سه قرن بعد از پایان سلطنت هلاکو دولت عثمانی که بتدریج سرزمین های عربی را تصرف کرد امپراتوری اسلامی را احیاء و به جای بغداد، اسلامبول (استانبول ) را دارالخلافه کرد که چراغ عمر این امپراتوری با پایان یافتن جنگ جهانی اول خاموش شد.سلطان عبدالعزیز عثمانی ( 1830 – 1876 میلادی ) پسر سلطان محمود بود که بعد از حکومت برادرش به سلطنت رسید. این پادشاه جبار باتفاق ناصرالدین شاه صدمات و بلایای لاتحصی بر هیکل مقدس و مرکز امر وارد و سه بار حکم نفی و تبعید آن جمال احدیّه را از نقطه ای به نقطه دیگر صادر نمودند . از این دو ظالم، در کتاب مستطاب اقدس به جالس بر ( کرسی ظلم ) یاد شده و سقوط و هبوطش در لوح فواد از قلم مالک عباد اخبار گردیده است.( قرن بدیع ) سلطان عبدالعزیز عاقبت به اتهام اسراف و تبذیر در مقام سلطنت با فتوای مفتی اعظم عثمانی به تاریخ ۱۸۷۶م عزل شد و به جای وی مراد پنجم پادشاه گردید و بعد از چند ماه سلطان مراد خان نیز به لحاظ اختلال عقلی و مشکلات فکری با فتوای همان مفتی عزل گردید و به جای وی عبدالحمید دوّم به عنوان سلطان عثمانی تعیین گردید. بدین ترتیب مشاهده میشود که سلطنت جابره این پادشاه همراه و همزمان با دو پادشاه دیگر ناصرالدین شاه و ناپلئون که سلطنتشان در نهایت قدرت و شوکت به نظر میرسید بعد از سرپیچی از انذارت مبارک در هم پیچید ، بطوریکه آخرین زمامدار واقعی سلسله خود گردیدند و هیچیک بمرگ طبیعی از دنیا نرفتند. این سلطان معزول بفاصله چهار روز از عزلش بقتل رسید یا بنا به شواهدی خود کشی کرد. سه قرن بعد دولت عثمانی که بتدریج سرزمین های عربی را تصرف کرد امپراتوری اسلامی را احیاء و به جای بغداد، اسلامبول (استانبول) را دارالخلافه کرد که چراغ عمر این امپراتوری با پایان یافتن جنگ جهانی اول خاموش شد.
حضرت عبدالبها، نیز در نامه ای به دوستی نوشته اند الحمد للّه بخدمت موفّقی و بعبودیّت حضرت بهاءاللّه قائم و مؤیّدی و در نزد عبدالبهاء معزّز و مقرّبی پروردگار عالمیان محض فضل و احسان هیکل ایران را بخلعتی مفتخر فرموده و ایرانیان را تاجی بر سر نهاده که جواهر زواهرش بر قرون و اعصار بتابد و آن ظهور این امر بدیع است زیرا هر امّتی و ملّتی که بنهایت انحطاط و اضمحلال مبتلا شد تا رستخیزی عظمی نگردد بر نخیزد مانند مریضی که مرض مزمن یابد بارهنگ و خاکشیر تاثیر نکند و ختمی و بنفشه دفع اندیشه ننماید طنظور خطائی خواهد و معجون الهی شاید تا هیجان عظیم در خون حاصل گردد و بحران کافی وافی نماید باید در تاریخ سلف تعمّق نمود مثلاً قوم عرب چون باسفل درکات انحطاط افتاد و بپستی و نیستی معتاد گشت و از علوّیّت هستی محروم گشت ترقّی و نشاط بتدابیر ممتنع و محال بود زیرا قوّه تدبیر ابوذر فقیر را امیر نمیکرد و فکر و اندیشه انسانی عمار یا سر تمّار را کامرانی نمیدادافکار و آراء عقلاء سکان جزیرة العرب را باوج عزّت ابدیّه نمیرساند و قیاصره و اکاسره را مغلوب و مقهور آن قوم بی سر و پا نمینمود ولی قوّت معنویّه بمیان آمد