غرور مردانه یکی از ویژگیهای جدانشدنی از شخصیت مردان است چرا که معمولا مردها بیش از زنان طالب غرور، اقتدار و بزرگی هستند. شکستن غرور مردانه را باید جزو خط قرمزهای زندگی مشترک بدانیم که حتی ممکن است منجر به از هم پاشیدن زندگی مشترک شود. یک مرد به سختی میتواند شکستن غرورش را از طرف کسی (مخصوصا همسرش) بپذیرد و تحمل کند. همان طور که شکستن غرور مرد عواقب سنگینی دارد، ارضا غرور مردانه نیز پیامدهای مثبتی در ایجاد زندگی مشترک موفق به همراه خواهد داشت. در ادامه مقاله به بررسی خصوصیات غرور مردانه و راههای حفظ آن میپردازیم. برای دانستن راهکارهای داشتن یک زندگی مشترک موفق می توانید از طریق مشاوره خانواده آگاهی بیشتری کسب نمایید.
غرور مردانه و نیازهای اساسی مردان
به طور کلی مردان چند نیاز اساسی روحی دارند که توجه به آنها از جانب همسر، باعث ارضا آنها شده و زندگی مشترک به خوبی دوام پیدا میکند. این نیازها عبارتند از:
تائید شدن از طرف همسر
یکی از مهمترین مسائلی که غرور مردانه را حفظ میکند و احــساس ارزشمندی به مردان میدهد تایید شدن از سوی همسرشان است. این رفتار به حــفظ عزت نفس مردان کمک میکند. بطور خلاصه خوب است که زنان این چهار مشخصه مردان را در نظر داشته باشند:
-مردان دوست دارند که مورد علاقهترین شخص در نظر همسرشان باشند
-مرد دوست دارد که همسرش علاقه خود را به او نشان دهد
-مردان نیاز زیادی به تشویقهای همسرشان دارند -آنها دوست دارند که از طرف همسرشان مورد قدردانی قرار گیرند
صحبت کردن از برخی از موضوعات غرور مردان را به شدت جریحهدار میکند. البته غرور مردان به صورتهای مختلفی شکسته میشود اما تحقیقات نشان داده که موضوعات زیر از خط قرمزهای مشترک میان همه ی مردان است. پیشنهاد می کنیم برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص پیشگیری از اختلافات زناشویی مقاله مربوطه را مطالعه فرمایید
اکثر مردان به مرور زمان و با افزایش سن موهای خود را از دست میدهند. همه مردان نگران این موضوع هستند که با از دست دادن موهای خود جذابیتشان را از دست بدهند و دیگر مورد علاقه همسرشان نباشند. شاید آنها نگرانی از این موضوع را واضح نشان ندهند اما این یکی از موضوعاتی است که روی آن حساس هستند و حتی ممکن است منجر به اخــتلال بدریخت انگاری بدنی در آن ها شود و زنان باید مراقب آن باشند.
3- مرد باید قدبلند باشد
وضعیت و قدرت مالی هم برای مردان و هم برای زنان بسیار حائز اهمیت است. تامین نیازهای مالی از وظایف مشخص شده مردان است و به همین دلیل مردان احساس میکنند که قدرت مالی آنها نشاندهنده ارزشهای درونی و شخصیتشان است. زمانی که زن چه به صورت کنایه و چه به صورت مستقیم وضعیت مالی مرد را تحقیر میکند، مرد دچار اســترس مالی شده و غرور او نیز به شدت آسیب میبیند. متاسفانه وضعیت مالی چیزی نیست که یک مرد بخواهد به سرعت آن را تغییر دهد و نیازمند مدت زمان طولانی کار و فعالیت است
قد بلند یکی از ویژگیهای مردانه است که نشان دهنده قدرت و جذابیت است و به صورت ناخودآگاه، همه ی افراد مردان را با قد بلند تصور میکنند. همان طور که چاقی و اضافه وزن برای زنان یک امری حساسیت برانگیز است، قد کوتاه نیز از نقطه ضعفهای اکثر مردان محسوب میشود. مردانی که قد کوتاهی دارند به خودی خود از این موضوع رنج زیادی میبرند. حالا کافیست که به دلیل اخــتلاف قد در ازدواج از طرف همسرشان سرکوفت بشنوند؛ غرورشان جریحه دارد میشود و حتی ممکن است دچار افسردگی شوند.
غرور مردانه : چگونه میتوان غرور مردان را ارضا کرد؟
همان طور که شکستن غرور مرد پیامدهای سنگینی دارد، ارضای آن نیز پیامدهای بسیار مثبتی در زندگی مشترک به وجود میآورد. زنان میتوانند با برخی رفتارهای ساده و سیاستهای زنانه همچون ابــراز عشق غرور همسر خود را ارضا کنند و او را پیش از پیش عاشق خود کنند.
1- حفظ خط قرمزها
همان طور که در بالا گفته شد، مردها خط قرمزهایی دارند که حفظ آنها ضروری است. اگر همسرتان مشکلی دارد که میدانید برایش مهم است، آن را بازگو نکنید و حتی طوری برخورد کنید که آن مشکل را بیاهمیت جلوه دهید. با مــحبت به همسر به گونهای رفتار کنید که نشان دهد حتی با وجود مشکلات نیز بازهم عاشق او هستید و برایش احترام قائلید.
2- ایراد نگرفتن از مرد
به صورت مستقیم از همسرتان ایراد نگیرید. اگر کارش مشکل دارد به صورت غیر مستقیم به او بگویید. ابتدا از کارش تعریف کنید و سپس مشکل را غیر مستقیم مطرح نمایید. نقش همدم و همراه داشته باشید نه آقابالاسری ایرادگیر. مثلا اگر فکر میکنید که همسرتان در کار تجاری خود اشتباه میکند به او بگویید «من مطمئنم تو همیشه درستترین کارها را میکنی و بهترین تصمیمها را میگیری، اما احساس نمیکنی که اگر…». توصیه می کنیم مقاله لجبازی در زندگی زناشویی را نیز مطالعه کنید.
3- استقبال محبت آمیز
هنگام سرکار رفتن او را با محبت بدرقه کنید و موقع بازگشت نیز با محبت و آغوش گرم به استقبالش بروید. اینگونه او متوجه میشود که شما برای او ارزش زیادی قائل هستید و نبودش در خانه به چشم میآید. همچنین این برخورد نشان دهنده این است که شما برای کارهایی که همسرتان میکند ارزش قائلید و از او قدردانی میکنید. برای مطالعه مقاله آموزش زندگی زناشویی موفق و عاشقانه کلیک کنید.
4- واگذار کردن تصمیم نهایی به مرد
ممکن است برخیها فکر کنند که با انجام این کار از قدرت خود در خانه و تصمیمگیریشان کم میکنند. اما این طور نیست؛ شما به عنوان یک زن میتوانید نظر خود را مستقیما بگویید و ترجیح خود را مشخص کنید. اما برای اینکه غرور و قدرت همسرتان حفظ شود، بهتر است در آخر، تصمیم نهایی را به عهده او بگذارید.
