.
اعتراف به خطاي ميرزا تقي خان اميركبير با خون خود هنگام هلاك شدن. و اعتراف به قتل بیگناه حضرت باب
در هنگامي كه دژخيمان و غلامان شاهي ابلاغ حكم كرده عازم قتل او شدند، متنبّه به علت اصليّه مجازات خود شده اعتراف به خطاي خويش نموده گفت:اصلاً مصلحت در اين نبود كه متعرّض سيد باب و تابعانش شوم و من در قتل سيّد، تقصير و اشتباه بزرگي كردم و اينك جزاء آن را مي بينم.
به نقل از صفحه 26 تاريخ ظهور الحق- جلد چهارم – تأليف جناب ميرزا اسدالله فاضل مازندرانيدر اوائل بهار سال 1268 هجري قمري، ميرزا تقي خان، اميراتابك، مورد انزجار خاطر و تغيّر شاهي گشت … و بالجمله، شاه، ميرزا تقي خان را معزول و مخذول و مردود و مطرود داشته نفي و حبس در كاشان نمود و بالاخره در حمام فين كاشان وي را به حكم شاهي هلاك كردند و در هنگامي كه دژخيمان و غلامان شاهي ابلاغ حكم كرده عازم قتل او شدند متنبّه به علت اصليّه مجازات خود شده اعتراف به خطاي خويش نموده گفت: اصلاً مصلحت در اين نبود كه متعرّض سيد باب و تابعانش شوم و من در قتل سيّد، تقصير و اشتباه بزرگي كردم و اينك جزاء آن را مي بينم
حاج سیاح محلاتی می نویسد :*
( امیرکبیر ) گفته بود که من هرچند برای مصلحت حکومت و حفظ سیاست دولت ، به قتل سید باب ( امام زمانی که شیعیان هزار سال منتظر ظهورش بودند ) و اصحابش اقدام نمودم ولکن این عمل ناشی از سوء تعبیر بود و من اینک به اشتباه خود اقرار دارم .من می توانستم غوغای مردم را که برعلیه سید باب بود مرتفع نمایم . . . ولکن از سوء تعبیر موفق نشدم .
* ( نقل از کتاب واپسین جنبش قرون وسطائی در دوران فئودال صفحه ۱۳۴ )
نگارنده مقاله که می خواهند در مورد رویداد تاریخی مطلب بنویسند لازم بود مطلبی را که خود امیرکبیر با خون خودش بر روی دیوار حمام فین کاشان نوشت ذکر می کردند.وقتی حاجب الدوله برای قتل امیرکبیر وارد فین کاشان شد امیرکبیر در حمام بود از اینرو به حمام داخل شد و به امیرکبیر ابلاغ کرد که ماموریت دارد او را به قتل برساند منتهی به هر نوعی که او بخواهد .وقتی امیر این مطلب را شنید مدتی به فکر فرو رفت و بعد گفت:
” من به ملت ایران خدمت کرده ام و سزاوار چنین سرنوشتی نبودم ولی تنها اشتباهی که کردم آن بود که حکم قتل سید باب را صادر کردم ” و بعد از حاجب الدوله خواست که رگش را بزند و او رگش را برید .
امیرکبیر همین مطلب را که به ملت ایران خدمت کرده و تنها خطایش صدور حکم قتل سید باب بوده است را با خون خود بر روی دیوار حمام نوشت .( توضیح آنکه این مطلب را که امیر با خون خود بر روی دیوار حمام نوشته بود به احترام امیر پاک نکردند و تا چند دهه باقی بود ) .باین ترتیب امیر به نوعی اعتراف کرد که به جزای عمل خود رسیده است . ولی متاسفانه این اقرار به اشتباه بسیار دیر بود و پی آمد سرکوبی رستاخیز بابی برای ایرانیان بسیار گران تمام شد
میرزا محمد تقیخان فراهانی (زاده: ۱۱۸۶ هزاوه اراک، درگذشته: ۲۰ دی ۱۲۳۰ کاشان) مشهور به امیرکبیر، ، یکی از صدراعظم های ایران در زمان ناصرالدین شاه قاجار بود. امیرکبیر همسر عزت الدوله، خواهر ناصرالدین شاه قاجار، پدر تاج الملوک همسر مظفرالدین شاه قاجار و پدربزرگ محمدعلی شاه، ششمین پادشاه از دودمان قاجار بود. امیرکبیر پس از این که با دسیسهٔ اطرافیان شاه از جایگاه خود برکنار و به کاشان تبعید شد، در حمام فین کاشان به دستور ناصرالدین شاه در 20 دی 1230 به قتل رسید. پیکر وی در شهر کربلا به خاک سپرده شده است

.http://behnazar.blogspot.com/2018/07/blog-post_45.html?m=1
در بین نویسند گان ایران تنها فریدون آدمیت اعتراف و هلاکت امیر کبیر و به دست نوشته با خون او تردید نشان داد و انتقاد نمود البته آثار فریدون آدمیت عمدتاً دربارهٔ تاریخ مشروطیت و شخصیتهای مرتبط با آن است. روش او در تاریخنگاری به گفتهٔ خودش، تاریخنگاری تحلیلی-انتقادی بود.
