تیغ بران گر بدستت داد چرخ روزگار

هرچه مبخواهی ببر ، اما مبر نان کسی ..سعدی

محرومیت از تحصیل» و «ممنوعیت کسب و کار»؛ زندگی بهائیان در ایران

۳۰/آبان/۱۳۹۷

یکی از واحدهای پلمب شده به حکم قضایی در استان خوزستان
یکی از واحدهای پلمب شده به حکم قضایی در استان خوزستان

یکی در بازداشت موقت٬ دیگری در حال گذراندن محکومیت و برخی دیگر نیز در انتظار دادگاه و صدور حکم؛ جوان‌ترها محروم از تحصیل و مسن‌ترها در راهروهای ادارات دولتی در تلاش برای فک پلمب محل کسب و کارشان.

این شرایطی است که شهروندان بهایی در ایران دهه‌هاست به طور روزمره آن را زندگی می‌کنند.

در تازه‌ترین اقدام نهادهای امنیتی و قوه قضاییه ایران، مغازه بهاییان را در شهرهای اهواز٬ آبادان، خرمشهر و چند شهر دیگر پلمب کردند.

محرومیت از تحصیل و ممنوعیت کسب و کار؛ زندگی بهاییان در ایران

by رادیو فردا

این صدای یک بهایی ست که با نام مستعار سروش با رادیوفردا گفتگو کرده است:

«سال پیش مغازه تمام بهایی های اهواز را به مدت تقریبا سه ماه، سه ماه و خرده‌ای پلمب کردند، و دلیلش این است که ما تعطیلات امری و عیدهایی که داریم، آن روز را کار نمی کنیم و مغازه‌هایمان را می‌بندیم و این‌ها به این دلیل که ما مغازه‌مان را بستیم، آن را پلمب کردند و گفتند که شما حق ندارید مغازه‌تان را ببندید و مغازه شما باید در تعطیلات امری‌تان باز باشد. بعد از حدود سه ماه، سه ماه و خرده‌ای مغازه را باز کردند.
امسال هم دقیقاً در همان زمانی که اعیاد امری ما بوده ما مغازه را بستیم و آن روز نرفتیم سر کار و این‌ها باز آمدند و مغازه را پلمب کردند و تا الان هم هر چه می‌رویم دادگاه، اصلا جواب درستی نمی‌دهند، به ما نمی‌گویند به دستور کی بوده و به چه دلیلی بوده است. یک بار می‌گویند مسئولش نیست بروید فردا بیایید. یکبار می‌گویند منشی‌اش نیست یا منشی جواب نمی‌دهد… این طوری دارند ما را می‌دوانند و اذیت می‌کنند.»

حکم قضایی برای پلمب یکی از مغازه‌ها در خوزستان
حکم قضایی برای پلمب یکی از مغازه‌ها در خوزستان

موضوع پلمب محل کسب و کار بهاییان موضوعی است که دستیار ویژه رییس جمهور ایران در امورحقوق شهروندی، یک سال پیش وعده پیگیری آن را داده بود. شهیندخت مولاوردی آذرماه ۹۶ گفت: «دراین باره استعلام‌هایی از معاون حقوقی رییس جمهور شده و این بحث را از طریق حقوقی پیش می‌بریم تا راهکاری برای آن بیابیم».

از این سخنان خانم مولاوردی حدود یک سال می‌گذرد اما پلمب محل کسب و کار بهاییان همچنان ادامه دارد و تغییری در این وضعیت رخ نداده است.

ورقا، شهروند دیگری که مغازه‌اش به تازگی پلمب‌شده، در این باره می‌گوید:

«دلیلی که قوه قضائیه یا معاون دادستان اعلام کرده، این است که ما در تعطیلات دینی خودمان که ۹ روز در طی سال است، و حکم دینی داریم که تعطیل کنیم و کار کردن برای ما حرام است، فروشگاه‌هایمان را تعطیل می کنیم. از این ۹ روز، چند روزش در تعطیلات ملی ادغام شده است، مثل تعطیلات نوروز، و سه، چهار روزش که در طی سال ما معمولا فروشگاه را تعطیل می‌کنیم.
این‌ها به این قضیه به حکم تبلیغ نگاه می‌کنند. در صورتی که ما در روزهایی که تعطیل می‌کنیم، یا فرایض یومیه‌مان را انجام می‌دهیم، دعا می‌کنیم، یا کارهای خانوادگی‌مان را انجام می‌دهیم، خیلی‌هایمان مسافرت می رویم، مثل یک روز تعطیل معمول که بقیه می‌توانند داشته باشند. ما به ارگان‌های ذیربط مراجعه کردیم، هیچ کدام تا این لحظه جوابی نداده‌اند.
در شهرهای مختلف هم که اطلاع داریم از وابستگان و دوستانمان که جاهای دیگر هستند و اتفاقات مشابه برایشان می‌افتد، یک سیستم خیلی خاصی است و تصمیم گیری به نظر مسئولین شهری بستگی دارد. همه چیز سلیقه‌ای است. ما فروشگاه‌هایی را در شهرهای دیگر سراغ داریم که الان دو سه سال است که تعطیل اند.»

بهاییان دهه‌هاست که حق تصدی سمت‌های دولتی را ندارند اما در موارد بسیاری از انجام کسب و کارهای خصوصی توسط آنان نیز جلوگیری می‌شود. اقدامی که جامعه جهانی بهایی آن را «آپارتاید اقتصادی» می‌نامد.

سیمین فهندژ سخنگوی جامعه جهانی بهایی در ژنو:

آپارتاید مفهومش جداسازی و تبعیض است، و اگر به تاریخ آزار و اذیت بهاییان در چهل سال گذشته نگاه کنیم، می بینیم که دولت ایران دقیقا همین کار را انجام داده و سعی کرده است آن‌ها را از جامعه جدا بکند و در حقیقت آن‌ها را از بین ببرد، و اینکه این تبعیضات با ادعاهای نمایندگان دولت ایران که در جوامع بین‌المللی صحبت می‌کنند، کاملاً تناقض دارد. در چندسال گذشته هم که آقای روحانی سر کار آمده، اصلا این وضع تغییر نکرده و محرومیت‌های اقتصادی علیه جامعه بهاییان در ایران حتی بیشتر هم شده است.»

همزمان با پلمب محل کسب و کار بهاییان٬ طی روزهای گذشته تعداد دیگری از بهاییان هم در شهرهای مختلف ایران بازداشت شدند. در کرج٬‌ اصفهان و تبریز.

در این موارد نه نهاد بازداشت‌کننده معلوم است نه علت بازداشت. از وضعیت بازداشت‌شدگان هم خبر چندانی در دست نیست.

پیمان یکی از شهروندان بهایی که مادر، پدر و برادرش پیشتر بازداشت و به تحمل زندان محکوم شده‌اند، از شرایط بازداشت و بازجویی‌ها می گوید:

«زمانی که برادر و پدر بنده دستگیر شدند، مادر بنده برای گذراندن دو سال حکم زندانش قبلا دستگیر شده و در زندان بود، و تنها عضو خانواده که بیرون از زندان بود، بنده بودم. هیچ گونه تماسی با اعضای خانواده نداشتند. فقط یک تماس کوتاه شاید انجام شد از طرف پدر بنده، گفتند من در داخل دفتر اطلاعات در انفرادی‌ام و حالم خوب است، در همین حد. نمی‌توانستند هیچ گونه صحبتی بکنند. شکنجه جسمی نداشتند ولی شکنجه روحی بوده.
برادرم که تعریف می‌کند بعضی از آسیب‌های روحی و روانی به او وارد شده. مثلا ساعت سه شب برادرم را می‌آوردند، چشم بند به او می‌زدند و می‌بردندش در یک اتاق و می‌خواستند مجرمی را شناسایی کنند. خب ترس و رعب و وحشتی که بر او وارد می‌شده خیلی شدید بوده است. تمام بازجویی‌ها با چشم بند بوده و رو به دیوار انجام شده است.»

علاوه بر اینها٬ طی ماه‌های اخیر شماری از جوانان بهایی از تحصیل در دانشگاه هم محروم شده‌اند. برخی از آنان مشغول به تحصیل بودند یا در آستانه فارغ‌التحصیل شدن، و به طور ناگهانی از دانشگاه اخراج شدند. افرادی مانند شکیبتیموری، حنان حر،سها ایزدی، صدف وجدانی، آرش رضویان، سوگل ذبیحی، هومن ایمانی، شقایق شوقی و کیانا ثنایی.

مریم، نام مستعار یکی از این افراد است که در این باره به رادیوفردا می‌گوید:

«به من هیچ حکمی ندادند، و گفتند که من را منع تحصیل کرده‌اند و من هر چه از آن‌ها درخواست کردم که حکم من را به من بدهید گفتند نه، و فقط سایت من را بستند. بعد از دو ترم این‌ها غیابا برای من حکم اخراج صادر می‌کنند، با تلفن من اخراج شدم. هر چه علت را خواستم، به من هیچ علتی را نگفتند و بعد از این که با جناب نوربخش در سازمان سنجش صحبت کردم، -که ایشان هیئت گزینش مرکزی هستند در سازمان سنجش، ایشان در اولین جمله گفت شما که خودتان می‌دانید، بهایی هستید و در ایران بهایی‌ها حق تحصیل ندارند. و از تحصیل محروم شدم به علت این که متفاوت فکر می‌کردم. این‌ها به من گفتند بنویس مسلمان شده‌ای، و بنویس که تبری می‌کنی از بهاییت تا بتوانی برگردی دانشگاه و درس بخوانی. من گفتم که من در این بیست سال عقایدم این است و چرا باید عقایدم را به خاطر مدرک [تحصیلی] تغییر بدهم؟ گفتند این تنها راهی است که تو می توانی [به دانشگاه] برگردی.»

اما برخی دیگر از بهاییان فرصت ورود به دانشگاه را پیدا نمی‌کنند و در همان ابتدای ورود در مرحله کنکور از ادامه تحصیل آنان ممانعت به عمل می‌آید.