نور نبوّت درخشید رستخیز عظیم حاصل گشت هیجان شدید در عروق و اعصاب ظاهر شد لهذا آن قوم بلید را در ایّامی عدید از اسفل درکات ذلّت باوج عزّت رساند ایران و توران مقهور شد و امپراطوری رومان مخذول و منکوب گشت حال چنین امر عظیمی بقوّه تدبیر ممکن بود لا و اللّه این قضیّه مثل آفتاب است اکنون ایران نیز چنین است بعربده و های و هوی انقلابیّون و حسن تدبیر اعتدالیّون و کفایت و درایت سیاسیّون از این انحطاط نجات نیابد ولی ملاحظه خواهید کرد که بتأیید الهی ایران چنان فوران نماید که سیل جان بخشش اقالیم عالم را سبز و خرّم نماید ولی افسوس که ایرانیان از این موهبت کبری در نهایت غفلت و نسیان “گوهری طفلی بقرص نان دهد” امّا مشیّت الهیّه تعلّق یافته و قوّه معنویّه در ایران نبعان نموده “هذا امر محتوم و وعد غیر مکذوب” بحضور سرور معالی موفور این قضیّه را عرض نمائید که با وجود این همه احزاب متخاصمه و آراء مختلفه و مفاسد خفیّه و جمعیّتهای سرّیه معلوم است که نتائج مفیده مستحیل است انسان باید بنیادی نهد و بنیانی بنماید که ایوانش از کیوان بگذرد
پس شخص دور اندیش تا تواند خدمتی بدیوان الهی کند
تا بایوان رحمانی پی برد یعنی ایرانیان را بیدار کند که بآنچه سبب استحکام بنیانست تشبّث نمایند و آبادی ابدی جویند و قوّتی در عروق اعصاب مانند روح سریان نماید که در کمال سرعت ترقّی کند و بر سایر ملل تفوّق جوید ملاحظه نمائید که دو دولت استبداد بر قلع و قمع این آواره سالهای چند قیام نمود علی الخصوص عبدالحمید ولی این عبد توکل بر حقّ نمود و با تمام قوّت مقاومت کرد و استقامت نمود عاقبت ایوان وسیع آنان ویران شد و ..ص۲۶۰ مکاتیب عبدالبها، جلد ۲

حضرت بها،االه در لوح صادر به پاپ صریعآ اخطار فرمودند که مسیح رجعت نموده و اگر ایمان نیاورد بزودی از مقامش عزل خواهد شد ، همینطور نیز مسیحیان را بدان گوشزد می فرماید که به اسم از مالک آن محروم شدهاند و بسوی کسی که شب و روز در انتظار ظهورش بودهاند ، نشتافتهاند. آنان را سرزنش می نماید از اینکه از کسی که سختیهای روزگاررا برای خلاصیشان قبول فرموده و جان خویش را فدای حیاتشان ساخته، دوری می گزینند. به آنان مژده میدهد که آن ساعتی که از همه کس پنهان و پوشیده بود ، فرارسیده است : ” یا ملأ الابن، أ احتجبتم باسمی عن نفسی ؟ مالکم لا تتفکّرون ؟ کنتم نادیتم ربّکم المختار باللّیل و النّهار . فلمّا أتی من سماء القدم بمجده الأعظم ما اقبلتم و کنتم من الغافلین … انّا جئنالکم و حملنا مکاره الدّنیا لخلاصکم . أتهربون من الّذی فدی نفسه لحیوتکم؟ …. قد قضت السّاعة الّتی سترنا علمها عمّن علی الأرض کلّها و عن الملئکة المقرّبین (٢٢).” (23) این پیش بینی درکتاب مستطاب اقدس نازل شده و در سال 1870 میلادی شهر رم به تصرف در می آید ، دستگاه با عظمت پا پها پس از قرنها حکومت برچیده شد و برای همیشه سلطه سیاسی و دنیائی خود را از دست داد و پاپ پی نهم نیز ناچار شد شهر رم را با همه شکوه و جلالش رها کند و در شهر کوچک واتیکان تا پایان زندگانی روحانی و جسمانی خود ساکن گردد. و همان گونه که حضرت بهاءاللّه فرموده بود ، آفتاب اقبالش را تاریکی فراگیرد.