البته همان پنهانکاری که مهدی ملکزاده، فریدون آدمیت، یحیی دولتآبادی، مهدی شریف کاشانی و دیگران راجع به کتمان ازلی بودن پدرانشان یا خودشان انجام دادند. ملت متعصب مسلمان ایران درک میکنند یکی از آنها کتمان اعترافات امیر کبیر با خون خود بر حمام فین کاشان و دیگری کمرنگ کردن پناهنگی امیر به سفارت انگلیس بود البته خطیر بودن و پنهان کاری این موقعیّت را امروز ، آخوند ها ، سیاستمداران و مسلمانان متعصب به خاطر اینکه ایرانیان بهائی نشوند به خوبی درک میکنند !
فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران اشارهای به این نامه نکردهاست و عباس امانت او را به دلیل استفاده از این سند و چشمپوشی این نامه مورد انتقاد قراردادهاست. امید پارسانژاد ستوننویس شرق نیز معتقد است که آدمیت عمداً از ذکر این نامه خودداری کرده و این کار «قابلتوجیه» نیست.
پیروز مجتهدزاده در کتابش «میرزا نصرالله اعتمادالدوله صدراعظم نوری: بزرگترین قربانی تاریخنویسی برای قهرمانپروری» (۱۳۸۷) با اشاره به این نامه، بحث مفصلی در این مورد میکند و صحت این نامه را تأیید میکند. به گفته مجتهدزاده «این مجموعه مکاتبات ابتدا نشان میدهد که دولت بریتانیا در دادن مجوز تحتالحمایگی به امیرکبیر ابا داشت و پس از استدلالهای جاستین شیل با این امر موافقت کرد» اما در نهایت بریتانیا موفق به نجات جان او نشد. او همچنین معتقد است که این سند «دال بر نوکری امیرکبیر نیست
هر ملتی که در قهقرا و عقبافتادگی باشد، همیشه به دنبال قهرمان میگردد و آن قهرمان را مطابق آرزوهای خود میسازد، نه اینکه قهرمان واقعاً آن مشخصات را داشته باشد؛ مثلاً در همین کتاب قصهای است که امیرکبیر سپاهی از نظامیان را از تهران به اصفهان میبرد. داستان اینگونه است که در راه در یکی از روستاها اتراق کرده بودند، کشاورزی به امیرکبیر شکایت برد که سرباز شما از مغازۀ من ماست دزدیده و پول آن را نداده است. امیر گفته بود، من میگویم اکنون شکم سرباز را پاره کنند، اگر از شکم او ماست بیرون آمد مشخص میشود تو راست میگویی و من او را به مجازات کارش رساندهام (نقل است که امیر این کار را انجام داد). این روایت یک قصه بیشتر نیست، اما نشان میدهد که مردم میخواستند امیرکبیری که میخواهد ایران را از بیعدالتی نجات بدهد، آنقدر عادل باشد که حتی به صرف شکایت یک کشاورز ماستفروش، شکم سرباز خود را پاره کند. از نظر تاریخی بسیار بعید است که این امر اتفاق افتاده باشد، اما نشاندهندۀ آمال مردمی است که همیشه به دنبال عدالت بوده و در جستوجوی آن کوشش میکردند. من نمیگویم ما برای اینکه شخصیت واقعی امیرکبیر را شناسایی کنیم به مطالب این کتاب استناد کنیم، اما یک مفسر تاریخی و یک مورخ واقعبین باید از همین حکایتها نتیجه بگیرد که در اذهان مردم آن روزگار چه میگذشته است.