مرتضی اسماعیل‌پور فعال حقوق بشر که موضوع محرومیت از تحصیل بهاییان را پیگیری کرده می‌گوید این روند سال‌هاست که ادامه دارد:

«این که جمهوری اسلامی تلاش می‌کند که شهروندان بهایی را شناسایی کند و اجازه ندهد به دانشگاه وارد شوند بر اساس فتوای خامنه ای و همین طور شورای عالی انقلاب فرهنگی، این روندی است که هرساله انجام می‌شود و دانشجوها وقتی وارد سایت می‌شوند که نتیجه کنکورشان را چک کنند، با نقص در پرونده رو به رو می‌شوند و اشاره شده که با این نقص در پرونده، دانشجوها مراجعه می‌کنند به دفتر گزینش سازمان سنجش، و عمدتاً اجازه ورود به آن بخش را نمی‌دهند اما الان دانشجوهایی که مراجعه کرده‌اند با این پاسخ روبه‌رو شده‌اند که صرفا به خاطر مذهب و دینشان از ادامه تحصیل محروم شده‌اند. و نمی‌توانند پیگیری کنند، چون در قوانین جمهوری اسلامی حق تحصیل در مقاطع عالی برای دانشجویان بهایی منع شده است. این دانشجویان شکایت‌هایی هم انجام داده‌اند و راه‌های مختلفی را پیگیری کرده‌اند اما تا الان هیچ پاسخی نشنیده‌اند.»

و تمام اینها در حالی است که محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، اردیبهشت ماه در جلسه شورای روابط خارجی آمریکا در نیویورک گفت:

«بهایی بودن در ایران جرم نیست. ما بهایی بودن را به عنوان مذهب به رسمیت نمی‌شناسیم اما این یک عقیده است، مثل کسی که ممکن است به خدا باور نداشته باشد. ما او را به خاطر خداناباور بودنش به زندان نمی اندازیم.»

اظهاراتی که انتقاد گسترده مدافعان حقوق بشر و کاربران شبکه‌های اجتماعی را به دنبال داشت.

بازداشت‌ها٬ محکومیت‌ها و محرومیت‌های پیروان آیین بهایی موضوعی است که طی سال‌های اخیر در گزارش‌ها و قطعنامه‌های سازمان ملل همواره از آن انتقاد شده است. گزارش‌ها و قطعنامه‌هایی که ایران آنها را «دروغ، مغرضانه و با اهداف سیاسی» توصیف می‌کند.

  • مهتاب وحیدی رادمهتاب وحیدی‌راد، از خردادماه سال ۱۳۸۹ به عنوان خبرنگار با رادیو فردا همکاری می‌کند. او علاوه بر کار تهیه خبر و گزارش، برنامه ملاقات و برنامه دریچه (مجله هفتگی حقوق بشر) را نیز تهیه و اجرا می‌کند و همچنین به طور روزانه خبرهای حقوق بشری ایران را در قالب صفحه دریچه در وب‌سایت رادیو فردا پوشش می‌دهد. 

در همین زمینه

  1. اعتراض تعدادی از روشنفکران دینی به نبش قبر شمسی اقدسی، شهروند بهایی
  2. دیدبان حقوق بشر: جمهوری اسلامی بازداشت بهائیان را افزایش داده است
  3. جامعه جهانی بهایی از «موج جدید دستگیری بهاییان در ایران» ابراز نگرانی کرد

Photo by Quintin Gellar on Pexels.com

#کلاس_های_گلشن_بهائی  🧩

کلاس های گلشن بهائی برای کودکان

 ما یک #وبلاک_نویس و لینگ ساز آزاد هستیم و برای شما روز خوبی آرزو میکنیم؟

اگر از این ویدیو خوشتان آمد لطفآ کانال ما را سابسکرایب کنید 

سپاسگزاریم 

..

ظلم‌و ستم جمهوری اسلامی علیه هموطنان بهائی

..

..

سالگرد ‘سفر مرگ’؛ اتوبوسی که دیگر حرکت نمی‌کند؟

سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای

مسافران، به دعوت اتحادیه نویسندگان ارمنستان راهی ایروان شده بودند. مقدمات طوری پیش رفته بودند که سفر زمینی انجام گیرد. فهرست مسافران چند بار تغییر کرده بود. کسانی قبل و کسانی حتی بعد از حرکت از حضور یا ادامه سفر سر باز زده بودند، در آخرین لحظات اتوبوس و ترمینال مسافربری عوض شده بود، اما هیچ چیز خاطر مسافران را نیاشفته بود، حتی هشدار صریح غفار حسینی که ضمن خودداری از پذیرش دعوت برای حضور در این سفر گفته بود: “همه تان را به ته دره می‌اندازند”.

تحقق پیش بینی غفار حسینی که اندکی بعد، جنازه‌اش در خانه اش پیدا شد، زمان زیادی نبرد. در خنکای بامداد روز ۱۶ مرداد ماه، راننده اتوبوس در دو تلاش نافرجام و پی در پی کوشید اتوبوس را در گردنه حیران به دره بیندازد.

هر دو بار خود از پشت فرمان به بیرون از اتوبوس پریده بود، تصادف یا بخت بلند سرنشینان و هوشیاری و سرعت عمل مسعود توفان و شهریار مندنی پور، آنان را زنده نگه داشت.

راننده، از سرنشینان گوشه گرفت. اندکی بعد، چهره‌های امنیتی آشنا برای نویسندگان در محل حاضر شدند. راننده را با خود بردند و سرنشینان را در آستارا بازداشت و به طور کتبی از آنها بازجویی کردند

و سپس صبح روز بعد رهایشان کردند تا خود، این بار نه دیگر آسوده خاطر، که ترسان و هراسان از هول و هیبت آنچه دیده بودند، به تهران بازگردند با طنین این تهدید در جانشان که مبادا لب بازکنند و سخنی از آنچه رفته بگویند.

نویسندگان، ابتدا تنها در جمع های کوچک بسیار دوستانه، شرحی از ماجرا دادند. هیچ نهاد حکومتی، مسئولیت این حادثه را برعهده نگرفت. مسئولان حکومتی اساسا با سکوت، اصل وجود و وقوع چنین رویدادی را به رسمیت نشناختند و اگر ماجرای قتل روشنفکران و دگراندیشان و پیامدهای ناشی از آن، از جمله انتشار اعلامیه بی سابقه وزارت اطلاعات مبنی بر دست داشتن “شماری از عناصر خودسر” این وزارت پیش نیامده بود، چه بسا هرگز تلاش دست کم بخشی از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی برای قتل دسته جمعی ۲۱ نویسنده، شاعر و روزنامه نگار به طور رسمی تایید نمی‌شد.

مطرح شدن نام‌های مشترکی در دو پرونده جدا که فصل مشترکشان کشتن نویسندگان و دگراندیشان بود، به ماجرای معروف به “اتوبوس مرگ ارمنستان” ابعادی تازه بخشید و اهمیت آن را نمودار ساخت؛ ماجرایی که پیامدهایش همه کسانی را به شکلی به این اتوبوس پیوند خورده بودند، به نوعی متاثر کرد.

نویسندگان

امروز، از ۲۱ سرنشین آن اتوبوس، سه نفر دیگر زنده نیستند: محمد علی سپانلو، بیژن نجدی و منصور کوشان که اصلی‌ترین برنامه ریز این سفر بود و مفصل‌ترین شرح منتشر شده ماجرا تا امروز را در کتابش، حدیث تشنه و آب، به دست داده است.

آنها هرگز نتوانستند از ابعاد اصلی ماجرایی که می‌توانست سال ها زودتر به زندگیشان پایان دهد، آگاه شوند. هرگز امکان و اجازه آن را نیافتند و دیگر نخواهند یافت که شکایتی به دادگاه ببرند و کسانی را شناسایی کنند که قصد جانشان را کرده بودند.

از ۱۸ نفر دیگر، دست کم هفت نفر هم یا ناگزیر ایران را ترک کرده‌اند یا دیگر در ایران زندگی نمی کنند: مسعود بهنود، مسعود توفان، بیژن بیجاری، شهریار مندنی‌پور، فرج سرکوهی، علی صدیقی و محمد محمد علی که اولین مطلب درباره ماجرای اتوبوس مرگ را اوایل دهه ۸۰ خورشیدی در ایران منتشر کرد.

منصور کوشان مفصل‌ترین شرح را از ماجرا منتشر کرد - عکس از بردیا کوشان
توضیح تصویر،منصور کوشان مفصل‌ترین شرح را از ماجرا منتشر کرد – عکس از بردیا کوشان

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهید

پادکست

پادکست چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی

رادیو فارسی بی‌بی‌سی

پادکست چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

پادکست

پایان پادکست

اغلب آنها که در ایران بازمانده اند، برخلاف آن زمان که مسافر ایروان شدند، یا حضوری پررنگ در عرصه ادبیات معاصر در داخل کشور ندارند و مدت‌ها است که کتابی از آنها در ایران منتشر نشده یا در کشاکشی دایمی توانسته اند تنها برخی از آثارشان را از مانع سانسور بگذرانند: جواد مجابی، سیروس علی‌نژاد، امیرحسن چهلتن، شاپور جورکش، علی باباچاهی، حسن اصغری، منوچهر کریم‌ زاده، کامران جمالی، محمود طیاری، فرشته ساری و مجید دانش‌ آراسته.

تعدادی از این نویسندگان، روایت‌هایی شفاهی یا کتبی از تلاش نیروهایی امنیتی و اطلاعاتی برای واژگون کردن اتوبوس به اعماق دره را به دست داده‌اند.

این روایت ها در نهایت خاطره‌اند و شرح ماوقع از نگاه نویسنده و در عین حال، شهادتی بر اصل ماجرا و شماری از عاملانی که آنها توانسته‌اند ببینند و شناساییشان کنند.