5- غرور مردانه : تکریم مرد در جمع
حتی اگر در خانه با همسرتان مشکل دارید، در جمع این موضوع را عنوان نکنید و او را مقابل اطرافیان تکریم کنید و بزرگ نشان دهید. همسرتان را در جمع با کلمات محبتآمیز صدا بزنید و از ویژگیها و شایستگیهایش بگویید. مردان از این که توسط همسرشان در جمع تایید و ستایش شوند، به شدت لذت میبرند و احساس غرور میکنند. احــترام به همسر موجب می شود که مردان بیشتر به همسرشان علاقهمند میشوند. اگر مساله حفظ غرور مردانه دغدغهی شماست میتوانید راجع به آن با روانشناس متخصص مشورت کنید و به راهحلهایی برسید.
مرکز مشاوره روانشناسی حامی هنر زندگی
همانطور که گفته شد، شکستن غرور مردانه تاثیر منفی بسیار زیادی بر روی روابط میان زوجین میگذارد و از سوی دیگر حفظ و ارزش نهادن به آن، کیفیت رابطه میان زن و شوهر را افزایش میدهد. برای کسب آگاهی در زمینه برخورد بهتر با همسر، توصیه میشود که با یک روانشناس صحبت نمایید. مرکز مشاوره حامی هنر زندگی این امکان را برای شما مهیا کرده تا در هر کجا که هستید، به صورت تلفنی با متخصصان این مرکز تماس بگیرید و از خدمات مشاوره روانشناسی بهرهمند شوید.
هنر زندگی اولین سامانه مشاوره روانشناسی تخصصی کشور با مجرب ترین مشاوران روانشناسی پاسخگوی سوالات و مشکلات شما در زمینه های مشاوره خانواده ، ازدواج ، طلاق ، تربیت کودک ، جوانان ، مهارت های ارتباطی ، ترک اعتیاد ، مشاوره روانشناسی ، روان درمانی و … می باشد. به امید زندگی شاد و سالم برای یکایک مردم ایران…
گفتاوردها فریدون فرخزاد «یک روزی ملت ما آزاد میشود و این روز زیاد دور نیست. فرهنگ همیشه غالب میشود بر زور و ستم و قلدری! فرهنگ ایران هزاران سال غالب شده، بر چنگیز مغول غالب شدهاست. اینها چه کسی هستند که فرهنگ ایران بر اینها غالب نشود؟!»
کنسرت آلبرت هال لندن
«من خجالت میکشم که در زمان شادی شما روی صحنه بودم ولی اکنون در زمان ناکامی مردم کشورم بروم در فاحشه خانههای لس آنجلس هرویین بکشم و به ریش ملت ایران بخندم و فکر کنم که با ویسکی ام به سلامتی ایران زندگی میکنم! نه، من با قلبم به سلامتی ایران زندگی میکنم و به همین دلیل فحش میخورم»
کنسرت تورنتو کانادا
«اولین هنرمند ایران و اولین ایرانی هستم که واقعن زندگی ام را دارم میگذارم برای اینکه بقیه بهتر زندگی بکنند. زندگی من گذشت، خوب هم گذشت… مهم نیست؛ ولی در این روزگار بد بهتر است که شما درست زندگی بکنید؛ و اگر من دردی داشته باشم آن مسئلهای نیست، درد شما باید درمان شود.»
مصاحبه با ستار
«حافظ در زمانی زندگی میکرد که حکومت ایران بدتر از حکومت امروز ایران بود. دورهٔ امیر مبارزالدین! بدترین دورهٔ اسلامی آن دوره بودهاست. به همین دلیل میگوید «در میخانه ببستند خدایا مپسند، که در خانهٔ تزویر و ریا بگشایند.» درست مثل امروز!»
سخنرانی در سوئد – یادبود شعر فروغ
«من خجالت میکشم که بگویم ایرانی هستم، در حالیکه ایرانی بودن در طول تاریخ باعث افتخار مردم بوده. چه بر سر ما آمده که مثل آلمانهای دورهٔ هیتلر خجالت میکشیم که بگوییم رهبر ما آدولف هیتلر است؟!»
کنسرت تورنتو کانادا
«تمام سعی و کوششم بر این است که در طول این راه پر از درد و رنج و غم و مشقت چیزی به بار فرهنگی مردم بیافزایم. برای آن که بیافزایم باید از خود بکاهم. شاخهها و برگهای زاید را ببُرم، خاستههای طبیعی را نادیده بگیرم و به جای سیری شکم یا سیری بدنم، گرسنگی را بیاموزم. نمی خاهم عکسم روی جلد مجلهها باشد، می خاهم کلامم در ذهن مردم باقی بماند.»
مقدمهٔ کتاب “در نهایت جمله آغاز است عشق” لس آنجلس ۱۲ ژانویه ۱۹۸۹
«باشد که روزگار ظلم به سر آید و آفتاب برآید و حقیقت در چهرهٔ مردم بدرخشد و عشق آن سپیده دمی گردد که به سوی آن گام برمیداریم. من با عشق به دنیا آمدهام، با عشق زندگی کردهام، و با عشق هم از دنیا میروم تا آن چیزی که از من باقی میماند فقط عشق باشد»
مقدمهٔ کتاب “در نهایت جمله آغاز است عشق” لس آنجلس ۱۲ ژانویه ۱۹۸۹
«یکی دو جا دیدم که وقتی من توی برنامهٔ نوروزی ام گفتم برنامه تلویزیونی اجرا نمیکنم یا کم اجرا میکنم خیلی خوشحال یکی دو نفر مژده دادند که الحمدالله از دستش راحت شدیم! من نمیفهمم این چه فرم همبستگی انسانی است که یک آدمی نشسته در دنیا و فقط منتظر این است که یه آدم دیگه کار نکند و از کار نکردن آن آدم خوشحال شود. من خوشحال میشوم اگر تمام شما سلامت باشید و کار بکنید و بسازید زندگی را و دنیایی که فردا هست و مال شماست و مال بچههای شماست»
شو میخک نقرهای
«شما در ایران پادشاه زن داشتید به نام پوران دخت و آذرمیدخت، شما در ایران پای پادشاه زن را میبوسیدید و هنوز در میان خانوادههای قدیمی ایرانی رسم است که وقتی به دیدن مادربزرگ یا پدربزرگ میروند پای او را میبوسند. من فقط دست بوسیدم هم خودم خراب شدم، هم فامیلم خراب شدند، هم مردم ایراد گرفتند، هم از تلویزیون اخراج شدم!»