در حکایت دیگر، نقل شده که کسی برای شکایت نزد امیرکبیر آمده بود، او حکمی داد و حکم اجرا شد و مال را به صاحب آن بازگرداندند. بعد از چند روز دریافت که حکم عادلانهای نبوده است، طرفین را میخواهد و از مال خود تاوان حکم ناروا را میپردازد و میگوید چون تخصصی ندارم در کار قضاوت دخالت نمیکنم. ایران در آن دوره دادگستری منظمی نداشت و بیشتر علما و روحانیون به مسائل عرفی و شرعی مردم رسیدگی میکردند و حکم میدادند که حکم آنها لازمالاجرا بود. امیرکبیر سعی کرد در دایرۀ وسیعی از روحانیون و علمایی که آن دوره در این کار اشتغال داشتند، امینترین و درستترین آنها را انتخاب کرده و منصب قضاوت را به آنها بسپارد. اگر کسی از قاضیان اشتباه میکرد، بدون ملاحظه او را از کار برکنار میکرد.
در دوران قاجار جز چند مقالۀ متفرقه در مجلات، مطلب قابل ذکری در مورد امیرکبیر نوشته نشده بود. در واقع تا زمانی که سلسلۀ قاجار بر سر کار بود، در مورد ماجراهای امیرکبیر و چگونگی قتل او کسی اجازۀ نوشتن نداشت. تمام کتابهای تاریخی معروف دورۀ قاجاریه مانند «روضه الصفا ناصری» یا «ناسخ التواریخ» و کتابهای دیگر اجازه نداشتند در مورد قتل امیرکبیر به دستور ناصرالدینشاه در فین کاشان مطلبی بنویسند. همه نوشتهاند در اثر مرض ناشناسی درگذشت، تنها یک مورخ، میرزا جعفرخان حقایقنگار خورموجی (۱۳۰۱-۱۲۳۵ قمری) واقعۀ قتل امیرکبیر را بسیار خلاصه در حد نیمصفحه نوشت و کتاب خود را چاپ کرد. ناصرالدینشاه بهمحض اطلاع از آن کتاب، دستور داد تمام نسخههای آن را جمعآوری کرده و از بین ببرند. میرزا جعفرخان هم به بغداد تبعید شد و تا آخر عمر در آنجا زندگی کرد. بههرحال تا زمانی که سلسلۀ قاجاریه مستقر بود، بهرغم اینکه خود محمدعلیشاه نوۀ دختری امیرکبیر محسوب میشد، اجازه نبود که در مورد ماجراهای او مطلبی بنویسند. این محدودیتها باعث شد تا در دوران قاجار کتاب قابل توجهی دربارۀ امیرکبیر نوشته نشود.
بعد از روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی تحقیقاتی آغاز شد و در دورۀ رضاشاه فقط چند مقالۀ مختلف بود که در چند روزنامه و مجله منتشر شد؛ اما از سال ۱۳۲۳ خورشیدی تحقیقات در مورد امیرکبیر بهطور رسمی شروع شد، نخست سلسله مقالاتی در مجلۀ «یادگار» مرحوم عباس اقبال آشتیانی شروع به انتشار کرد. عباس اقبال غیر از اینکه مورخ برجستهای بود، بسیاری از افرادی که با او همکاری داشتند نیز جزء دانشمندان طرازاول آن دورۀ ایران بودند؛ در نتیجه در یادگار مقالات خوبی نوشته میشد. عباس اقبال قصد داشت که با همکاری دکتر قاسم غنی یک کتاب مفصل راجع به امیرکبیر بنویسند. قاسم غنی در سال ۱۳۲۹ یا ۱۳۳۸ فوت کرد، عباس اقبال نیز رایزن فرهنگی در ایتالیا شد و مجالی پیدا نکرد تا تحقیقات را ادامه دهد. بعدها سلسله مقالاتی که نوشته بود با بخشی از یادداشتهای خطی که در مورد امیرکبیر نوشته بود گردآوری و مرحوم استاد افشار آنها را بهصورت یک کتاب جمعآوری و انتشارات دانشگاه تهران در سالهای ۳۶ و ۳۷ منتشر کرد. آن کتاب، کتاب سیستماتیک، جامع و مرتبی در مورد امیرکبیر نیست، چراکه عباس اقبال قصد داشت تمام تحقیقات خود را جمعآوری کند و بهصورت یک کتاب مدون دربیاورد، اما مجال این کار را پیدا نکرد. افشار سلسله مقالاتی را که اقبال در مجلۀ یادگار نوشته بود جمعآوری کرد.