این روایت‌ها، هر اندازه از این جهت مهم هستند، به دلایلی کاملا روشن و قابل فهم در دادن اطلاعات مستند از آن سوی ماجرا غنی نیستند و آنجا که از حوزه نویسنده و اطرافش و مشاهداتش فراتر می‌روند و از جمله به هویت برنامه ریزان و مجریان طرح واژگون سازی اتوبوس و یا چرایی وعلت گرفتن چنین تصمیمی در وزارت اطلاعات می رسند، دیگر نه واقعه نگاری بلکه عمدتا حدس و گمان و تحلیل هستند.

جدا از منصور کوشان و محمد محمد علی، فرج سرکوهی، محمد علی سپانلو، مسعود بهنود و مسعود توفان از جمله کسان دیگری هستند که به اختصار یا تفصیل به شرح ماجرا پرداخته اند و روایت آنان منتشر شده است؛ چه بسا سرنشینان دیگر نیز روایت های خویش را نوشته اند اما به دلایلی هنوز آنها را منتشر نکرده اند.

بسیاری از سرنشینان آن اتوبوس، فصل مشترک دیگری دارند. اغلب نوشته و یا گفته اند که اگر جسمشان آن روز به اعماق دره های گردنه حیران فرستاده نشد، بخت افکار و آثارشان تا این اندازه بلند نبوده و بخشی از مراد و منظور آنها که اتوبوس و سرنشینانش را ته دره می خواستند، عملا به نوعی تحقق یافته است: اغلب آثارشان به ته دره سانسور پرتاب شده و عملا بخش مهم و هویت ساز وجودشان و البته از نگاه همان نیروهای امنیتی و اطلاعاتی مساله ساز، از جامعه حذف شده است.

فرج سرکوهی هم از کسانی است که به شرح ماجرا پرداخته است
توضیح تصویر،فرج سرکوهی هم از کسانی است که به شرح ماجرا پرداخته است

مساله برای آنها که ناگزیر مقیم غربت و تبعید شده اند،، مضاعف است: هم خودشان از جامعه و میان خوانندگانشان رفته‌اند، هم آثارشان.

برخی از این نویسندگان، سال های بعد از این ماجرا، به دلایل و اتهاماتی، بازداشت و زندانی شدند و حتی گفتند با برخی از متهمان پرونده قتل های زنجیره‌ای که در “اتوبوس ارمنستان” هم دخالت داشته‌اند، در یک بند نگه داری شده‌اند.

عناصر امنیتی

هیچ کس، به درستی نمی داند دقیقا به چه دلایلی، چه کسانی، چند نفر و در کجا، نقشه واژگون سازی “اتوبوس ارمنستان” را تدارک دیدند و در صدد اجرای آن برآمدند.

تنها پس از اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره قتل‌های معروف به قتل‌های زنجیره‌ای، بازداشت شماری از اعضای وزارت اطلاعات و انتشار اطلاعاتی در این باره بود که اعلام شد چند نفر از بازداشت شدگان به نقش خود در “اتوبوس ارمنستان” اعتراف کرده‌اند.

طبق اعلام نهادهای رسمی مسئول در پرونده قتل های زنجیره‌ای، خسرو براتی، راننده اتوبوس بوده و مصطفی کاظمی، از مقامات بلندپایه وزارت اطلاعات همان کسی بوده که پس از ناکامی خسرو براتی در انداختن اتوبوس، بلافاصله در محل حاضر شده و نویسندگان را در آستارا زندانی و بازجویی کرده است. کسی که سرنشینان اتوبوس آن روز دیدند، کسی جز “آقای هاشمی” نبود که برای بسیاری از نویسندگان و شاعرانی که بارها بازجویی شده بودند، نام و چهره‌ای آشنا بود.

اما همین اعتراف هم، نه تنها نکته‌ای بر دانسته‌ها نیفزود، بلکه سوالاتی تازه آفرید.

به جز سعید امامی که گفته شد خودکشی کرده بقیه کسانی که در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای بازداشت شده بودند آزاد شدند
توضیح تصویر،به جز سعید امامی که گفته شد خودکشی کرده بقیه کسانی که در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای بازداشت شده بودند آزاد شدند

ناصر زرافشان، عضو وقت هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و شیرین عبادی، به عنوان دو وکیل خانواده قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای، به صورتی محدود اجازه یافتند مقداری از پرونده تشکیل شده و اعترافات بازداشت شدگان را بخوانند. مشکل اصلی اینجا بود که این دو، نه قبلا چهره خسرو براتی یا مصطفی کاظمی را دیده بودند، نه تصویری از کسانی را که با این نام بازداشت شده بودند، به آنها نشان می‌دادند.

در جریان دادگاهی غیرعلنی متهمان هرگز از هیچ از یک ۲۱ سرنشین اتوبوس خواسته نشد در دادگاه حاضر شوند تا دست کم فقط متهمان، از جمله خسرو براتی و مصطفی کاظمی را شناسایی کنند و شهادت دهند که در روز ۱۶ مرداد ۱۳۷۵ بر آنها چه رفته است.

بسیاری از این نویسندگان می‌گویند اطمینان خاطری ندارند که همان کسانی که طراح و مجری واقعی بوده‌اند، بازداشت و دادگاهی شده‌اند. آنها اگر از هویت و نام واقعی این افراد بی خبرند، دست کم می توانستند شهادت دهند و خود نیز اطمینان خاطر یابند که خسرو براتی همان راننده، و مصطفی کاظمی، همان آقای هاشمی است.

پرسش دیگر این است که آیا همه افراد مرتبط با پرونده “اتوبوس ارمنستان” بازداشت و محاکمه و مجازات شدند؟ در همه روایت‌های موجود، دست کم جای عده‌ای خالی است. فرج سرکوهی می‌گوید: “در همان صبح روز ۱۶ مرداد، اندکی پس از ناکامی راننده در پرتاب نویسندگان به دره، آقای هاشمی به همراه کسی آمد که ما او را به نام ‘حاج اصغر آقا’ می شناختیم.”

به گفته فرج سرکوهی، کسی نمی‌تواند چهره او را از یاد ببرد: به دلیل داشتن چشمی مصنوعی و شیشه‌ای. او در چند عملیات امنیتی دیگر که مرتبط با روشنفکران و نویسندگان و از جمله فرج سرکوهی بوده، حضور داشته و به همین دلیل، برای آقای سرکوهی چهره‌ای کاملا آشنا بوده است.

اما در هیچ روایتی، به عنوان مثال، اشاره‌ای به این فرد نشده و کسی نمی‌داند آیا او نیز در شمار “عناصر خودسر” بازداشت شده بوده است یا نه. به علاوه، آیا یک تیم عملیاتی امنیتی، مرکز فرماندهی و پشتیبانی ندارد؟ آنها چه کسانی بودند و چه سرنوشتی یافتند؟

پرسش دیگر این است که همان‌ها که معرفی شده‌اند، چند نفرند یا کمتر؟ مشکل این است که به شیوه مرسوم نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، این افراد نام‌های مستعار متفاوت و متعدد دارند و در موقعیت های گوناگون، با نقش‌ها و نام‌های متفاوت حضور یافته‌اند. ناصر زرافشان می‌گوید که در پرونده، نام‌های بسیاری وجود دارد و تنها پس از مطابقت‌ها و تامل بسیار می‌توان پی برد که همه آنها یک تن هستند. اما آن یک تن کیست و نام واقعی او چیست؟ پاسخی برای این پرسش وجود ندارد.

در عوض، پیامدهای این پرونده دامان ناصر زرافشان و شیرین عبادی را هم گرفت. آقای زرافشان چند سال زندانی شد و خانم عبادی هم، هرچند سال‌ها بعد و به دلایلی دیگر، ناگزیر از ترک ایران شد.

به جز سعید امامی، معاون پیشین وزیر اطلاعات که گفته شد در زندان با داروی نظافت خودکشی کرده، بقیه متهمانی که در دادگاه آن هم فقط به دلیل مشارکت در قتل های زنجیره ای محکوم شدند، پس از مدتی از زندان آزاد شدند.

به نظر می‌رسد در تندباد حوادث پرشمار و بی وقفه، مسایلی مانند “اتوبوس ارمنستان” و حواشی مربوط به آن از زیر ذره بین بیرون رفته‌اند، اما شاید اگر همان زمان، با عناصری که بعدها خودسر نامیده شدند برخورد می‌شد، اتوبوس مرگ دیگر حرکت نمی‌کرد و قتل‌های زنجیره‌ای اتفاق نمی‌افتاد یا اگر در طول این سال‌ها، سرنشینان آن اتوبوس اطمینان می‌یافتند که چهره‌های اصلی بازداشت و مجازات شده‌اند، دیگر مدام از خود نمی‌پرسیدند که آیا این

آیا این اتوبوس‌ها از حرکت بازمانده‌اند؟

مهمترین خبرها

گزارش و تحلیل

آیا این اتوبوس‌ها از حرکت بازمانده‌اند؟

مهمترین خبرها

گزارش و تحلیل

سیدهای دورغین

از دوره صفویان و قاجار به بعد، تعداد مدعیان سیادت زیادتر از معمول شد و این، در جامعه‌ ایرانی آن دوره راز پنهانی نبود. به هرحال امتیازات مالی از قبیل پرداخت «مال امام» و خُمس که گاه «مال سید» هم نامیده می‌شد و در عین حال اعتباری که سیدها از سوی مردم و دولت می‌دیدند، مشوق اصلی این قبیل ادعاهای روزافزون سیادت بود. با این ترتیب گروه-گروه افراد دغل کار به مناطقی می‌رفتند که کسی آنها را نمی‌شناخت و خود را به عنوان سادات «راستین» جا می‌زدند.

معمولا هم کافی بود عبایی بر تن، کمربند سبزی دور کمر و احتمالا عمامه سبزی بر سر داشته باشند، چرا که به گفته «هانری لایارد» حتی شک و سوال در باره صحت ادعای سیادت یک شخص «کُفر» شمرده می‌شد.

آب دهان سید‌ها هم «دوای هر درد» محسوب می‌شد. مادران تکه قندی آورده از سید خواهش می‌کردند که سید آن را با آب دهان خود خیس کند، سپس آن را بُرده به کودک بیمار خود می‌دادند. حتی زنانی که حاضر نبودند به هیچ عنوان صورت خود را حتی به حکیم‌ها نشان دهند، رضایت می‌دادند که یک سید روی قسمت‌های محرم بدن آنان دعایی بنویسد تا مثلا باردار شوند و یا محبت و وفاداری شوهرانشان را جلب کند.

