومقام تحدید.
موسئى نیست که آواز اناالحقّ شنود..ورنه این زمزمه درهرشجرى نیست که نیستقلم اعلی چندین بار در بعضى از آثار به این قول اشاره کرده و از جمله چنین فرمودهاست، قوله تعالی :”در حکیم سبزوارى مشاهده کن. در ابیات خود شعرى ذکر نموده که از آن چنین مستفاد مىشود که موسائى موجود نه والاّ زمزمه انّى اناالله در هر شجرى موجود. در مقام بیان بهاین کلمه تکلّم نموده و مقصود آنکه عارف بالله بهمقامى صعود مىنمایدکه چشمش بهمشاهده انوار تجلّى منوّر و گوشش به اصغاء نداء او از کلّ شىء فائز. این مقامات را حکیم مذکور حرفى ندارند، چنانچه اظهار نمودهاند. این مقام قول، ولکن مقام عمل مشاهده مىشود نداى سدره الهیّه را که بر اعلی البقعه مابین بریّه تصریحاً من غیر تأویل مرتفع است و به اعلی النّداء کلّ را ندا مىفرماید، ابداً اصغاء ننموده، چه اگر اصغاء شده بود به ذکرش قیام مىنمود. حال باید بگوئیم که آن کلمه عاریه بوده و از لسانش جارى شده و یا از خوف ننگ و حبّ نام از این مقام و تصدیق آن محروم مانده. او عرف و ستر، او عرف و انکر”. (مجموعه اقتدارات، ص ١١١ _ ١١٢) آیه عربى که در ختام کلام آمدهاست، بدین معنى است: یاشناخت وپنهان داشت. یا از آن پس که شناخت. انکار کرد….
حیلهها و چارهها گر اژدهاست ** پیش الا الله آنها جمله لاستچون رسید اینجا بیانم سر نهاد ** محو شد والله اعلم بالرشاد 970آنچ در فرعون بود اندر تو هست ** لیک اژدرهات محبوس چهستای دریغ این جمله احوال توست ** تو بر آن فرعون بر خواهیش بستگر ز تو گویند وحشت زایدت ** ور ز دیگر آفسان بنمایدت
https://wp.me/pbBTas-7N

You must be logged in to post a comment.