البته این دومین کتابی بود که بهطور مستقل در مورد امیرکبیر نوشته شد، اولین آنها کتابی بود که مرحوم دکتر فریدون آدمیت بهعنوان تز خود در سال ۱۳۲۳ خورشیدی نوشت. وی با دیدی نو به احوال امیرکبیر پرداخت، بهطوریکه پیشتر این دید جامع را در هیچیک از مورخین ایران سراغ نداشتیم؛ حتی تا امروز مطلقاً در باب تاریخ قاجار، مشروطه و حوادث قبل و بعد از آن کسی را مانند دکتر آدمیت نداشتیم که به تاریخ با آن جامعیت نگاه کرده و همۀ جوانب را در نظر بگیرد.
آدمیت کتاب بسیار مفصلی نوشت و چاپ اول آن را در ۳ جلد در همان سال ۱۳۲۳ خورشیدی با مقدمهای که مرحوم محمود محمود نوشته بود، چاپ کرد (مرحوم محمود یکی از متخصصان بزرگ تاریخ قاجار بود). آدمیت رشتۀ تحقیق را رها نکرد و بهتدریج اسناد و مدارک زیادی گردآوری کرد، زیرا حوزۀ تخصصی کار او از اواسط دورۀ قاجار تا اواخر آن بود. وی زمینۀ تحقیقاتی خود را گسترده نکرد، مانند اغلب ایرانیها که سعی میکنند در رشتههای مختلف کار کنند (ادبیات تاریخ و یا رشتههای مختلف تاریخ)، ایشان این مزیت را داشت که ذهن خود را پراکنده و مغشوش نکرد. این ویژگی شاید به خاطر آموزش سیستماتیکی بود که در تاریخنگاری غرب دیده بود. وی از اوایل دوران ناصرالدینشاه تا انقراض قاجاریه (حدود ۷۰ سال) در این حوزۀ تاریخی کار کرد و کتابهای ارزشمندی نوشت. مهمترین کار او کتاب امیرکبیر است که تا اواخر عمر به آن پرداخته و در هر چاپ مطالب و اسناد زیادی به آن اضافه شده است. آدمیت از تعداد زیادی اسناد مربوط به امیرکبیر استفاده کرده است، هرچند تمامی آنها را در اختیار نداشته است
- درس های فریلنسر برای شروع
- درس های فریلنسر برای شروع
- جامعه مطبوعات ایران به سوک نشست
- کشف امریکا
- تیغ بران گر بدستت داد چرخ روزگار
فرار از واقعیّت فایده ای ندارد فریدون آدمییت حتی ازلی بودنِ یحیی دولتآبادی، ملکالمتکلّمین و جهانگیرخان شیرازی را نیز منکر شده و آن نسبت را به «دوران نوجوانی» آنها ربط میدهد ! واقعاً چه لزومی به کتمان چنین امور واضح تاریخی است. چون ازل جانشینی نداشت دولتآبادی را جانشین یحیی ازل معرفی میکردند و چگونه میتوان این را منکر شد؟
http://taiziz.car.blog/2021/04/30/%d8%a2%d8%ae%d9%88%d9%86%d8%af-%d9%87%d8%a7/
.