بس آلن دونالدسون، یک زن آمریکایی و میسیونر که در سال ۱۹۱۰ به‌ایران آمده، چندین سال در تهران و مشهد آموزگاری کرده بود، در کتاب معروف خود بنام «جادو و فولکلور اسلامی در ایران» داستان کسی بنام «سید شاه» در مشهد را تعریف می‌کند که مرد متمولی بود و از مردم پول جمع می‌کرد تا میان فقرا تقسیم کند. در روزهای مخصوص دینی، انبوه مردم رو به سوی خانه سید شاه می‌گذاشتند تا سکه پولی از او بگیرند. این سکه‌ها «تبرّک» محسوب می‌شد چرا که دست سید به آن خورده بود و مردم باور داشتند که‌این سکه‌ها خوش‌یُمن هستند. وقتی سید از خانه بیرون می‌رفت، مردم کوشش می‌کردند دست «مبارک» سید را فقط یک بار لمس کنند. سید در ضمن خودش را «معلم اخلاق» جماعت حس می‌کرد و به همین دلیل همیشه چوبدست‌های خُرد و کلانی با خود به همراه داشت.

هنگامی که مردی را می‌دید که سرش را از ته نتراشیده و برعکس ریشش را تراشیده، با یک چوبدست کوچک به سر آن مرد می‌زد تا او را تنبیه کند و هرگاه زنی را می‌دید که به نظر سید پوشش‌اش به قدر کافی رعایت اصول اسلامی را نمی‌کند، باز با یک چوبدست محکم بر سر آن زن می‌زد. یکی از همین زنان به نویسنده کتاب، بس دونالدسون، گفته بود که یک بار پس از خوردن ضربه‌های چوبدست سید شاه، سرش ساعت‌ها درد می‌کرد.

همش جهل و بساط دروغ و حقه بازی شده بسیاری سید‌های دروغین هم برای خودشان شجره‌نامه تهیه کرده بودند. اکثر این شجره نامه‌ها در شهر سامره (یکی از شهر‌های مقدس شیعیان در عراق کنونی) جعل می‌شد و از این جهت بین مردم به‌این قبیل اشخاص «سید‌های سامره» می‌گفتند.

نکته دیگری که یادآور وجود و فراوانی سیدهای دروغین است، تعداد زیاد و حتی روزافزون امامزاده‌ها در ایران است. ظاهرا همه ‌این امامزاده‌ها عبارت از قبر‌های کسانی است که سید یعنی از نوادگان دوازده امام شیعیان بوده‌اند. به همین دلیل مردم برای نذر، خیرات، دعا و نیاز به زیارت این مقبره‌ها می‌روند و با این ترتیب این امامزاده‌ها تبدیل به مراکز درآمد برای افراد ذینفع شده‌اند.

در سال ۱۸۸۵ دیولافوا به نقل از مدرس مکتب‌خانه‌ای در قزوین می‌نویسد که او خود بیش از بیست امامزاده را در ایران می‌شناسد که گویا سید معینی با همان نام و نشان در همه ‌این امامزاده‌ها مدفون است و با این ترتیب معلوم می‌شود اقلا ۱۹ مورد از آنها و شاید هم همه آنها یا قبر کس دیگری هستند و یا اصولا در آنجا کسی دفن نشده است.
از متن گفتار
برای نمونه در سال ۱۸۸۵ دیولافوا به نقل از مدرس مکتب‌خانه‌ای در قزوین می‌نویسد که او خود بیش از بیست امامزاده را در ایران می‌شناسد که گویا سید معینی با همان نام و نشان در همه ‌این امامزاده‌ها مدفون است و با این ترتیب معلوم می‌شود اقلا ۱۹ مورد از آنها و شاید هم همه آنها یا قبر کس دیگری هستند و یا اصولا در آنجا کسی دفن نشده است. یعنی به نظر آن مدرس اصلا لازم هم نیست قبری واقعا مدفن امامزاده‌ای باشد تا آن مکان به عنوان «امامزاده» اعلان و قبول شود و به محل زیارت، دعا و نذر و نیاز مردم تبدیل گردد.

در مورد شمار سادات ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ چنین گفته است: «ایران پر از سید است که همه جا را فراگرفته‌اند. اینها علی‌الاصول قشری تنبل و بی‌فایده هستند که کار نمی‌کنند، اما انتظار دارند که دیگران زندگی آنان را تامین کنند. خواجه‌های ترکمن هم همین خاصیت‌ها را دارا هستند.»

دیگر سیاحان اروپایی مانند فاولر، ویلسون و بریکتو نیز مشاهدات مشابهی روایت کرده‌اند. به گفته هوگو گروته، در سال ۱۹۰۷ در ایران حدودا ۱۰۰ هزار سید زندگی می‌کردند. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی که در ایران زندگی کرده و حتی کتاب‌های درسی به فارسی نوشته بود، می‌گوید  که در سال‌های ۱۸۵۰ سیدها حدود دو درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند. برخی سیاحان دیگر اروپایی قرن نوزدهم تعداد سید‌های ایران را حتی تا ۲۰ در صد جمعیت شهری کشور تخمین زده‌اند که احتمالا مبالغه‌آمیز است، اما به هر حال این گمانه‌زنی نشان می‌دهد که فراوانی سادات در شهر‌ها باعث ایجاد چنین تصوری در میان سیاحان خارجی شده است. این تصور کمی هم به تمرکز تعداد سادات در شهرهایی از قبیل مشهد، قم، شوشترو دزفول مربوط می‌شود که دارای مقبره امام و یا امامزاده‌های مهم و معروف هستند.

فلویر می‌نویسد در بلوچستان تعداد سیدها در مقایسه با مثلا یزد و دیگر شهر‌های ایران زیاد نبود. او ادامه می‌دهد که «در کرمان از هر دو مرد و یا پسر بچه یک نفرشان سید است و من هرگز در عمرم تا این اندازه از دست مدعیان تبار محمد به تنگ نیامده بودم.»
به همین ترتیب، به گفته ویلیام کنت لوفتوس در دزفول از هر سه نفر یک نفر یا از اولاد پیغمبر بود و یا جزو اشخاص معتبر مذهبی شهر به شمار می‌آمد.
سادات ایران (۲)؛ سیدهای دروغیندر دومین بخش از چکیده رساله ویلم فلور، ایران‌شناس هلندی، درباره نقش اجتماعی و سیاسی سید‌ها در ایران دوره قاجار، خلاصه‌ای از بخش مربوط به «سیدهای دروغین» و شمار سادات در ایران ارائه می‌شود.

https://www.radiofarda.com/a/iranian-sayyeds-history-2/28856894.html

.

آیا وضعیت افغانستان بهتر میشود

در تازه ترین نظر نسجی یوتیب پرسیده بود وضعیت افغانستان چطور میشود بیست و نه درصد نوشتند درست می شود

پنجاه و هشت درصد پاسخ دادند بدتر میشود و دوازده درصد معتقد بودند در همین حالت میماند

خانم فاطمه فرامرز نوشته است

افغانستان که از قبل یکی از فقیرترین کشورهای جهان‌ بود، اکنون با سقوط کابل باید با چالش‌های بیشتری مقابله کند. این چالش‌های فوری عبارتند از:

  • دولت قبلی افغانستان و نهادهای اصلی آن به‌هم ریخته‌اند. این کشور در حال حاضر از شدت «فرار مغزها» رنج می‌برد (بسیاری ازمدیران باتجربه و کارکنان فنی و حرفه‌ای یا از کشور گریخته‌اند و یا در حال تلاش برای این کار هستند)؛
  • در حال حاضر با بحران آوارگی در سطح گسترده روبه‌رو شده ایم، خطر جابه‌جایی گسترده و فرار پناهندگان وجود دارد؛
  • اختلال در درآمد و کمک‌های دولت افغانستان به این معناست که صندوق خالی است و وزارت مالیه در تأمین هزینه‌های اساسی مانند حقوق کارمندان دولت، از جمله معلمان که کارمند دولت هستند، با مشکل روبه‌رو خواهد شد؛
  • خدمات اساسی اجتماعی – داستان موفقیت در دو دهه گذشته – حتا قبل از محدودیت‌های احتمالی طالبان در خطر بود؛
  • اگرچه لفاظی‌های طالبان عموما به نفع بخش خصوصی بوده است، اما عدم قطعیت مربوط به تصاحب آن‌ها، سرمایه‌گذاری‌های خصوصی بسیار کم را بیشتر تحت فشار قرار می‌دهد و پروژه‌های بزرگ را دست‌کم برای مدتی متوقف می‌کند؛
  • چنین عدم قطعیتی به بخش مالی نیز کشیده می‌شود، از جمله این‌که رژیم طالبان چه نوع رویکرد «بانکداری اسلامی» را در پیش می‌گیرد؛
  • انحلال نیروهای ملی امنیتی افغانستان یک شوک اقتصادی بزرگ ایجاد خواهد کرد زیرا صدها هزار نفر از پرسنل ارتش و پولیس درآمد خود را از دست می‌دهند و بر تعداد بیشتری از افراد خانواده‌های آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

اگر طالبان تصمیم بگیرند که تغییرات ناگهانی و شدیدی را در مناطق شهری – که در ۲۰سال گذشته دارای اخلاق و شیوه‌ی زندگی بسیار متفاوتی بوده‌اند – اعمال کنند، این امر باعث ایجاد وحشت و فرار بیشتر مردم از طالبان می‌شود و شوک را به شهرهای درهم پیچیده‌ی افغانستان تشدید می‌کند. سیاست جلوگیری از کار زنان – چه با حکم رسمی و چه با اقدامات طالبان در محل [کار]- به معیشت آسیب می‌رساند و فقر را افزایش می‌دهد. تغییرات عمده در دولت به‌طور مشابه می‌تواند مخرب و بی‌ثبات‌کننده باشد. خدمات اجتماعی اولیه که در حال حاضر به دلیل کمبود بودجه در معرض خطر است، ممکن است با اقدامات عملی طالبان از جمله محدودیت‌های رسمی در تحصیل دختران، از بین برود. همین‌طور مدیریت اتفاقی یا غیرمسئولانه‌ی اقتصاد کلان در شرایط کنونی می‌تواند به‌راحتی تورم بیش از حد و کمبود عرضه را با اثرات مخرب بر اقتصاد و فقر افزایش دهد.