کنسرت آلبرت هال لندن
«پول ما کم ارزشترین پول جهان است، فرهنگ ما با اینکه لگدمال شد ولی از بین نرفت. حتی دینی که خودشان آوردندهٔ آن بودند از بین بردند و برای مردم دینی باقی نگذاشتند
کشوری که من امروز در آن زندگی میکنم ویرانه است. این کشور را محمد رضا پهلوی ویرانه نکرد، این کشور را آقایانی ویرانه کردند که خمینی را به مهرآباد آوردند و گفتند ایشان امام دوازدهم ماست!» کنسرت آلبرت هال لندن
«به ما نگفته بودند ایران در زمان احمدشاه قاجار چگونه بودهاست. همیشه به ما دادند، ما هم فکر کردیم باید میدادهاند و تازه خیال میکردیم کممان است باز هم میخواستیم!»
فریدون فرخزاد را باید از آثارش شناخت
وقتی میخواهید به گنجشکی غذا بدهید فرار میکند؛ چرا که میداند آزادی با ارزشتر از نان است. یک روزی ملت ما آزاد میشه و این روز زیاد دور نیست؛ انگلیسها هم نمیتونند زیاد خمینیها رو نگه بدارند .فرهنگ همیشه غالب میشه بر زور و ستم و قلدری؛
فرهنگ ایران هزاران سال غالب شده ،بر چنگیز مغول غالب شده ،اینها کی هستند که فرهنگ ایران بر اینها غالب نشه؟ .
ــ..بعضیها هنوز نشستن میگن که انشاءاهله آمریکاییها چراغ سبز میدن ماها میریم ایران! آمریکاییها چراغ سبز دادن ،ما را بیرون کردن از کشورمون؛ ما هنوز نمیخوایم این واقعیتها رو قبول بکنیم .آمریکاییها چراغ سبز دادن که روح الله خمینی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه؛ انگلیسها هم به اونها کمک کردن؛ طراحشون همینها بودن ،توی همین لندن .ولی فرهنگ ،حافظ ،سعدی ،مولوی یک روزی باعث میشن که خمینی ساقط بشه و فرهنگ بر ایران غالب بشه؛ مثل هزاران بار که این مسئله در تاریخ ما پیش آمده #فروغ فرخزاد #فریدون_فرخزاد
..انتهای ما ایرانه؛ پرچم شیر و خورشیده ،فرهنگه ،و ملت ایرانه. برای ما چی مونده؟ ما چه جور میتونیم ایرانو حفظ بکنیم وقتی دستمون بهش نمیرسه؟ وقتی دست وزارت خارجه انگلستان پشت خمینیه؟ من چطور میتونم دست اونها رو از پشت خمینی بردارم؟ فقط با زنده نگاه داشتن سنتهای ملیمون. کشوری که رئیسش هاشمی رفسنجانیه ،ولی شاعرش حافظه! کشوری که دادستان انقالبش موسوی اردبیلیه که با گاو شباهت تام و تمامی داره ،شاعرش مولویه! من از کشوری نمیام که رهبر اون کشور امروز باعث افتخار من باشه؛ من خجالت میکشم که بگم ایرانی هستم، درحالیکه ایرانی بودن باعث افتخار مردم بوده در طول تاریخ .چه بر سر ما آمده که مثل
آلمانهای زمان هیتلر خجالت میکشیم که بگیم رهبر ما آدولف هیتلره؟ ولی تو همین جاها، تو همین مغازهها ،تو همین دکونها ،تو همین مجالس ،خیلیا هستن که مجیز ]چاپلوسی[ همین آدولف هیتلر رو توی تهران میگن بخاطر خونهشون که پس بگیرن .وطن من و شما رفته، خونه چیه؟ کشور من رفته ،من اصالً کسی نیستم دیگه .من اگه شما نباشین کجای دنیا آواز بخونم؟ کی به من توجه میکنه؟ پس بدونین که منم خیلی دوستتون دارم .نیاز به هیچیتون ندارم؛ من میتونم مثل همه ایرونیا کار بکنم ،دوهزار دالر که میگیرم باالخره کرایه خونهمو بدم و پول آب و برق و تلفن؛ ولی خجالت میکشم که در زمان شادی شما روی صحنه بودم
و در زمان ناکامی کشورم برم توی فاحشهخانههای لسآنجلس هروئین بکشم و به ریش ملت ایران بخندم و فکر کنم که با ویسکیام به سالمتی ملت ایران زندگی میکنم؛ نه ،من با قلبم به سالمتی ایران زندگی میکنم و با ذهنم برای وطنم قدم برمیدارم ،به همین دلیل فحش میخورم! ولی زنده هستم ،شما هم زنده هستین و به ایران برمیگردین
.شما بدونین مردم ایران به ایران برمیگردن؛ ولی خاک بر سر اون مردمی بکنن که در طول تمام این سالها نفهمیدن که فرقی است بین جانی و عالِم! حتی دنبال جانی رفتن ،نمازخون شدن ،ریش گذاشتن ،برای اینکه صدتومن پول بگیرن .جهان میگذره ،با صد تومن و بی صد تومن ،برای من ]که[ ده سال دیگه بیشتر زنده نیستم؛
ولی خیلی بده برای آدم که فاحشه مغزی باشه ،چه بهتر که آدم تنش رو بفروشه ،ولی مغزش رو به جانی در جماران نفروشه! …ما به ایران برمیگردیم تا کشورمون رو بسازیم …ایران وطن من و شماست ،نه وطن اینها که سرکار هستند! چاره درد من و شما گریه نیست
،مبارزه سیاسی است؛ نه در لسآنجلس ،در تهران ،در خانیآباد ،که مردم دارن میکنن! مردم دارن میمیرن برای اینکه من و شما زنده بمونیم ،و ما زنده میمونیم برای اینکه ملت ایران زنده بمونه.
9یکی به من میگفت تو که حقوق سیاست خواندی چطور شو اجرا میکنی؟! گفتم خب درست همونه! اجرا کردن شو هم سیاست میخواد ،اصالً زندگی کردن سیاست میخواد .حتی من فکر میکنم هوایی که تنفس میکنیم سیاسی است .مگه میشه آدم زنده از سیاست جدا باشه؟! یا سیاست از ما جدا باشه؟! ما با سیاست به دنیا میآییم ،با سیاست از دنیا میریم ،با همون بمبی که مثالً توی هیروشیما میافته و سیصدهزار نفر رو در آنِ واحد از بین میبره ،این سیاسته! خیلیهاشون داشتن آواز میخوندن که از دنیا رفتن اون موقع؛ بعضیهاشون شو اجرا میکردن! پس باید آدم با سیاست آشنا بشه و بدونه که کی دقیقاً بمب میافته تا با سیاست از زیرش در بره! هنرمند معلم اخالق اجتماعش نیست و وظیفه هم ندارد که تکلیف ملتی را روشن کند؛ ولی هنرمندی که بخاطر مردم باال رفته ،از مردم بهره مالی گرفته و با پول مردم اگر چه با کار هنریاش ،ولی با دستمزدی که از مردم به دست آورده خوب زندگی کرده ،وظیفه دارد که در زمانی که ملتی گرفتار می شود و کشوری در بند است راه بیفتد و حداقل کاری که میتواند بکند این است که حرف بزند .وظیفه یک هنرمند گفتن واقعیتهاست .بنابراین از همه چیز بریدهام ،از پدر ،مادر ،خواهر ،برادر ،خانه ،سگ و گربه ،از همه چیز که داشتهام بریدهام .از تمام مادیات ،از تمام مسائل روحی ،عشقی ،قضایی ،از هرچیزی که فکر میکنید بریدهام؛ دور دنیا راه افتادهام برای اینکه برای مردم کشورم قدمی بردارم .ممکن است که بعضیها به این قدم من ارج نگذارند و آن را نپسندند ،آن مساله بعضیهاست .وظیفه من است به عنوان انسان زنده ایرانی به دور دنیا بروم و آن قدمها را بردارم .بعدها مردم خواهند گفت که آیا درست قدم برداشتهام یا اشتباه کردم. یک هنرمند اولین تعهدی که دارد نسبت به میکروفونی است که دستش است!