https://youtube.com/c/Alikargarihajiabdi
یوحنا مدت ضبط اورشلیم (که در دوره اسلام صورت میگیرد) را 42 ماه یعنی 1260 سال تعیین می کند.4 یوحنا القاء روح حیات را در شریعتی که بعد از مسیح می آید بعد از سه روز و نیم یعنی 1260 سال تعیین می کند.5 دانیال زمان وقوع وعده را یک زمان و دو زمان و نصف زمان یعنی سال 1260 ذکر نموده است.6 محمد ناظم الاسلام سال ظهور قائم را بر اساس بشارت قرآن 70 سال بعد از سال 1260 محاسبه کرده است. که اگر انتهای دوره تدبیر را که او غیبت صغری گرفته از حساب او حذف شود همان خواهد بود.7 شیخ حسین اخلاطی در شعرش سال ظهور رب را بعد ازسنه 1200 دانسته که به نحوی 1260 را شامل است. 8 محی الدّین ابن عربی ، فیلسوف و عارف معروف ، قیام مهدی را در سال 1260 خبر داده است. 9 جوهری در طوفان البکاء از علم نجوم سال ظهور را بدست آورده و می گوید وقتی کواکب به خانه های خود رفتند همان سال ظهور است. او از 1256 خبر می دهد.10 ادونتیست ها: ظهور موعود را در سال 1844م. تعیین نموده که مطابق با سال 1260 هجری است. 11 ابا لبید مخزومی از امام باقر نقل نموده که حروفات اول سوره های قرآن تاریخ قیام یک نفر از بنی هاشم است و قائم ما در ( المر) ظاهر می شود که به حساب ابجد سال 1260 میشود.12 آثار اسلامی و عدد 1000 در ارتباط با ظهور مهدی موعود قرآن در کشف الآیات قرآن آمده است: در اعتقاد به روز 1000 ساله و قیام دولت حقه سه آیه (سجده 4 – حج 47 ) :13 سوره سجده آیه 4: 1000 سال ، اتمام دوره بازگشت امر خدا به سوی اوست.14 سوره حج آیه 47 : 1000 سال وعده خدا به شماست و او هرگز خلف وعده نمی کند.15 سوره سبا آیه 30 : وعده خد ایک روز است که به حساب او 1000 سال می شود و یک ساعت هم جلو و عقب نمی گردد.16 حدیث اهل سنت عبد الوهاب شعرانی در پاسخ به این سؤال که اجل امت اسلام تا کی خواهد بود از حضرت رسول اکرم نقل نموده که فرمودند: اگر امت من صالح باشند یک روز ( 1000 سال) مهلت دارند و اگر فاسد شوند نصف روز. (500 سال) 17 حدیث شیعه بروایت علامه مجلسی در بحار الانوار جلد 13: برای خداوند مشکل نیست که در مدت 1000 سال این امت را جمع کند.18 بشارت علما، عرفا و شعرا محمد ناظم الاسلام در کتاب “علائم الظّهور للمهدی الموعود” می نویسد: 1000 سال بعد از دوره تدبیر اسلام، قائم ظاهر می شود.19 عطار در شعر خود برای هر پیامبری حدوداً 1000 سال تعیین نموده است و معتقد است چون 6000 سال که دور 6 پیامبر است به اتمام رسید قائم ظاهر می شود.20 جوهری در طوفان البکاء روایتی نقل می کند که گفته شده عمر قائم که به 1000 رسید ظهور می نماید.21 شاعر بزرگ نظامی گنجوی بر اساس حدیثی که پیامبر اسلام دوره اسلام را هزار یا پانصد سال تعیین فرموده در شعرش گوید 1000 سال زیاد است همان پانصدوهفتاد سال کافی است و ارزوی تعجیل درظهور نموده است. 22 شیخ جلال الدین سیوطی از علمای اهل تسنن فتوای بعضی از علما را ذکرنموده که گفته اند خروج مهدی در صده ی دهم یعنی انتهای 1000 سال است. 23 دهخدا به نقل از مجمل التواریخ و القصص دوره اسلام را هزاره آخرین از هفت دور پیامبران (یعنی 1000 سال) نقل نموده.24 ارتباط عدد 1000 و عدد 1260 در اسلام قرآن کریم عدد 1000 را 3 بار بشارت داده است ( سجده، حج، سبا). اما عدد 1260 بیان گر دوره کامل اسلام است، از ابتدای هجرت تا انتهای دوره امامان. عدد 1000 فقط درباره عصر تکوین است. این مطلب را در انتهای فصل از زبان محمد ناظم الاسلام که به قرآن استناد نموده می خوانید. عصر رسالت و امامت روی هم 260 سال ( از هجرت تا فوت آخرین امام حاضر) عصر تکوین و عروج 1000 سال ( انتهای دوره امام تا انتهای دوره اسلام و ظهور مهدی) مجموع 1260 سال منابع و مآخذ و توضیحات 1 – در نامه ساسان پنجم چنین آمده :چون بدی در شما پدیدار شود از تازی ملت کسی ظاهر شود که کلامش پیچیده و زبانش سخت باشد و آئینی آورد که به مانند درخت گل است و خار در او دیده نشود و چون ششصد سال از او بگذرد نصف خار شود و نصف گل ماند و چون هزار و دویست واندی از آن بگذرد تمام خار شود و گل در آن دیده نشود اگر نماند از مهین چرخ دمی برانگیزانم از دودمان تو کسی را و کیش و آئین به او سپارمش باز( در نامه ساسان پنجم از کتاب زرتشت). 