دولت ایالات متحده، دیگر کشورهای کمک‌کننده و برخی از آژانس‌های بین‌المللی فراتر از آن‌چه طالبان ممکن است انجام دهند یا ندهند، تصمیماتی را اتخاذ کرده‌اند که می‌تواند وضعیت را بدتر و بدتر کند و به‌طور بالقوه یک فاجعه اقتصادی و بشردوستانه را تشدید کند. این تصمیم‌ها شامل موارد ذیل است:

  • فدرال ریزرف ایالات متحده تمام ذخایر ارزی افغانستان که بالغ بر هفت میلیارد دالر است، را «مسدود» کرده است. این اقدام در حالی که برای جلوگیری از سوء‌استفاده توسط طالبان از این وجوه صورت می‌گیرد، بدان معناست که بانک مرکزی افغانستان قادر به مدیریت نرخ ارز با مبادله دالر و سایر ذخایر خود به پول محلی نیست. این امر به‌طور بالقوه منجر به سقوط افغانی، کاهش نرخ ارز و تورم شدید می‌شود.
  • صندوق بین‌المللی پول به‌طور مشابه دست‌رسی دولت افغانستان به منابع صندوق بین‌المللی پول (به اصطلاح حقوق ویژه برداشت پول) را که می‌تواند برای مدیریت هم‌طراز پرداخت‌ها و هم منابع مالی دولت به کار گرفته شود، مسدود کرده است.
  • حقوق ویژه برداشت پول شامل ۴۵۰ میلیون دالر سهم افغانستان از سهمیه جهانی صندوق بین‌المللی پول در پاسخ به پاندمی کووید۱۹ است که کشورها به‌طور خودکار به آن دست‌رسی دارند.
  • بانک جهانی همراه با سایر اهداکنندگان مانند آلمان، تمام تخصیص منابع خود و کمک‌های مالی صندوق بازسازی افغانستان، از جمله حمایت مستقیم از بودجه افغانستان و پروژه‌های توسعه با اولویت بالا مانند بهداشت عمومی و توسعه روستایی را متوقف کرده است. بانک توسعه آسیایی نیز پرداخت‌ها را متوقف کرده است.

ازدست‌دادن کامل کمک‌ها باعث فروپاشی مالی از جمله ناتوانی در پرداخت حقوق کارکنان دولت می‌شود. این امکان وجود دارد که بانک‌های خصوصی افغانستان متحمل خسارت‌های جانبی شدید شوند، هرچند که آن‌ها متعلق به طالبان نباشند و برخی در گذشته از حمایت و تأیید غرب برخوردار بوده‌اند. به‌نظر می‌رسد دست‌رسی بانک‌های خصوصی به دارایی‌های ارزی در خطر است، زیرا بانک‌های خارجی و دیگر بانک‌های مخاطره‌آمیز مبادلات مالی خود را با سایر نقاط جهان قطع کرده‌اند و در صورت عدم وجود ارز مبادله‌ای برای ادامه تأمین برق از کشورهای همسایه، کابل و دیگر شهرهای افغانستان تاریک می‌شوند.

رویکردی دقیق اما فعال

در حالی‌که کاملا قابل درک است که ایالات متحده و دیگر حامیان طولانی‌مدت افغانستان در تلاش هستند تا از اهرم مالی برای ایجاد انگیزه در رژیم جدید طالبان برای حفظ حقوق و دستاوردها استفاده کنند اما وضعیت اقتصادی به سرعت در حال سقوط است. به کاربردن بسیاری از این اقدامات، در صورت انجام، در آینده ممکن است دشوار و زمان‌بر باشد – چه از نظر اداری و چه از نظر سیاسی. به‌طور خاص از آن‌جا که هنوز انتقال رسمی قدرت به دولت جدید صورت نگرفته است، تحمیل همه‌جانبه و کامل تحریم‌های ضدطالبان از سوی امریکا و جامعه بین‌المللی علیه این کشور زودهنگام و متناقض به‌نظر می‌رسد. دولت موقت بهتر است که لغو تحریم‌ها را به‌عنوان یک انگیزه مثبت حفظ کند اما در صورت اعمال تحریم‌ها بر دولتی که هنوز شکل نگرفته و شکل دقیق آن مشخص نیست، به سختی می‌توان به آن متعهد شد.

تصرف غیرمنتظره سریع و کامل طالبان دارای یک خط نقره‌ای است. تلفات نظامی و غیرنظامی، آوارگی افراد ناشی از درگیری و تخریب شهرها و زیرساخت‌ها بسیار کمتر از زمان وقوع جنگ داخلی بوده است. چنین درگیری گسترده‌ای می‌تواند ماه‌ها شاید حتا یک سال یا بیشتر، با چرخه‌های تشدید و افزایش خون‌ریزی ادامه یابد.

اگرچه اوضاع از نظر بشردوستانه و اقتصادی بدتر بود، اما آن‌چه در حال حاضر اتفاق می‌افتد تا حد زیادی به اقدامات خود طالبان در روزهای آینده و همین‌طور به واکنش ایالات متحده و بقیه جامعه بین‌المللی نیز بستگی دارد. در بدترین سناریو، اقدامات تنبیهی غرب و تحریم‌ها و بی‌اعتنایی طالبان بر یک‌دیگر تأثیر می‌گذارد و افغانستان را در فاجعه‌ای اقتصادی و بشردوستانه با بدترشدن فقر و گرسنگی، فقدان ابتدایی‌ترین خدمات اجتماعی، منابع عظیم مالی و انسانی و نیازهای تحویل و خروج گسترده پناهندگان، عمدتا به کشورهای همسایه، فرو می‌برد.

در این زمینه‌ی بسیار چالش‌برانگیز، ایالات متحده و دیگر شرکای بین‌المللی باید با دقت حرکت کنند تا از شرایط به بهترین نحو استفاده کنند و تا آن‌جا که ممکن است از دستور «بدون ضرر» استفاده کنند. برخی از اصول گسترده‌ای که می‌تواند به راهنمایی سیاست‌ها و اقدامات خاص در ماه‌های آینده کمک کند، عبارتند از:

  • تشخیص این‌که چگونه تعادل نظامی به طرز چشم‌گیری تغییر کرده است و باید مطابق آن عمل شود. پیروزی قاطع در میدان جنگ عواقبی دارد و نمی‌توان آن را تنها آرزو کرد. گزینه‌ها و موضع گیری‌های مورد مذاکره که ممکن بود چند ماه پیش، قبل از رزمایش کامل دو طرف در جنگ، مفیدتر باشد، ممکن است دیگر در دست‌رس نباشد یا حداقل باید اصلاح شود.
  • مرز بین رژیم طالبان و مردم افغانستان به‌وضوح مشخص شود. تحریم‌ها غالبا برای مردم یک کشور مضر است اما اگر یک دولت غیردموکراتیک باشد و یا به درد مردم پاسخ ندهد، برای دولت آن کشور کمتر مضر است. این معضل پاسخ‌های ساده‌ای ندارد اما در مورد افغانستان به‌طور ویژه و باتوجه به وابستگی شدید اقتصادی و مالی به کمک‌ها و روابط با مؤسسات مالی بین‌المللی حادتر خواهد بود. معافیت از تحریم‌ها معمولا شامل کمک‌های بشردوستانه، مانند غذا و تجهیزات پزشکی، نجات‌دهنده است اما این کمک‌ها برای افغانستان باید وسیع‌تر باشد.
  • از بین‌بردن تأثیرات تحریم‌ها بر مشاغل خصوصی و کارکنان دولتی از سطح پایین تا متوسط. این گروه‌ها باید در گروه وسیع‌تری از مردم افغانستان قرار گیرند که باید تا حد ممکن از آسیب تحریم‌ها در امان باشند. اکثر آن‌ها ارتباطی با طالبان ندارند. مشاغل خصوصی افغانستان باید تا آن‌جا که ممکن است در مواجهه با سایر مخالفان سرپا نگه‌داشته شوند و کارمندان دولتی – که بیشترین تعداد آن‌ها معلمان هستند – باید به کار گرفته شوند و حقوق دریافت کنند.
  • باید راه‌هایی برای اطمینان از ادامه خدمات اجتماعی اساسی مانند مراقبت‌های بهداشتی یافت. ارائه خدمات یکی از داستان‌های موفقیت دولت قبلی بوده است و اگر واکنش بین‌المللی به تصرف طالبان منجر به ازدست‌رفتن این دستاوردها شود، غم‌انگیز خواهد بود.
  • باتوجه به اهرم‌های محدود باقی مانده برای استفاده در برابر طالبان، شرکای افغانستان بهتر است در رویکردهای هماهنگ شرکت کنند. نمی‌توان به هیچ یک مواردی که در دستور کار قرار دارند – اعم از تروریسم، مواد مخدر، پناهندگان و مهاجران یا رقابت ژئوپلیتیکی – اجازه داد که به قیمت بهترین منافع افغانستان یا در حالی‌که سایر اولویت‌های کلیدی را کنار گذاشته است، مسلط شود. یک رویکرد مشترک شامل متحدان و اهداکنندگان سنتی افغانستان و همچنین کشورهای منطقه، با ایفای نقش‌های مسئولانه، در صورت امکان به بهترین نحو انجام شود.

انفجار اقتصادی و یک فاجعه انسانی یک خطر آشکار و فعلی برای افغانستان است. در حالی‌که تا حد زیادی بستگی به اقدامات بعدی طالبان دارد، ایالات متحده و دیگر شرکای بین‌المللی موظف‌اند که از طریق عدم تعامل کامل اقتصادی و تحریم‌های شدید تنش‌زا و یا اقدامات دیگر، وضعیت را بدتر نکنند.