یک هنرمند پایان و آغازش دست حکومت نیست؛ هنرمند با هنرش و با فرهنگش ملتش را میسازد ،دگرگونی بوجود میآورد ،اندیشه دارد ،بهره میدهد و همیشه زنده است .نه یک پادشاه میتواند هنرمند را از بین ببرد ،نه یک امام میتواند جان هنرمند را بگیرد .هیچ فرقی نمیکند که کی سرکار است؛ هنرمند هست که کشوری را میسازد و به آن فرهنگ میدهد. وای به حال ملتی که فکر کند خوانندهاش بیسواد هست! خواننده یعنی یک هنرمند؛ او باید مانند یک شاعر یا یک نویسنده آگاهی داشتهباشد ،باید سیاسی باشد ،باید بداند ،باید بتواند ،باید با مردم صحبت کند
و آنها را جلب خودش کند.
بعد از اینکه در ایران انقالب اسالمی شد
نخستین باری که در ایران یک گروه تظاهرات کرد زنهای ایرانی بودند
،نه مردها
.مردها همه فرار کردند!
تیمسارها فرار کردند ،سروانها هم به دنبالشان فرار کردند ،همه فرار کردند و کسی نبود که از ایران دفاع بکند
.این زنها بودند که از دم دادگستری تا جلوی تلویزیون علیه روسری تظاهرات گذاشتند .پس از آن جنجالهای دانشگاه در زمان بنی صدر رخ داد ،ولی ابتدا زنها بودند
،زنهایی که آموخته بودند از پروین اعتصامی ،از سیمین دانشور ،از فروغ فرخزاد که بایستیم ،خم نشویم؛ همچون درختها که ایستاده میمیرند. ما از تمرین دموکراسی حرف میزنیم ولی هر کدام سعی میکنیم که عقاید خودمان را به مردم تحمیل بکنیم ،چون ما خودمان تک تک میتوانیم بزرگترین دیکتاتورهای روی زمین باشیم، اگر دستمان به صندلی قدرت برسد. زندگی من گذشت ،خوب هم گذشت؛ مهم نیست
ــــ.ولی در این روزگار بد بهتر است که شما درست زندگی کنید؛ و اگر من دردی داشتهباشم آن مسئلهای نیست؛ درد شما باید درمان شود.
#فروغ فرخزاد #فریدون_فرخزاد #Taizzمعرفیکننده
وظیفه هر زن و مرد ایرانی امروز این است که برای آزادی وطنش مبارزه بکند ،بلند شود و نظرش را ابراز بکند …باید که شما مردان و زنان ساده ایرانی که نه ادعایی داشتید و نه دارید، به خاطر آزادی وطنتون بلند شید و مبارزه بکنید
.من تنها نیستم؛ این باال تنها هستم ،اون پایین با شما هستم. درد ما نه این است که جدا از وطن هستیم …درد ما این است که هنوز تصمیم نگرفتیم یکصدا بلند شویم و بگوییم برای ملتمان و برای کشورمان و برای حکومتی که حکومت ما خواهدبود ،میخواهیم بجنگیم و مبارزه کنیم. من میدونم که مردم ایران امروز راضی نیستند ،هیچ شکی در این نیست .من میدونم که زمان پادشاه سیب زمینی بیشتر بوده تا امروز ،گوشت ارزانتر بوده ،گوگوش هم آواز میخونده ،من هم شو داشتم ،کتاب شعر شعرای دست چپی هم همشون چاپ میشده ،هم مردم سهراب سپهری رو میشناختند در زمان شاه ،هم فروغ فرخزاد ،هم احمد شاملو ،هم اخوان ثالث ،هم به قول بعضیها معلم شهید ما آقای دکتر علی شریعتی! خب مردم اینها رو میخوندن؛ پس آن چنان قدغنبازی هم نبوده …اما امروز دریغ از اندیشه …در زمانی که فکر باعث کشتار میشه، اندیشه باعث این میشه که یه دختر مجاهد -من مجاهد نیستم ،ولی یه دختر مجاهد باالخره در وهله اول یه دختر ایرانیه -تیربارون میشه ،یه بهایی به خاطر اینکه بهاییه تیربارون میشه ،یه یهودی به خاطر اینکه یهودیه کشته میشه ،عین امام حسین سر یه مسلمون شیعه رو میبُرن چون نمی خواد با این حکومت همکاری کنه ،خب اینجا دیگه جای این نیست که من و تو بشینیم و صحبت اینو بکنیم که این گذشته بوده؛ صحبت یه چیز دیگهاس :االن چیکار باید بکنیم؟
…اصالً مسئله اسم یک سیستم نیست ،مسئله محتوای یک سیستمه که شما به من چی عرضه میکنید .یک پادشاه مثل شاه سلطان حسین صفوی به درد من نمیخوره امروز ،ولی واقعاً یک نادر میخواستم که بلند میشد ،حاال شما میخواید کاوه آهنگر ]بلند شه[؛ اوکی، فرق نمیکنه ،خود شما بلند بشید! یک مرد که اونقدر شهامت داشته باشه که برخیزه ،بتونه مردم رو بلند بکنه ،این مرد قابل احترام هست
؛ فرقی نمیکنه که کیه و چه رژیمی رو میخواد پیاده کنه و اسم رژیمش چیه …ما یک ملتی هستیم در تبعید؛ نه یک حزب درست سیاسی داریم ،نه رهبر درست قدم جلو میگذاره تا ما دنبالش بریم ،همه منتظر امام زمان هستیم .
..ما هم یک مرد سیاسی میخوایم که دنبالش بریم .من فکر میکنم وقتش رسیده که مردم ایران به این نتیجه برسند :اون مرد و زن سیاسی
خود ماها هستیم!