2- و مقدّس متکلّمي را شنيدم و هم مقدّس ديگريرا که از آن متکلّم ميپرسيد که رؤيای قربانی دائمی و عصيان خراب کننده تا بکی ميرسد و مقام مقدّس و لشکر بپايمالی تسليم کرده خواهد شد و بمن گفت که تا بدو هزار و سيصد شبانه روز آنگاه مقام مقدّس مصفّی خواهد گرديد ” تا آنکه ميفرمايد تا آنکه می فرماید این رویا نسبت به زمان آخر دارد یعنی این فلاکت و این خرابیت و این حقارت تا کی میکشد یعنی صبح ظهور کی است پس گفت تا 2300 شبانه روز آنگاه مقام مقدس مصفا خواهد شد. پس از تاریخ صدور فرمان ارتحشستا به تجدید بنای بیت المقدس تا یوم ولادت حضرت مسیح 456 سال است و از ولادت حضرت مسیح تا یوم ظهور حضرت اعلی 1844 سنه است و چون 456 سال را ضمّ بر این کنیم 2300سال می شود یعنی تعبیر رویای دانیال در سنه 1844 میلادی واقع شد و آن سنه ظهور حضرت اعلی بود به نص خود دانیال. (فصل هشتم،آیه سیزدهم از کتاب دانیال) http://taiziz.car.blog/2021/06/15/%d8%a8%d8%b4%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d8%aa-%da%a9%d8%aa%d8%a8-%d8%a2%d8%b3%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%b8%d9%87%d9%88%d8%b1/
برای توضیح به متن کتاب مفاوضات که در انتها آمده مراجعه شود. 3- و به دو شاهد خود خواهم داد که پلاس پوشیده مدت 1260 روز نبوت نمایند (باب یازدهم آیه اول). برای توضیح بیشتر به متن کتاب مفاوضات که در انتها آمده مراجعه شود. 4- نئی ای مثل عصا به من داده شد و مرا گفت برخیز و قدس خداو مذبح و آنانی را که در آن عبادت میکنند پیمایش نما و صحن خارج قدس رابیرون انداز و آنرا مپیما زیرا که به امتها داده شده است و شهر مقدس را 42 ماه پایمال خواهند نمود. (مکاشفات یوحنا باب یازدهم آیه اول) برای توضیح به متن کتاب مفاوضات که در انتها آمده مراجعه شود. 5- بعد از سه روز و نیم روح حیات از خداوند بدیشان در آمد که بر پاهای خود ایستادند
LikeLike
همچنین بعد از حکم قتل سلطان رسل حضرت باب به وسیله امیر کبیر ، نکبت او آغاز میشود و زندگی او به درجه ای تعغیر پیدا میکند که به سفارت انگلیس پناه میبرد عباس امانت در کتاب خود قبله عالم، نوشتهاست که در محرم ۱۲۶۸ ق. امیرکبیر نامهای به جاستین شیل (وزیر مختار بریتانیا) میدهد. وی در کتابش (صص ۲۲۹–۲۲۸) متن نامه را چنین نقل کردهاست:
آن جناب اغلب گفتهاند که از جانب دولت انگلیس خاصه دستور دارند ضعفا و ستمدیدگان را معاضدت فرمایند. من امروزه در ایران احدی را نمیشناسم که از خود من ستمدیدهتر و بیکستر باشد. این مختصر را در دم آخر (پیش از عزیمت به تبعید کاشان) به شما مینویسم. من بدون هیچ تقصیری نه فقط از مقام و منصب خود معزول بلکه ساعت به ساعت در معرض مخاطرات تازه میباشم. افراد ذینفع که دور شاه حلقه زدهاند به این اکتفا ندارند که غضب همایونی تنها شامل حال من شود، بلکه اولیای دربار را چنان بر ضد من برانگیختهاند که دیگر امیدی به جان خود و عائله و برادرم ندارم. علیهذا من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا میاندازیم. اطمینان دارم که آن جناب به معاضدت اقدام میکنند و طبق قواعد انسانیت و شرافت به طرزی شایسته تاج و تخت بریتانیای کبیر و شأن ملت انگلیس در حق من و خانواده و برادرم عمل خواهید فرمود. فقدان هرگونه تقصیر این جانب از یادداشت رسمی وزیر امور خارجه [بریتانیا] به وزیر خارجه این دربار مشهود است. دیگر توان (یا مجال) نوشتن ندارم.