دکتر ویلیام برد که دانشمند اقتصاد توسعه است، دارنده‌ی مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه هاروارد و کارشناسی ارشد در مطالعات منطقه‌ای شرق آسیا از همان دانشگاه است. وی در اپریل ۲۰۱۲ به‌عنوان کارشناس ارشد در زمینه افغانستان به انستیتیوت صلح ایالات متحده پیوست.

منبع: 

انستیتوت صلح ایالات متحده / دکتر ویلیام برد

اقتصاد افغانستانچالش‌های بشردوستانهطالبان

مطالب مرتبط

۲۲ ثور ۱۴۰۱

طرح تفکیک جنسیتی طالبان در رستورانت‌های هرات به اجرا گذاشته شد

۲۱ ثور ۱۴۰۱

نمایندگی‌های دیپلماتیک افغانستان: اقدامات طالبان به تنش داخلی و قومی دامن زده است

۲۱ ثور ۱۴۰۱

جبهه‌ آزادی افغانستان: استفاده از مردم یک منطقه علیه مناطق دیگر توسط طالبان عواقب خطرناک دارد

۲۰ ثور ۱۴۰۱

ربانی به طالبان: مردم افغانستان در برابر متجاوز و ظالم سکوت نکرده‌اند

یک دیدگاه

  1. Antonio Castellani گفت:دا سمه ده ، هغه څه چې طالبان نه پوهیږي هغه دا چې د داسې ظالمانه قانون یوه بیلګه به هیواد لا ډیر جدي اقتصادي بحران ته راوباسي. دوی باید پوه شي ,دا د هیواد بیارغونه ده, دوی باید صحي همکارۍ ترلاسه کړي ,کوم چې اسلامي ماډل د لویدیز ماډل سره ترکیب کوي , دوی باید د نورو اسلامي هیوادونو مثال واخلي ,هرڅوک چې قوي اقتصاد ولري, راځئ چې د مثال په توګه د پوهنتون سیسټم واخلو , په سعودي عربستان کې ,پوهنتونونه تاسیس شوي دي ,یوازې د ښځو لپاره , دوی ته فرصت ورکړئ چې زده کړي او سند ترلاسه کړي. بل ټکی د کار نړۍ ده ,ډیری میرمنې اوس د کورنۍ رهبري کوي او یوازې هغه څوک چې د کور پیسو راوړي ترڅو د خپلو ماشومانو ملاتړ او وده وکړي , د تیرو ۲۰ کلونو په پرتله ډیر څه , کار نه یوازې د نارینه وو لخوا بلکې د ښځو لخوا هم ترسره شوی و ,دا د هیواد د ټولنیز پرمختګ برخه ګرځیدلې , طالبان باید دا ښځې له نارینه وو سره ځای په ځای کړي ,مګر اوس ,شتون نلري, چمتو خلک ,د دې فعالیتونو په ترسره کولو کې ,د نارینه وو په منځ کې ,دا به کلونه ونیسي , کلونه اوس , دوی نشي کولی. بله ستونزه دا ده چې طالبانو له نړیوال حکومت سره خبرې کړي دي , مګر حکومت دا نړۍ ته وړاندې کړ ,پدې کې هیڅ شی شامل نه دی , باید یو حکومت وي چې پکې ټولې خواوې دخیل وي ,او پدې کې میرمنې هم شاملې دي, او نه یوازې مختلف ریسونه , د ښځو په سپورتونو کې په نورو ټکو محدودیتونه , داسې نه بریښي چې طالبان پروا لري ,دا هم سپورت دی ,دا د هیواد لپاره د عاید او عاید سرچینه ده. رسنۍ باید د خپلو دندو ترسره کولو لپاره وړیا وي. یوازې د رسنیو له لارې حکومت پوهیدلی شي چې د هیواد ستونزې چیرته پرتې دي. دا کولی شي د خلکو افکار وپیژني او له همدې امله د دوی حل کولو لپاره لاره ومومي. طالبان ډیرې هڅې ته اړتیا لري. دوی باید نړۍ ته تطابق ولري. که نه نو دوی به جلا شي. یوه وروستۍ خبره باید ووایو چې چین ، د سیاسي لید له پلوه ، د تل په څیر دی. د دوی اقتصاد د دوی امریکایی مخالف په څیر دی. یو ډ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه *

نام *

ایمیل *

گزیده‌ی هفته

حادثه ترافیکی پرُماجرا در دایکندی

حادثه ترافیکی در دایکندی؛ مردی که پس از ۱۹ سال از مردم تاوان موترش را می‌خواهد

تیرباران هزاره‌ها در سمنگان

تیرباران کارگران هزاره؛ «دست‌مان را بستند و با سلاح امریکایی تیرباران کردند»

روایت تکان‌دهنده از حادثه‌ی مکتب «عبدالرحیم شهید»

رهایی عبدالرووف و سئوال‌های بی‌جوابی که مردم می‌پرسند

رهایی عبدالرووف و سئوال‌های بی‌جوابی که مردم می‌پرسند

حملات هدفمند علیه هزاره‌ها؛ «محکوم‌کردن درد مردم را دوا نمی‌کند، به اقدام عملی نیاز است»

روزنامه اطلاعات روز
نسخه پی دی اف

شماره ۲۲۱٦

نمایش

 دانلود

 آرشیف

2021 © تمامی حقوق مطالب متعلق به روزنامه اطلاعات روز میباشد.

رضا برهانی به آغوش مرگ رفت

رضا براهنی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی ایران درگذشت
مهرزاد فتوحی

رضا براهنی از نویسندگان و شاعران بزرگ و سرشناس ایران در ۸۶ سالگی در تورنتو کانادا در گذشت.

اکتای براهنی، پسر آقای براهنی این خبر را در شبکه های اجتماعی منتشر کرده است. او درصفحه اینستاگرام خود نوشت: “به تاریخ پنجم فروردین ماه هزار و چهارصد و یک؛ پدرم رضا براهنی جهان را ترک و به دیدار آفتاب شتاب کرد.”

او رمان نویس، شاعر، منتقد ادبی و استاد دانشگاه بود و علاقه‌مندان آثارش او را در عرصه‌های مختلف، یک هنرمند پیشرو و مدرن می‌شناسند و معتقدند که حضوری تاثیر‌گذار در ادبیات ایران داشته و بنیان‌گذار گفتمان اصلی نقد ادبی در تاریخ ادبیات معاصر ایران می‌دانند.

از آقای براهنی تاکنون کتاب‌های بسیاری در زمینه شعر، رمان و نقد ادبی منتشر شده که می‌توان از مهمترین آنها در عرصه شعر به مجموعه ‘خطاب به پروانه‌ها’ اشاره کرد که حاوی شعرهای بسیار متفاوت و بحث‌انگیز در عرصه شعر ایران در دهه هفتاد خورشیدی است و در زمینه رمان هم رمان ‘آواز کشتگان’، ‘رازهای سرزمین من’، ‘آزاده خانم و نویسنده‌اش’ و در زمینه نقد ادبی به دو کتاب ‘طلا در مس’ و ‘کیمیا و خاک’ اشاره کرد.

رمان هایى چون “رازهاى سرزمین من”، “روزگار دوزخى آقاى ایاز” و “آزاده خانم و نویسنده اش یا: آشویتس خصوصى دکتر شریفى” و مجموعه شعرهایى چون “گل بر گستره ماه”، “ظل الله”، “اسماعیل” و “خطاب به پروانه ها” از جمله آثار آقای براهنی است.

احمد کریمی حکاک، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه مریلند آمریکا در برنامه چشم انداز بامدادی بی‌بی‌سی فارسی، رضا براهنی را “یکی از پرکارترین نویسندگان نسل خود” خواند.

آقای حکاک همچنین به نقش مهم رضا براهنی در تشکیل کانون نویسندگان ایران، در کنار نویسندگانی چون جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی اشاره کرد.


کودکی در دوران اشغال ایران و تحصیل در ترکیه
رضا براهنی در ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۱۴ در شهر تبریز متولد شد و کودکی خود را در یک خانواده فقیر در شرایط سخت جنگ جهانی دوم و

منتقد سرسخت سانسور در همه دوران

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهید

پادکست

رادیو فارسی بی‌بی‌سی

شیرازه

«شیرازه» پادکستی درباره کتاب‌ها است که سام فرزانه تهیه می‌کند

پادکست

پایان پادکست

رضا براهنی، در کنار آثار ادبی خود، در همه دوران مبارزه‌ای دائمی با سانسور داشت. او در سال ۱۳۵۱ سه ماه به زندان افتاد و پس از آن ایران را ترک کرد و به آمریکا رفت.

او در این دوران با اشعار سیاسی خود به شدیدترین لحن به انتقاد از حکومت پهلوی پرداخت.

“شما خسرو گلسرخی را کشته‌اید

حتی پیش از آنکه بکشید، کشته‌اید

شما دو هزار و پانصد سال پیش ازین

خسرو گلسرخی را کشته‌اید”

رضا براهنی در مقالات خود که عمدتاً به زبان انگلیسی بود، روایت‌هایی از اعدام و شکنجه در زندان‌های ساواک روایت کرده بود.

در سال ۱۳۵۷ و همزمان با انقلاب در ایران، رضا براهنی هم مثل بسیاری از ایرانیان، تصمیم به بازگشت به ایران گرفت.

او کار ثابت در دانشگاه مریلند آمریکا را رها کرد و به ایران بازگشت. در دی ماه ۱۳۵۷ در نامه‌ای به روح الله خمینی، از رهبری او و انقلاب ایران حمایت کرد.

اما مانند بسیاری، در پی سرکوب حکومت انقلابی و حذف جریان متفکران و نویسندگان، از فعالیت سیاسی و فرهنگی و تدریس در دانشگاه منع شد و حتی مدتی به زندان افتاد.