حضرت بهاءاللّه اسقفان را مخاطب ساخته و بر پایه وعده تغییر ناپذیر مسیح از سقوط و فروریختن آنان که بمنزله ستارگان آسمان علم در آئین آن حضرت بشمار می روند، چنین اخبار می نماید: ” یا ملأ الأساقف انتم انجم سماء علمی . فضلی لایحبّ أن تتساقطوا علی وجه الأرض ولکن عدلی یقول : هذا ما قضی من لدی الابن (١٦) و لایتغیّر ما خرج من فمه الطّاهر الصّادق الامین (١٧) .” (١٨) نیز کشیشان را به ترک ناقوس ها و خروج از کلیساها و قیام به تبلیغ آئین اسم اعظم در میان ملل و امم امر می فرماید
از سدهی دوازدهم ميلادی به بعد، كليسا و در رأس آن پاپ، توانست اختيار قوهی قضايی را در سراسر جهان غرب، كاملاً به دست گيرد. محكمههای تفتيش عقايد در سراسر اروپا ايجاد شدند و نمايندگان كليسا و پاپ وقت مختار بودند حتی كوچكترين مقام حل اختلافات حقوقی را تعيين كنند. به طور كلی میتوان سدههای دوازدهم و سيزدهم ميلادی را سالهای قدرت مطلقهی پاپها ناميد. سا لهايی كه در طی آنها پاپها در طول جنگهای گوناگون با مخالفان، از جمله جنگهای صليبى، تعيين كنندهی خط مشی سياسی و اجتماعی و حتی حقوقی مردم اروپا بودند. اما طبيعی است كه پادشاهان و امپراطوران اروپايى، هميشه اطاعت بیچون و چرا در برابر پاپها را برنمیتافتند. تنشهای ميان آنان، كه در سدههای چهاردهم و پانزدهم، پيوسته ادامه داشت و همچنين اختلافات درون كليسا، سر انجام در آستانهی سدهی شانزدهم ميلادی به ايجاد مذهب پروتِستان انجاميد كه به معنی معترض هست.
عاقبت عجیب دو پاپ در کلیسای رم پاپ استفان ششم یکی از پاپهای کلیسای کاتولیک رم بود که از ۸۹۶ تا ۸۹۷ میلادی بهعنوان پاپ در واتیکان خدمت میکرد.اسقف مقدس به قدری توسط سیاستمداران اذیت شده بود که حتی یکی از پاپهای قبل از خودش را که حدود نه ماه بود مرده بود را به دادگاه کشاند!پاپ استفان ششم دستور داد که مقبرهی پاپ فورموزوس را نبش قبر کنند. پاپ فورموزوس یکی از پاپهای کلیسای کاتولیک رم بود که از سال ۸۹۱ تا ۸۹۶ میلادی در کلیسای واتیکان و درروم بهعنوان پاپ خدمت میکرد.
آنها بر تن پاپ مرده لباس اسقفی کردند و جسد بیجان او را بر تخت سلطنت نشاندند. او قرار بود به جرم شهادت کذب و دروغگویی محاکمه شود.
جسد بیجان محاکمه و گناهکار شناخته شد. سه انگشت جسد از بدنش جدا شد و جسد او را قبل از اینکه به درون رودخانه تایبر پرتاب کنند، در خیابانهای شهر روم بر روی زمین کشانده شد.محاکمه او یکی از وحشتناکترین محاکمهها در طول تاریخ است.دادگاهی که برگزار شد بیشتر تحت عوامل سیاسی و تحت نفوذ آنها بود. بعد از آنکه جسد او از رودخانه به بیرون آورده شد، مردم زیادی گرداگرد او جمع شدند و اعتراضات زیادی علیه پاپ استفان صورت گرفت.استفان از کلیه مقامهایش عزل و به زندان افکنده شد. او در ماه جولای و یا اوت سال ۸۹۷ میلادی و در زندان و طرز مشکوکی خفه شد.