سند نامه ویرایش
امانت در نقل نامه به سند شماره F.O. 60/164 در آرشیو ملی بریتانیا استناد کردهاست.[۲۹]
اصل متن این نامه یا رونوشت آن به زبان فارسی موجود نیست، اما دستکم دو ترجمه از آن (به زبان انگلیسی) در اسناد وزارت خارجه بریتانیا موجود است که یکی مربوط به جاستین شیل است که در ۲۷ یا ۲۸ محرم (۱۸۵۱ م.) ارسال شدهاست و دیگری مربوط به چارلز موری وزیر مختار بعد از شیل است که تاریخ آن ۶ سال بعد (۱۸۵۷ م.) است.[۳۰][۳۱]
نقد صحتویرایش
فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران اشارهای به این نامه نکردهاست و عباس امانت او را به دلیل استفاده از این سند و چشمپوشی این نامه مورد انتقاد قراردادهاست. امید پارسانژاد ستوننویس شرق نیز معتقد است که آدمیت عمداً از ذکر این نامه خودداری کرده و این کار «قابلتوجیه» نیست.[۳۲]
پیروز مجتهدزاده در کتابش «میرزا نصرالله اعتمادالدوله صدراعظم نوری: بزرگترین قربانی تاریخنویسی برای قهرمانپروری» (۱۳۸۷) با اشاره به این نامه، بحث مفصلی در این مورد میکند و صحت این نامه را تأیید میکند. به گفته مجتهدزاده «این مجموعه مکاتبات ابتدا نشان میدهد که دولت بریتانیا در دادن مجوز تحتالحمایگی به امیرکبیر ابا داشت و پس از استدلالهای جاستین شیل با این امر موافقت کرد» اما در نهایت بریتانیا موفق به نجات جان او نشد. او همچنین معتقد است که این سند «دال بر نوکری امیرکبیر نیست».[۳۳]
محمدرضا جوادی یگانه، دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران، در مقالهای در همشهری ماه (ش. ۴۵) تردیدهایی دربارهٔ صحت این نامه ابراز کرد اما در عین حال نوشت «نمیتوان از یک سند موجود در وزارت خارجه بریتانیا چشمپوشی کرد». مسعود رضایی در شماره بعدی همین نشریه صحت این نامه را زیر سؤال برد.[۳۶]
مجید تفرشی، سندشناس، در یادداشتی در سایت تاریخ ایرانی مینویسد که «نامه منتسب به امیرکبیر، تنها یک ترجمه شتابزده توسط مترجمان سفارت بریتانیاست». او معتقد است که عدم حفظ نسخه اصلی این سند توسط جاستین شیل برخلاف سنت دیپلماتیک بریتانیاست و در آرشیو ملی بریتانیا اصل نامههای فارسی بسیاری از شخصیتها از شاه تا مردم عادی حفظ شدهاست. او همچنین دو ترجمه این نامه را «مغلوط و متفاوت» نسبت به هم میداند. البته او احتمال درستبودن گزارش شیل را نیز منتفی نمیداند و این احتمال را مطرح میکند که افرادی به عنوان واسطه برای نجات امیرکبیر چنین کردهاند.
در مقابل حسن کامشاد که کتاب عباس امانت را از انگلیسی به فارسی ترجمه نمودهاست میگوید ترجمه انگلیسی اسناد و نامهها که مورد استفاده و استناد مترجم کتاب بودهاست به کار وی نیامده است چرا که ترجمه فارسی متنی که قبلاً از فارسی به انگلیسی برگردانده شده به کار نمیآمدهاست، بلکه او با مراجعه به کتابخانه ملی بریتانیا و طی مراحل دشوار به اصل نامهها به زبان فارسی دست یافته و آنها را در کتاب مورد استفاده قرار دادهاست. کامشاد به همین علت ترجمه قبله عالم را توانفرساترین کار ترجمه خود میخواند که پنج سال زمان بردهاست.