آقای براهنی با وجود محدودیت‌ها در ایران ماند و به نوشتن ادامه داد. او مدتی به همراه همسرش، ساناز صحتی، در زیرزمین محل سکونتش کارگاه‌های شعر، ادبیات و نقد ادبی برگزار کردند.

اما در اواسط دهه ۷۰ خورشیدی بار دیگر مجبور به ترک ایران شد و این‌بار به تورنتو کانادا مهاجرت کرد. او مدتی رئیس انجمن قلم در کانادا بود و در دانشگاه تورنتو تدریس می‌کرد و تا زمان مرگ در این شهر سکونت داشت.

ببینید: مستند رضا براهنی، “پیغمبری که خدایش او را از یاد برده بود”، ساخته حامد یوسفى، که پیشتر در برنامه تماشا بی‌بی‌سی فارسی پخش شد و به بررسى زندگى و میراث ادبى براهنى در طى نیم قرن فعالیت ادبى و روشنفکرى پرداخته است.

غلامحسین ساعدی؛ خالق گاو و داستان‌هایی دیگر

رضا براهنی کوچک در سال‌های مدرسه زبان فارسی را آموخت و این آموختن را نیز داستانی برای خود می‌داند چراکه زبان فارسی نه در خانواده و نه در جامعه شنیده نمی‌شد و همین امر باعث کندی روند آموزش می‌شد. البته قرارگیری در چنین موقعیتی پتانسیل‌های منحصربه‌فردی نیز ایجاد کرده بود

. به‌عنوان‌مثال خود او می‌گوید ذهنِ مترجمی را از همان دوران مدرسه کسب کرده که معلم‌ها دروس را از روی کتاب می‌خواندند و بعد برای دانش‌آموزان به زبان ترکی ترجمه می‌کردند.

این امر به ‌تدریج سبب شد تا ذهن او ناخودآگاه در تغییر از زبانی به زبان دیگر و انتقال درست و بی‌کم‌وکاست مفاهیم زبده و کارکشته شود. چنین روندی در ذهن او نهادینه‌شده و شاید همین موضوع را که خود از آن به «دوگانگی شخصیت ذهن» یادکرده بتوان از نقاط قوت او در ترجمه دانست. در سال‌های بعد او دیگر به زبان فارسی هم در کنار زبان مادری مسلط بود و به‌تدریج دنیای ادبیات را کشف و مزه‌مزه می‌کرد. نخستین قصه‌اش را در ۱۶ سالگی و پس از خواندن اثری از صادق هدایت نوشت.

از تحصیل در رشته زبان انگلیسی تا یادگیری زبان فرانسوی

او در دانشگاه در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. خودش در جایی می‌گوید ما به‌عنوان زبان دوم می‌بایست فرانسه می‌آموختیم و من فرانسه را نیز آموختم هرچند که برای من زبان دوم نبود و این چهارمین زبان به‌حساب می‌آمد. براهنی این آموختن‌ها را مفید می‌داند و معتقد است آدمی با آموختن هر زبان ویژگی‌ها و شخصیت‌هایی از آن زبان را فرامی‌گیرد که جدید است و در زبان‌های دیگر وجود نداشته است. البته این نظر باعث نشده او زبان مادری را فراموش کند و یا ارج‌وقرب زبان فارسی را به‌جا نیاورد که در جایی نیز گفته است زبان فارسی یکی از زبان‌های فوق‌العاده زیبای دنیا است.

براهنی در باب جنس کلمات و ماندگاری آنها در جایی گفته است «کلمات را مردم می‌سازند. کلمات از درون مردم برمی‌خیزند و همین است که بین مردم رواج پیدا می‌کنند». او همچنین شعر را بستری برای بیان تفکرات و احساسات آدمی می‌داند و می‌گوید «شعر عبارت است از برخاستن زبان از روی کاغذ و قائم ایستادن در آن بالا گویی که بی‌تکیه‌گاه در حال حرکت است». او به موسیقی شعر اعتقاد دارد. براهنی در دهه ۷۰ کارگاه‌های شعری برگزار کرده بود که شاعران زیادی در این کارگاه‌ها شاگردی کرده و زیر نظر او آموزش‌دیده‌اند.

معرفی آثار او

بسیاری رمان «رازهای سرزمین من» براهنی را از مهم‌ترین آثار او می‌دانند

. او با بهره بردن از قالب ادبی رمان که بهترین نوع قالب‌ها برای بیان و انعکاس مسائل اجتماعی است توانسته به‌خوبی بازتابی از جامعه را در یک بازه زمانی مشخصی، به مخاطب ارائه دهد. او همچنین منتقد قهاری است و برخی بر این باورند که بسیاری از مفاهیم نقد ادبی را رضا براهنی در بین ایرانیان مطرح کرده است و او را بنیان‌گذار نقد ادبی مدرن ایران می‌دانند.

در حوزه نقد ادبی کتاب «طلا و مس» او از مشهورترین‌هاست. براهنی در ترجمه نیز خوب ظاهرشده و از این توانایی خود به بهترین نحو ممکن استفاده کرده است. او آثاری از نویسندگان بنام نظیر «آنتوان دوسنت اگزوپری»، «ایو آندریچ»، «ویلیام شکسپیر»، «کالروماریا فرانزرو»، «ماکسیم رودنسون» و «دیوید کات» را ترجمه کرده است.

او در هر زمان که فرصت دست داده در باب زبان سخن گفته است. در کتاب «خطاب به پروانه‌ها» زبان را نه‌فقط یک وسیله در شعر که هدف دانسته است

. او این کتاب را عصیان علیه تمام قراردادهایی می‌داند که در زبان فارسی به شعر فارسی و حتی شعر نیمایی تحمیل‌شده است. از دیگر آثار او می‌توان به «آدم‌خواران تاجدار» اشاره کرد که در آن به روایت آنچه پرداخته که پیش از انقلاب و در زندان بر سر او آمده است. این کتاب به انگلیسی چاپ و بعدها نیز به زبان‌های دیگر ترجمه شد.

از میان آثار داستانی او می‌توان به «آزاده خانم و نویسنده‌اش»، «الیاس در نیویورک»، «بعد از عروسی چه گذشت» و «چاه به چاه» اشاره کرد.

رضا براهنی به‌غیراز «طلا در مس» چندین اثر مکتوب دیگر نیز در باب نقد ادبی دارد که عبارت از «کیمیا و خاک»، «تاریخ مذکر» و «در انقلاب ایران»، «خطاب به 

، به پروانه‌ها یا چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» و «گزارش به نسل بی سن فردا (سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها)» است.

فیلم های ارزش دیدن دارد

او همچنین چندین اثر شعر نیز دارد که عبارت‌اند از «آهوان باغ»، «جنگل و شهر»، «شبی از نیمروز»، «مصیبتی زیر آفتاب»، «گل بر گسترده ماه»، «ظل الله»، «نقاب‌ها و بندها (انگلیسی)»، «غم‌های بزرگ»، «بیا کنار پنجره» و «اسماعیل».

آواز کشتگان

دانلود کتاب


از میان آثار او کتاب‌های «تاریخ مذکر»، «داستان خلاقه سال»، «قصه‌نویسی» و «آواز کشتگان» را می‌توانید از طاقچه تهیه کنید. آواز کشتگان کتابی است که رمان اجتماعی ایران در اواخر دوران پهلوی را نشان می‌دهد. او همچنین سفرنامه «سفر مصر و حالات من در طول سفر» و نمایشنامه «بازی بی بازی» را نیز به رشته تحریر درآورده است.

برچسب هاداستان ایرانی رمان و داستان


Avatar

بنوشه فرهت

     


اشتراک گذاری یادداشت

Loading video

رد شدن از پست

YouTube, 1https://www.youtube.com/embed/OOHzsC4IH9U?enablejsapi=1&amp=1&playsinline=1توضیح ویدیو،توضیح: محتوای مربوط به طرف ثالث ممکن است شامل آگهی باشد

پایان پست YouTube, 1

“… و خداحافظی‌اش

و خداحافظی‌اش

آنچنان چلچله‌سان ست

که من می‌خواهم

دائماً باز بگوید که :

خداحافظ ، اما نرود”

موضوعات مرتبط

مهمترین خبرها
زنده بحران اوکراین؛ مرکز تحقیقات هسته‌ای خارکیف ‘هدف قرار گرفته است’
وزیر خارجه ایران: خروج سپاه پاسداران از فهرست تحریم‌ها ‘مهمترین’ موضوع مذاکرات است

کیانوش سنجری در در گفت‌‌وگو با بی‌بی‌سی: در یک دادگاه پنج‌دقیقه‌ای گفتند ‘آمدی جاسوسی کنی و برگردی’

گزارش و تحلیل
.’سوگند می‌خورم بهار را دوست می‌دارم’؛ نوروز: فریاد تاریخی فارسی‌‌زبان‌ها

گزارش و تحلیل

ای الهه ناز

باز ای الهه ی ناز با دل من بساز  ♪♯
کین غم جانگداز برود زبرم ♪♯
گر دل من نیاسود از گناه تو بود ♪♯
بیا تا ز سر گنهت گذرم ♪♯

باز می کنم دست یاری به سویت دراز ♪♯
بیا تا غم خود را با راز و نیاز ♪♯
ز خاطر ببرم ♪♯

گر نکند تیر خشمت دلم را هدف ♪♯
به خدا همچو مرغ پر شور شعف ♪♯
به سویت بپرم ♪♯

آن که او ♪♯
به غمت دل بندد
چون من کیست؟ ♪♯
ناز تو  ♪♯
بیش از این ♪♯
بهر کیست

جستجو

پخش آهنگ های شما در رسانه آپ موزیک

دانلود آهنگ پویان بهار شیرین و فرهاد
دانلود آهنگ محمدرضا خانی بزنه بارون
دانلود آهنگ کاوه معصوم دلبر
دانلود آهنگ علیرضا هاشمی فر بی تفاوت
دانلود آهنگ شعرا روزای خوب
دانلود آهنگ محسن عرفانیان بی تفاوت
دانلود آهنگ امیر رضایی دیوانگی
دانلود آهنگ جاوید شاه آبادی دلبرکم
دانلود آهنگ فرزاد فرزین و ایلیاس یالچینتاش ماسک
دانلود آهنگ مهدی خامسی نگارم
دانلود آهنگ حامد یوسفی برگرد
دانلود آهنگ سهراب پاکزاد مو مشکی
دانلود آهنگ ایوان بند چش مایی
دانلود آهنگ هوروش بند دیشب پریشب
دانلود آهنگ علیرضا طلیسچی نه نمیارم
دانلود آهنگ مسیح و آرش شاخه نبات

پست ویژه آپ موزیک

دانلود آهنگ الهه ی ناز از غلامحسین بنان

دانلود آهنگ الهه ی ناز از غلامحسین بنان

شاهکار به یادماندنی و قدیمی از استاد غلامحسین بنان بنام اله ناز همراه با متن و کیفیت عالی MP3

آهنگسازی : اکبر محسنی

Download Old Song : QolamHossein Banan | Ey Elahe Naz  With Text And Direct Links In UpMusics

banan دانلود آهنگ الهه ی ناز از غلامحسین بنان

مختصری درباره این موزیک :

ترانه الهه ناز نخستین بار در سال ۱۳۳۳ خورشیدی از رادیو ایران پخش شد و نزد توده‌های مردم با استقبال عجیب و غیرمنتظره‌ای مواجه گردید.