داستان تلخ سرنوشت او باعث شد که بعد از او، کلیسا کمی محتاطتر رفتار کند و کمکم از سیاست فاصله گرفت. واتیکان باور داشت که قدرت سیاسی باید در دستان سیاستمداران باشد.۱۵۱۵بنا به پیش بینی های حضرت مسیح زمانی که امپراطوری رم در قرن سوم سقوط کرد هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد امپراتوری روم یکی از حکومتهای شکل گرفته در سرزمین روم بود. این امپراتوری یکی از بزرگترین امپراتوریهای در زمان خود بوده و به همراه شاهنشاهی اشکانی ایران یکی از دو ابرقدرت بزرگ جهان باستان عصر خود و یکی از قدرتمندترین امپراتوران جهان محسوب میشد.ند

کامینت های پست آقای حاجی آبادی نوشتند آتاتاترک باقیمانده آثار عثمانی را پاک کرد
شدت تجددگرایی و ویرانگری فرهنگی آتاتورک چنان بود که مقدسات دینی نیز از دستبرد آن مصون نماندند؛ تا آن جا که قرآن به زبان ترکی ترجمه و تلاوت می شد و اذان و دعا نیز به ترکی معمول شد.4 هم چنین او تاریخ هجری را به میلادی تغییر داد و به بهانة پیشبرد امور اداری مملکت و هم آهنگی با دول اروپایی، روزهای یک شنبه را به جای جمعه تعطیل کرد. امام زاده ها و مکان های مقدس مذهبی نیز از حملة او در امان نماندند. وی گفته است: «برای یک جامعة زنده، ننگ است که از مردگان حل دشواری های خویش را بخواهد.»
وی در مورد تغییر پوشش مردم گفت: «از هر نظر که بنگرید، باید خودمان را با تمدن غرب انطباق دهیم و طرز فکر و زندگی ما باید سراپا رنگ تمدن امروز را به خود بگیرد. ما باید مانند انسان های قرن بسیتم، از کفش، شلوار، پیراهن، کراوات و بالاتر از همة این ها از کلاه لبه دار استفاده کنیم. من بدون پرده پوشی می خواهم بگویم که نام این کلاه جدید «شاپو» است.»
البته کلاه شاپو نیز چندان جدید نبود؛ چرا که بسیاری از خاخام های یهودی در استفاده از آن سابقه دار بودند، ولی اهمیت این کلاه خاخامی برای آتاتورک آن قدر زیاد بود که مجلس کبیر ملی در سال 1925 به بحث دربارة کلاه جدید پرداخت و در این جلسه، لایحة کلاه لبه دار به تصویب مجلس رسید. هم چنین در سال 1934، قانون دیگری به تصویب رسید که پوشیدن هر نوع لباس روحانی را بیرون از مکان های مذهبی ممنوع کرد. او در مورد زنان نیز برنامه هایی داشت که باید آن ها را به مرور اجرا می کرد. بخشی از سخنرانی او در سال 1925 چنین است: «در طی مسافرتم به این جا، نه تنها در روستاها و قصبه ها؛ بلکه حتی در شهرها زنان را دیدم که چشمان و روی خود را می پوشاندند. هم وطنان، این حال نشانه ای از خودپرستی ما مردان است. زنان ما چو مردان مایند… کافی است که حس غرور ملی را به آن ها تلقین کنیم و در دل هایشان، ایده آل های عالی پدید آوریم. آن گاه بگذار که زنان ما چهرة خویش را به جهان بنمایانند و همة جهان را زیر نظر آرند، باکی نیست.»
عملکرد آتاتورک فرآیند حرکتی است که دست کم یک قرن قبل و به واسطة ناآگاهی سلاطین عثمانی آغاز شده بود. در این حرکت، از فرهنگ، عقیده، دین و حتی ملیت که به نام آن دین و دنیای خود را فروختند، خبری نبود و این نبود جز، آفت فراماسونری که سابقه ای طولانی در این سرزمین یافته است. آنان حداقل به صورت رسمی از قرن هجدهم میلادی در عثمانی شروع به فعالیت کردند و روزبه روز شعبه های خود را در سراسر این امپراتوری گستراندند و کیست که از رابطة مستحکم و ریشه ای آن ها با یهود و صهیونیسم خبر نداشته باشد. «ژاک قمحی» که زمانی به «روچیلد» استانبول معروف بود، دربارة پیوستگی سرنوشت ترکیه و اسرائیل گفته است: «یهود، میهن ملی خود را بدون اعلام قبلی و بیست وپنج سال پیش از تشکیل اسرائیل، در سال 1947 در ترکیه برپا کرده بود. این پیوند دیرینه میان یهودیان ترکیه و اسرائیل را می توان به گونه ای مخصوص مشاهده کرد. یهودیانی که از ترکیه به اسرائیل مهاجرت کردند، نشان یادبودی در یکی از جنگل های تل آویو و حیفا نصب نمودند که به زبان های ترکی و عبری روی آن نوشته شده بود: «جنگل آتاتورک».
You must be logged in to post a comment.