یکی از ما باید بلند بشه! یکی بلند خواهد شد ،دیر نیست. اونا ]رؤسای جمهور ایران[ که الحمداهلل یکیشون آبدارچی بوده ،یکی دیوانه بوده ،یکیشون نمیدونم خمیرگیر بوده ،یکیشون بنا بوده ،رئیس مجلس نانوا بوده تو نجف ،اون یکی هم بماند! با قصاب و عطار و بقال خوب بشید؛ اینها ممکنه فردا رئیس جمهور ایران بشن! اینقدر بد نباشید باهاشون! هرموقع که در ایران پادشاهی بوده که میخواسته
قدم بسیار کوچکی حتی به نفع منافع ملت ایران برداره ،آیتاهللها در سفارت روس و انگلیس مینشستند و پلوی اونها رو میخوردند و بیرون نمیاومدند و ملت رو به خریت و قیام وادار میکردند که علیه پادشاه و اصالحات انقالب کنند. در کشوری که من نمیگویم بهترین کشور جهان بود؛ من نمیگویم از نظر فرهنگی ،از نظر عدالت اجتماعی ،از نظر هنر ،از نظر سیاست ،در صدر تمام کشورهای جهان قرار داشت؛ من میگویم ما در اون کشور ،در کشوری که ازش صحبت میکنم ،از امنیت و آرامش و آسایش حداقل برخوردار بودیم! مردم کشور ما کار میکردند تا این که بهتر زندگی کنند ،زنان و مردان ایرانی کوشش میکردند تا با فرهنگی واال آشنا بشوند ،مردان و زنان ایرانی تالش میکردند برای این که بچههای اونها در دنیای بهتری زندگی کنن؛ اما طبقهای به اصطالح روشنفکر برخاست و توی خیابون رفت ،مردان و زنان ناآگاه رو به دنبال خودش کشوند؛ با این که من امروز معتقدم که هر ملتی در تمام دنیا میتواند برای دگرگونی برای بهتر زیستن بایستد و بجنگد و مبارزه کند؛ ولی نه برای خراب کردن ،نه برای قتل و کشتار ،نه برای ویرانی! طبق های که در ایران برخاست و مدعی شد که از زور و رنج و ستم به عذاب آمده و طالب آزادی و آزادهخواهی است ،طبقهای است که ملت 6هزار ساله ایرانی را به بند کشیده.
زن ،مرد و بچه ۸-۹ساله ایرانی رو اعدام می کنند و این طبقه به اصطالح روشنفکر ما بوده که این کارو کرده. ما حق نداریم به عنوان اینکه یک پاسپان مثالً روزی توی گوش ما زده ،بریم و قبر فردوسی رو ال من رو یکی دو بار از رادیو و تلویزیون ملی خراب بکنیم! ما حق نداریم به خاطر اینکه مث ً ایران بیرون کردن ،یه بمب بردارم برم ایران رو منفجر بکنم ..
.ما اون جوری رفتار کردیم که وطنمون رو از بین بردیم ،پرچممون از بین رفت ،ملیتمون از بین رفت ،زبانمون از بین رفت، فرهنگمون از بین رفت ،ناموسمون جانمون مالمون از بین رفت ،و بعد آمدیم همه میگیم که ما نمیدونستیم که اینجوری میشه ،ما غلط کردیم …اگر من واقعاً بیام بگم من نمیدونستم، حق دارم؛ من هنرمند بودم ،به هیچ کسی هم نمیگفتم من سیاسی هستم …ولی آقای دکتر 14
سنجابی یا آقای بازرگان یا آقای فروهر میتونن امروز واقعاً شرافتاً خیلی صادق بیان به من بگن ما نمیدونستیم که اینجوری میشه؟! اگر نمیدونستند ،چرا هر سوالی که از اونها میشد …چرا برای هر پاسخ اول از امام اجازه میگرفتند؟! اونها باید میدونستند که چه بر سر ملت ایران میخوان بیارن؛ برای اینکه من که نرفتم خمینی رو به ایران بیارم ،سنجابیها رفتند و او رو آوردند ،مدنیها رفتند و خمینی رو آوردند. کتاب تاریخ رو بخونید؛ هیچ بخشیاش مثل بخش سابقش نیست .شخصی به نام آدولف هیتلر آمد در آلمان ،گفت من یک کشور هزار ساله میخوام بسازم ،و بعد از دوازده سال سرنگون شد! 50میلیون مردم دنیا رو کشت 7 ،میلیون آلمانی رو کشت 21 ،میلیون روسی رو کشت، میلیونها یهودی رو کشت …ولی با وجود تموم طرفداریهای ملت آلمان از آدولف هیتلر - که امروز میگن ما نبودیم؛ مثل ایرانیا که امروز همه میگن ما نبودیم ،پس کی بود من نمیدونم] -که[ همه میگفتن زنده باد هیتلر ،با این وجود ،بعد از 12سال آلمان شکست خورد ]و[ حکومت فاشیستی هیتلر سقوط کرد .غیر از او فرانکو بوده ،غیر از او در ایتالیا موسولینی بوده ،غیر از او پرون بوده ،غیر از او استالین بوده؛ تمام این دیکتاتورها میآن و میرن و ]فقط[ یک اسمی از خودشون در تاریخ ،به خوب یا بد ،به جا میگذارن. به یک کسی گفتم که شما چرا دنبال این آدم ]خمینی[ رفتید؟ گفت «کتابهاش در ایران قدغن بود؛ ما نتونستیم بخونیم و بفهمیم او واقعاً چه میگوید»! گفتم اگر کتاب او قدغن بود، کتاب آقایانی نظیر او آزاد بود .اختالف در این نبود که شما چه گونه میل به پرواز دارید و چه 15
گونه آزادمنش و آزاده هستید ،چون از این کلمات در این کتب اصالً وجود نداره! اختالف سر این بود که شما با پای چپ به خالء ]مستراح[ برید یا با پای راست برید؟! مردی را آوردند بر کشوری 6000ساله حاکم کردند که مینویسد« :اگر به خالء رفتید ،دستتون رو جلوتون بگیرید و بسم اهلل الرحمن الرحیم بگید که شیطان بر عورت شما نگاه نکند»! اینه فرهنگ پروین اعتصامی؟! اینه فرهنگ فروغ فرخزاد؟! اینه فرهنگ ملکالشعرای بهار؟! اینه حافظ و مولوی و سعدی؟! اینه؟! بهتره که تمام دنیا عورت شما رو ببینند ،ولی آزاده باشید و آزاد باشید. یک خانومی میگن که« :فرخزاد سینهاش رو باز میذاره با این پشمهای سینه؛ همین کارها شد که در ایران انقالب شد و ما به این روزگار افتادیم»! من فکر میکردم که پشم ریش دیگران باعث انقالب شده؛ نمیدونستم که پشم سینه بنده باعث انقالب شده و این خانوم به تبعید اومدن به خاطر پشم سینه بنده! حاال من سینهام رو میتراشم ،شاید خدا بخواد این خانوم برگردن و تشریف ببرن به تهران. من خیلی از خوانندهها را روی صحنه آوردهام .امروز از اینکه با آنها روی صحنه رفتهام ،گاهی اوقات بسیار متاسفم .از این ۹0تا خواننده ۸5 ،تای آنها کار دست من هستند ،ولی سالم علیک هم با من نمیکنند! میترسند مثالً اگر کنار من بایستند و سرود سیاسی بخوانند، کاسبیشان خراب شود!