متن آهنگ الهه ناز غلام حسین بنان

♪♪♫♫♪♪♯

باز ای الهه ی ناز با دل من بساز  ♪♯
کین غم جانگداز برود زبرم ♪♯
گر دل من نیاسود از گناه تو بود ♪♯
بیا تا ز سر گنهت گذرم ♪♯

باز می کنم دست یاری به سویت دراز ♪♯
بیا تا غم خود را با راز و نیاز ♪♯
ز خاطر ببرم ♪♯

گر نکند تیر خشمت دلم را هدف ♪♯
به خدا همچو مرغ پر شور شعف ♪♯
به سویت بپرم ♪♯

آن که او ♪♯
به غمت دل بندد
چون من کیست؟ ♪♯
ناز تو  ♪♯
بیش از این ♪♯
بهر کیست ♪♯

تو الهه ی نازی در بزمم بنشین ♪♯
من تو را وفا دارم بیا که جز این ♪♯
نباشد هنرم ♪♯

این همه بی وفایی ندارد ثمر ♪♯
به خدا اگر ازمن نگیری خبر ♪♯
نیابی اثرم ♪♯

ترانه «الهه ناز» را باید حاصل تمایل جمعی از موسیقیدانان و خوانندگان ایرانی به اجرای تصنیف‌های نوآورانه در سال‌های دهه 30 و 40 دانست که حتی شماری از جدی‌ترین خوانندگان موسیقی سنتی ایرانی همچون غلامحسین بنان را نیز به این وادی کشانید

موضوعی تاریخی

موضوعي تاريخي و بسيار جالب : داستان ارسال لوح مبارك سلطان خطاب به ناصرالدين شاه قاجار كه قاصد آن ميرزا بديع خراساني بود  ،  براي محمد رضا شاه پهلوي  شاهنشاه وقت ايران درسال  ١٣٥٤ شمسي با قاصدي ديگر بنام دكتر يو گو جياگري ايادي محبوب امرالله ارسال گرديد  : نتيجه را در ذيل مطالعه نمائيم . 

در سال یکهزارو سیصدو پنجاه و چهار ، بیت العدل اعظم الهی تصمیم میگیرند  که لوح سلطان ایران خطاب به ناصرالدین شاه را  به پادشاه ایران  یعنی محمد رضا شاه پهلوی اهدا نمایند .براین اساس فال اين قرعه به جناب دکتر یوگو جیاگری ایادی محبوب امرالله که ایتالیائی بودند محول میشود .در آنزمان روابط ایران وایتالیا بسیار حسنه بود و دکتر جیاگری به عنوان یکی از دوستداران فرهنگ وادب وهنر  شناخته میشدند .

ایشان از طرف بیت العدل اعظم بسیار دقیق و حساب شده بود .نهایتاً  ایشان به ایران آمدند  و امانت بیت العدل اعظم را به رئیس دربار شاهنشاهی که در آنزمان عَلَم بود ارائه داده و درخواست ملاقات حضوری با شاه را مینمایند .ولی با کمال تأسف به ایشان گفته میشود که شاه در مسافرت به ژاپن هستند و تا یک هفته  دیگر تشریف نخواهند داشت . و وقتی به ایران تشریف بیاورند و بعد از چند روز استراحت به دفتر تشریف فرما میشوند  و به ایشان تقدیم خواهد شد .جناب دکتر جیاگری که به اتفاق همسرشان به ایران آمده بودند فرصت را مغتنم دانسته  که اماکن تاریخی امری را در طهران زیارت نموده و به تبریز   نیز مسافرتی بنمایند . در آنزمان من ( فائز رضواني )  در دانشگاه تبریز در دانشکده پزشکی دانشجو بودم و درجلسه ای که در حظیره القدس تبریز با عموم احباء تشکیل گردید خدمت ایشان حضور پیدا کردم وشاهد سخنرانی ایشان به زبان انگلیسی بودم

که زنده یاد شهید مجید جناب خاضعی ترجمه میکردند .عکسی به یادگار با ایشان برداشتیم که فعلا در دسترسم نیست ولی آنرا در آینده نزدیک در اینجا خواهم گذاشت . در جلسه ای دیگر در منزل جناب سیروس آستانی نیز برای دانشجویان صحبت نمودند .در ان موقع خبر نداشتم که ایشان برای اهداء لوح سلطان به ایران تشریف آورده بودند بلکه متوجه شدم ايشان برای زیارت اماکن امری طهران  و تبریز به اتفاق خانمشان تشریف فرما شده اند . به هر حال جنابشان بدون آنکه موفق به دیدار شاه بشوند ایران را ترک نمودند .اما از طرف دیگر شاهنشاه که به ژاپن تشریف فرما میشوند در آنجا با جناب  عباس کتیرائی  سرمایه دار بهائی که در ژاپن چندین کارخانه دارند آشنا شده و حتی به منزل ایشان هم تشریف میبرند . جناب کتیرائی در آن زمان عضو محترم هيئت مجلله مشاورين قاره اي در آسيا و ساكن ژاپن  بودند ، ايشان تصميم گرفتند براي فتح جزيره ساخالين 
آخرين نقطه فتح نشده در نقشه منيعه ده ساله را كه حضرت ولی محبوب امرالله  تعيين و تا آن زمان فتح روحاني نشده بود بهمراه خانم اقدام فتح نمایند  و در آنجا ساكن گردند   ، ساخالین تا آن سالها  تحت قیمومیت روسیه کمونیستی بود و چون از استعمار روسيه شوروي خارج گرديد و آزاد شد لهذا به آنجا تشريف بردند  و اين جزيره را رسماً فتح روحاني نمودند ،
كه با عث سرور قلب هيكل اطهر در عالم ملكوت و ساحت بيت العدل اعظم الهي و هيئت مجلله مشاورين قاره اي در آسيا  گرديدند . و اما جناب كتيرائي ابتداء  از ايران به ژاپن که در آنزمان با آن کشور مراودات تجاری داشتند میروند ودر آنجا منتظر گرفتن ویزا برای ساخالین میشوند که موفق نمیشوند وناچاراً  به این نتیجه میرسند که در ژاپن ساکن بشوند  تا زمانی که  ابواب رخاء گشوده شود و بتوانند به مأموریت خطیر خویش نایل  شوند .در نتیجه در ژاپن ساکن  ،  وشروع به فعالیت نموده وکارخانه دار موفقی میشوند به نحوی که شاه او را مورد تفقد قرار داده و بمهماني جناب كتيرائي  به منزل ايشان  هم میروند .از طرف دیگر شاه بعد از ديدار از ژاپن  به ایران برمیگردند ومحفل روحانی ملی بهائیان ایران مترصد آن بودند که نتیجه اهداء  لوح سلطان به شاه چه خواهد شد .تا آنکه متوجه میشوند که جناب کتیرائی به ایران مسافرت نموده اند و از ملاقاتشان با شاه در ژاپن مطلع میشوند و آنرا بهترین فرصت برای ملاقات ایشان با وزیر  دربار  و خبر گرفتن از نتیجه کار میشوند .وزیر در بار به جناب کتیرائی میگویند که شاه هنوز به دفتر نیامده اند ، و شما چند روز دیگر مراجعه نمائيد . بعد از چند روز نتیجه را عَلَم به جناب کتیرائی چنین گزارش میدهند : هدیه را در سینی گذاشتم حضور شاه بردم .پرسیدند چیست ؟ گفتم نامه بهاالله است که برای ناصرالدین شاه فرستاده بودند  ، خواسته اند حضورتان تقدیم شود . شاه قدری برآشفته میشود میگوید  ببر  ببر  اینرا .این آخوند کراواتی ها ( منظورش بهائی ها ) از من چه میخواهند ؟من که همه کار برای آنها کرده ام . 

عَلَم خطاب به کتیرائی میگوید : من که این حالت را دیدم دیگر حرفی نزدم  و برگشتم .جناب کتیرائی  در محفل روحانی ملی حضور پیدا میکند و گزارش قضیه را میدهند .به گفته جناب منوهر قائم مقامی ،  همه  ما  با تردید و سکوت مواجه شدیم  و همان لحظه با کمال تأسف  فرو  ریختن شاه را مشاهده کردیم .

جناب کتیرائی بعدها  به ژاپن برگشتند ومنتظر ماندند تا بعد از فروپاشی کمونیسم به جزیره ساخالین بروند و نامشان در  لوحه ذهبی جزء فارسان امر الهی تا ابد مخلد  ( همیشه )  بماند .بنده  ( فائر رضوانی ) این موضوع را از جناب سبحانی که در شهسوار بودم بطور خصوصی شنیدم و ایشان خودشان از شهید مجید جناب قائم مقامی شنیده بودند .و لازم دانستم  برای درج  در تاریخ  نگاشته شود .