منبع ویکی پدیا
داشنامه آزاد
،،
LikeLike
سند جعل تاریخی فریدون آدمیت که آغازگر دروغ پیوند جنبش باب به انگلستان بود:
ببینید تنفر ایشان تا چه حد بود که حتی حاضر شدند آینده آکادمیک خودشان را برای این دروغ به خطر بیاندازند. تحمل آشکار شدن این جعل تاریخی برای دکتر آدمیت بقدری سنگین بود که در چاپ های بعدی کتاب “امیر کبیر” شما حتی اشاره ای هم به چاپ اول کتاب (۱۹۴۴) نمی بینید!
جناب وحدت شعار عزیز به قسمت های تاکید شده توجه بفرمائید تا شکی در تزویر و دروغگویی مرحوم آدمیت برای تان باقی نماند.
در صفحات ۲۴۳-۲۴۴ چاپ ا ّول کتاب مشھورش در شرح زندگی اميرکبير که در سال ۱۳۲۳ (۱۹۴۴میلادی) طبع شد، آدمیت ادعا کرده بود ملا حسين بشرویه اولین پیرو باب در حقیقت عامل دولت انگليس بوده و آرتور کانولی (Arthur Conolly) ، افسر اطّلاعات، محقّق و نويسندۀ انگليسی، او را استخدام کرده بود. آدميت اشاره نموده بود که سند اين اتھام در کتاب کانولی، به نام “سفر زمينی از انگلستان به شمال ھندوستان از طريق روسيه، ايران و افغانستان” وجود دارد که به ملاقات ملّاحسین و کانولی در سال ۱۸۳۰ میلادی در طول سفر کانولی به خراسان اشاره دارد. به نظر آدمیت، این ملّاحسین بود که به خاطر منافع انگلیس سید باب را وادار نمود ادعای پیامبری بنماید. ملاقاتی که ادّعا شده در واقع هرگز رخ نداد. در سال ۱۸۳۰ ملّاحسین نوجوانی ۱۷ ساله و باب طفلی ۱۱ساله بود. به علاوه، کانولی خودش در ۳۵ سالگی، یعنی ۲ سال قبل از این که باب حتی ادّعای خود را علناً بیان نماید، فوت کرده بود! زمانی که یکی از اساتید بنام دانشگاه تهران دکتر مجتبی مینوی، با در دست داشتن نسخهای از کتاب کانولی با آدمیت ملاقات نمود و از او خواست که اشاره آرتور کانولی به ملاقاتش با ملّاحسین را در کتاب این افسر اطلاعات دولت انگلیس به پرفسور مینوی نشان دهد، آدمیت مجبور شد اعتراف کند که ادّعای او جعلی است. او این مطالب ساختگی را در چاپهای بعدی کتابش حذف کرد! ولی نتیجۀ این تحریف به ظاهر بی اهمیت تاریخی آدمیت بر چسب “انگلیسی” بودن جنبش باب بود که ردیه نویسان شیعه و مطبوعات جمهوری اسلامی تا این ساعت آنرا رها نکرده اند! از ۱۹۴۴ تا به امروز در بسیاری از مناطق ایران آرامش، جان و مال بهائیان قربانی این جعل تاریخی شد
در کتاب مقدس میخوانیم: «عیسی به آنان گفت: نبی بیحرمت نباشد جز در دیار خود، در میان خویشان خود و در خانۀ خود.» (انجیل مرقس، باب ۶، آیۀ ۴). میشل دو مونتنی، اندیشمند تیزبین دوران رنسانس، در یکی از «جستارها»ی خود مینویسد: «انسان میتواند مایۀ شگفتی جهان باشد اما زنش و خدمتکارانش هیچ چیز چشمگیری در او نبینند. معدودی از انسانها مایۀ شگفتیِ خانوادۀ خود بودهاند…بسیاری از افراد جالب و شگفتآورند ولی اگر از نظر زمانی و مکانی به ما خیلی نزدیک باشند به احتمال زیاد آنها را چندان جدی نمیگیریم زیرا علیه آنچه حی و حاضر است سوگیری عجیبی داریم.» (آلن دو باتن، «تسلیبخشیهای فلسفه»، ترجمۀ عرفان ثابتی، ۱۳۸۳).
۲۰۰ سال پس از تولد باب، تداوم ستایش او در غرب و نکوهش وی در زادگاهش ایران را میتوان گواه صادق گفتار مسیح و مونتنی دانست.
https://vrgl.ir/JBjzO
LikeLike