سخنان عقیدتی میگویند آدمهای خوب به بهشت میروند؛ اما من میگویم آدمهای خوب هرکجا که باشند ،آنجا بهشت است.
16
متاسفم که توی فرهنگی بزرگ شدم که مردمش تصور میکنند با اندوه به خدا نزدیکترند! مهمتر از این که کسی به اعتقاداتمان توهین نکند ،این است که اعتقاداتمان به ما توهین نکند! بزرگترین معجزه قرآن این است که میلیونها مسلمان در سراسر جهان نه این کتاب را خواندهاند و نه درک کردهاند ،ولی به درستی آن یقین دارند! با شناختی که بنده از این آخوندها پیدا کردم ،بهشت اگر واقعا وجود داشت ،هیچ آخوندی امکان نداشت لو بدهد چنین جایی وجود دارد ،چه برسد بخواهد ملت را به زور ببرد! دمای بهشت باید حدود ۸0درجه سانتیگراد باشه تا عسلها در جویها روان باشن؛ گولتون زدن ،میخوان ببرنتون جهنم! مشکل از اونجا شروع شد که لکه روی پیشونی ارجحیت پیدا کرد به محتوی توی پیشونی! از همون اول اگه به جای «علم بهتر است یا ثروت» ازمون میپرسیدن «دین بهتر است یا عقل» ،االن وضعمون این نبود. مادرم میگفت« :شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است؛ نمازش ترک نمیشود ،زیارت عاشورا میخواند ،روزه میگیرد ،مسجد میرود؛ خیلی پسر باخدایی است» .لحظهای دلم گرفت .در دلم فریاد زدم :باور کنید منم ایمان دارم؛ دستهای پینهبسته پدرم را دستهای خدا میبینم؛ زیارت عاشورا نمیخوانم ،ولی گریه یتیمی در دلم عاشورا به پا میکند؛ به صندوق صدقه پول نمیاندازم ،ولی هر روز از آن دخترک فالفروش فالی را میخرم که هیچگاه نمیخوانم؛ مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایی است که با دیدن من کلی دلش شاد میشود؛ برای من تولد هر نوزادی تولد خداست .مادرم! خدای من و خدای همسایه
17
یکی است؛ فقط من جور دیگری او را میشناسم و به او ایمان دارم .خدای من دوست انسانهاست ،نه پادشاه آنها. در مقابل مذهب ،ملیت رو قرار میدیم؛ در مقابل اهلل اکبر ،زنده باد ایران رو میذاریم؛ در مقابل عاشورا وتاسوعا ،عید نوروز رو میذاریم ،چارشنبهسوری رو میذاریم .این دیگه طبیعت بشره که اینجوری مقاومت ملی بکنه. ] در نقد رساله خمینی [:آب کُر آبی است سه وجب در سه وجب در سه وجب …بر مسلمان واجب است یک وجب از آن آب ببوید ،اگر بوی ادرار نداد ،یک قلپ از آن آب میل بفرماید -حاال مثل اینکه ما یه عمر شاش خوردیم میدونیم مزه ادرار چه جوریه -اگر مزه ادرار نداد ،بعد اون آب ،آب کره ،من میتونم برم باهاش نماز بخونم .من چه میدونم مزه ادرار چه جوریه؟ میخوام بگم شما که امام هستید بخورید ،به ما بگید مزه ادرار میده یا نه! چرا من باید شاش بخورم که مسلمان باشم؟! بنده بو کردم مثالً بوی کریستین دیاُل داد؛ خوردم ،مزه شاش داد؛ خب چه کار بکنم؟! شاش بخورم که مسلمان باشم؟! چرا؟! آخه این چه دینیه که همهاش با پایین تنه و معده کار داره؟! همهاش شاش و نمیدونم سوراخ فالن و سوراخ فالن! یک کلمه از مغز توش نیست. …
سخنان اجتماعی -فرهنگی شانههایت ساعتی چند؟ بگو؛ میخرمش! گاه خرج گریههایم سخت باال میرود. نه مرگ آنقدر تلخ است نه زندگی آنقدر شیرین ،که انسان شرفش را برای این دو بدهد. کودک که بودم گفتند کودک است ،نمیفهمد؛ جوان که بودم گفتند جوان است، نمیفهمد؛ پیر که شدم میگویند پیر است ،حالیاش نیست ،نمیفهمد؛ بعد مرگم همه میگویند خدا رحمت کند ،آدم فهمیدهای بود! 18
انصاف نیست یک بار به دنیا آمدن و این همه مُردن. کل عمرمان دپرس هستیم ،ولی توی اعالمیهمان میزنند شادروان!
کاش دلقک شدهبودم ،نه شاعر! در کشور من ،ارزش انسان به نقاب است .اینجا پر است از دستهایی که خسته نمیشوند از نگه داشتن نقاب.
]این جمله به فروغ فرخزاد هم منسوب شدهاست[.
منصفانهتر بود هرکس فقط تاوان نفهمی خودش را میداد. مردم کشور من با نفرت به صحنه بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند ،اما با اشتیاق برای صحنه اعدام جمع میشوند! با چنین مردمی ،زندگی دردناک است. درد ما مردمی است که قبل از نگاه کردن به خود میخواهند کشورشان را تغییر دهند؛ مردمی که همه مینالند ،ولی خودشان را نمیبینند .درد ما مردم است ،آدمهاست ،همین خودمانها! مردم کشور من دیگر گرسنه نیستند؛ آنها روزی چند وعده گول میخورند! جامعه ما قهرمان زنده قبول نمیکند .باید مُرد تا قهرمان شد! سرزمین من سرزمین گل و بلبل است؛ گلهای پژمرده و بلبلهای خاموش. … یک کاغذ سفید را هر چقدر هم که سفید و تمیز باشد ،کسی قاب نمیگیرد! برای ماندگاری ،باید حرفی برای گفتن داشت. چه کردیم با فروغ و فروغها؟ تازه با نویسندگان مَردمون چه کار کردیم؟ با حافظ چه کار کردیم؟ با مولوی چه کار کردیم؟ مولوی رو اونقدر اذیت کردند ،اونقدر رنجش دادند که مینویسه ِ -کی؟ صدها سال پیش ” -دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر /کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست”! با چراغ میگشته دنبال انسان! همه رو دیو و دد میدیده توی ایران! اون زمان هم پس مثل االن بوده ،فرقی هم نمیکرده ،ما همیشه در پی آزار دادن
19
یک کسی بودیم ،اصالً فرهنگ ما اینجوریه! ما باید اذیت بکنیم ،ما هر چیزی که داریم ارزشی نداره .برامون اگه بخوایم از فرهنگ اسالمی بگیم ،امام حسین رو چون شهید شده دوست داریم؛ اون امام حسن هست که بهش عالقهای نداریم ،توی تاریخ ایران بعد از اسالم می بینیم! ما کی از امام حسن یاد کردیم؟ اون رو زنش بهش سم داده کشته ،ولی همه عاشق امام حسینن چون اونو یزید سرش رو بریده ،ما همیشه به دنبال مردههاییم که بگیم خدا بیامرزتشون و اونها چقدر بزرگ بودن ،همین. تمام سعی و کوششم بر این است که در طول این راه پر از درد و رنج و غم و مشقت، چیزی به بار فرهنگی مردم بیافزایم .برای آن که بیافزایم باید از خود بکاهم ،شاخهها و برگهای زاید را ببُرم ،خواستههای طبیعی را نادیده بگیرم و به جای سیری شکم و یا سیری بدنم ،گرسنگی را بیاموزم .نمیخواهم عکسم روی جلد مجلهها باشد ،میخواهم کالمم در ذهن مردم باقی بماند! و بدین ترتبی قدم برمیدارم تا شاید روی راه اثری باقی بگذارم … شاید کتاب من ]در نهایت جمله آغاز است عشق؛ تالیف فریدون فرخزاد[ نسیم معطری باشد به مشامهای خسته از خیانت و جنایت .باشد که این روزگار ننگین به سر آید؛ به کشورم بازگردم و در سایه زبان زیبای فارسی و در کنار انسانهایی که در این روزگار بیکسی ،کس وکار یکدیگر بودهاند ،برای ساختن ایران قدم بردارم …باشد که روزگار ظلم به سر آید و آفتاب برآید و حقیقت در چهره مردم بدرخشد و عشق آن سپیدهدمی گردد که به سوی آن گام برمیداریم .من با عشق به دنیا آمدهام ،با عشق زندگی کردهام ،و با عشق هم از دنیا میروم تا آن چیزی که از من باقی میماند ،فقط عشق باشد. از ایران میخونم ،از ایران صحبت میکنم ،برای ایران قدم برمیدارم ،با یاد ایران میخوابم و با یاد ایران بیدار میشم .اینا رو واقع ًا صمیمانه بهتون میگم؛ برای اینکه هیچ نیازی ندارم
20
که دروغ بگم .دروغ زندگی ما رو تباه کرد؛ ما امروز به هم باید راست بگیم .من راست میگم؛ من غیر از ایران و غیر از اینکه یک روزی حداقل در اون مملکت بمیرم ،هیچ چیزی برای من مهمتر نیست. ] نامهای به یک فاحشه [:اندیشیدن به تو رسم ،و گفتن از تو ننگ است؛ اما میخواهم برایت بنویسم .شنیدهام تن میفروشی برای لقمه نان .چه گناه کبیرهای! میدانم که میدانی همه تو را پلید میدانند؛ من هم مانند همه ام .راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو ،زنی زنانگیاش را بفروشد که نان در بیارد رگ غیرت اربابان بیرون میزند؛ اما اگر همان زن کلیهاش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانیاش آزاد شود این ایثار است؟ مگر هردو از یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم فروشی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است .بفروش! تنت را حراج کن .من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان؛ شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن میفروشی ،نه از دین. شنیدهام روزه میگیری ،غسل میکنی ،نماز میخوانی ،چهارشنبهها نذر حرم امامزاده صالح داری ،رمضان بعد از افطار تن فروشی میکنی ،محرم تعطیلی .من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه ،جمعه بازار دین خدا را به راه کنم ،زهد را بساط کنم ،غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم ،پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم ،محرم هم تعطیل نکنم! فاحشه؛ دعایم کن. عجب رسمی است؛ جماعت فاحشهپسند مینالند از کمبود دختر پاک! من از مملکتی میآیم که آغاسی از حافظ در آن مملکت معروفتر بوده ،گوگوش هزاران بار از خانم فروغ فرخزاد معروفتر بودهاست .آن زمان چه کسی به فکر فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی بوده؟! حاالست که مردم از بیچارگی به کتاب پناه بردهاند ،چون دیگر
21
هیچ چیز در آن مملکت نیست .حاال کتاب فروغ شده چاپ ،46ولی در زمان زندگیاش به چاپ سوم هم نمیرسید! آن زمان همین شعرها بود ،همین فروغ بود ،همین زبان پارسی بود و همین مردم بودند. ما ایرانیا متاسفانه آدمهای عجولی هستیم ،و قاضیهای بسیار بدی هستیم .ما همیشه درمورد خودمون خیلی خوب قضاوت میکنیم ،خودمون رو بهترین دنیا میدونیم؛ ولی هر چیز دیگهای رو میبینیم که از خودمون بهتره ،بد قضاوت میکنیم و او رو نفی میکنیم که مبادا جای خودمون تنگ بشه. من آرزو می کنم که یک روزی بمیرم برای یک مسئله مهم؛ برای فرهنگ ،برای هنر ،برای سیاست واال ،برای آزادیخواهی …آدم باید روزی از دنیا بره که باید بره ،و تا روزی که میتونه زنده باشه و مثمر ثمر باشه ،باید ثمر و بهره بده .من میتونستم بهره بدم؛ بنابراین از ایران اومدم بیرون ،از راه کوهستان اومدم به ترکیه ،کاری که در عمرم فکر نمیکردم بکنم! خنداندن یکی از بزرگ ترین هنرهای دنیاست .مردم خیلی راحت میتوانند یکدیگر را گریه بیندازند .کافیست یکی بیاید کمی آه و ناله کند ،دل مردم ایران هم که خیلی ضعیف و رحمدوست است ،بالفاصله اشک جاری میشود! ولی آن کسی که بدون چشمداشت به چیزی بیاید و مردم را بخنداند ،به نظر من او آدم بسیار خوب و باشرفی است.
برخی از اشعار افسانه زندگی: دردا که سخن پر از سیاهی است /افسانه زندگی ،تباهی است 22
اشک است هر آنچه آب دریاست /درد است هر آنچه فلس ماهی است قلبی که درون سینه میسوخت /خاکستر نور صبحگاهی است از حرف نمانده سایهای بیش /طوفان سخن ،شکستهآهی است مرغی که هوای آسمان داشت /پر بسته ،اسیر کورهراهی است وان ابر که بر قلل میآویخت /آویزه آویزه گوش ذرهکاهی است ای عمر ،به درد ما بیندیش /کاین درد ،سرود پادشاهی است
در نهایت جمله آغاز است عشق: هیچ میدانی ز درد ما هنوز؟ /از درون گرم و سرد من هنوز؟ هیچ میدانی چه تنها ماندهام؟ /چون صدف در عمق دریا ماندهام؟ هیچ میبینی زوال برگ را؟ /ابتدا و انتهای مرگ را؟ هیچ میبینی نهاد و ریشه را؟ /یاد داری لذت اندیشه را؟ … گوییا بشکسته بالم در سخن /شمع بیرنگ زوالم در بدن خستهام از باور و ناباوری /مینخواهم ارتفاع دیگری عمق تبدار زمینم آرزوست /یا شبی در مسلخ تاریک دوست سینهام پر بار و بارم از صداست /نیک اگر بینی ،همه مقصد تو راست
23
رنگ تدبیر جهان من تویی /برگ سبز استخوان من تویی … تو دگر چیزی به جز من نیستی /من تو هستم ،تو به جز من کیستی؟ … من جهان را در ته شب یافتم /از سیاهی آفتابی بافتم آفتاب من تویی در عمق شب /بس که تابیدی به من ،مُردم ز تب … چون صدا عشق است و پرواز است عشق /در نهایت جمله آغاز است عشق …
زنان سرزمین من:
]اصل شعر به آلمانی سروده شده و متن زیر ترجمه آن توسط خود فریدون فرخزاد است[
وقتی که شب میآید و آواز زنجیرها میان گیسوان دخترکان شعلهور میشود ،با زغال چشمهایشان تصویر کشتزارهای از یاد رفته را روی زمین پهناور کشورم نقاشی میکنند .زنان ایرانی ،پرندگانی که عطر نقرهای صبح و لطافت گلهای اطلسی را به یاد میآورند؛ پرندگانی که رنگ سکوت دارند و پیش از حرکت چشم ،در مسیری دیگر اوج میگیرند ،و همواره مهربانی یک دست میان پرهایشان خواب میبیند .زنان ایرانی ،پرندگانی که گلدستهها از ظرافت پروازشان فرو میریزند و گنبدها از تصور تصویرشان دوبرابر میشوند.
تصویر تو تا تو در من ساکنی ،من چیستم؟ /من به جز شکلی از انسان نیستم … من هوایم ،من بخار شبنمم /من بهاری در ترازوی غمم من سبک ابری بدون ریشهام /من رها در وسعت اندیشهام … آن من دیگر تویی در متن من /میشکافی ذره را در بطن من … 24
آه ،من دیگر تو ام ،تو شکل من /من کسی دیگر درون این بدن التهاب جسم و جان من تویی /من نه اینم ،چون که آن من تویی
هستی: افسوس که از عشق به جز رنگ ندیدم /از دوست به جز خدعه و نیرنگ ندیدم در سینه تبدار شرابی که دمی داشت /چندان صفتی جز صفت سنگ ندیدم با چنگ به سازم زد و چون چنگ سخن گفت /از چنگ به جز الشه آهنگ ندیدم تقدیر چو از عشق به طوفان بال زد /در دایره غیر از غم آونگ ندیدم چون شد همه واالیی و بیداری مقصود /بر قبح زمان جامه فرهنگ ندیدم گفتند که از عمر به جز عشق نبینیم /جز درد از این هستی دلتنگ ندیدم
بعد از این: بعد از این عشق زبان دگری خواهد داشت /خلوت خانه مکان دگری خواهد داشت بعد از این ،آن همه اندیشه که از ریشه گریخت /مرتع سبز و جهان دگری خواهد داشت بعد از این ،آن گله گمشده در مطلع عشق /نای تبدار شبان دگری خواهد داشت بعد از این دست به دستی نرسد از سر قهر /مهربانی سیالن دگری خواهد داشت بعد از این ابر ز باران نکشد درد فراق /غرش رعد ،توان دگری خواهد داشت
جویباری که به جز منزل مقصود ندید /چشمه آب روان دگری خواهد داشت
متن برخی از ترانهها آبشار: اگر همه قصهان ،من یه حماسه هستم؛ یه قله زیر پامه ،یه دریا توی دستم //زخم ستبر کوهم، بزرگم و عمیقم؛ زبون خشم آبم ،نثار بیدریغم //آبشار انتهای رود قدیمیام من؛ یه قطره درشت گرم و صمیمیام من //همیشه سر به زیرم ،اگرچه سربلندم؛ یه عاشقم که آسون ،به هر چی دل میبندم //صدام پر از حماسهاس ،اگر شنیدهباشی؛ غریو افتخاره ،وقتی بخوای رها شی //اگر شنیدهباشی ،پر از سقوط لحظهام؛ مخمل آب چهرهام ،زالله مثل زمزم //دلم خیلی بزرگه ،من آبشار هستم؛ موندنی نیستم آری ،که رهسپار هستم.
ای شرقی غمگین:
]شعر از ایرج جنتی عطایی[
ای شرقی غمگین ،وقتی آفتاب تو رو دید ؛ تو شهر بارونی ،بوی عطر تو پیچید //شب راهشو گم کرد ،تو گیسوی تو گم شد؛ آفتاب آزادی ،از تو چشم تو خندید //ای شرقی غمگین! تو مثل کوه نوری؛ نذار خورشیدمون بمیره //تو مثل روز پاکی ،مثل دریا مغروری؛ نذار خاموشی جون بگیره //ای شرقی غمگین ،بازم خورشید در اومد؛ کبوتر آفتاب ،روی بوم تو پر زد //بازار چشم تو ،پر از بوی بهاره؛ بوی گل گندم ،تو رو به یاد مییاره //ای شرقی غمگین! تو مثل کوه نوری؛ نذار خورشیدمون بمیره //تو مثل روز پاکی ،مثل دریا مغروری؛ نذار خاموشی جون بگیره //ای شرقی غمگین ،چه سخته بی تو مُردن؛ سخته به ناچاری ،به دندون لب فشردن //سخته توی مرداب ،گل تنهایی کاشتن؛ اما مجالی نیست ،برای غصه خوردن //ای شرقی غمگین! تو مثل کوه نوری؛ نذار 26
خورشیدمون بمیره //تو مثل روز پاکی ،مثل دریا مغروری؛ نذار خاموشی جون بگیره //ای شرقی غمگین ،زمستون پیش رومه؛ با من اگه باشی ،گِل و بارون کدومه؟ //آواز دست ما ،میپیچه تو زمستون؛ ترس از زمستون نیست ،که آفتابش رو بومه //ای شرقی غمگین! تو مثل کوه نوری؛ نذار خورشیدمون بمیره //تو مثل روز پاکی ،مثل دریا مغروری؛ نذار خاموشی جون بگیره.
شب بود ،بیابان بود:
]شعر از ناصر رستگارنژاد[
شب بود ،بیابان بود ،زمستان بود؛ بوران بود ،سرمای فراوان بود //یارم ،در آغوشم هراسان بود؛ از سردی افسرده و بیجان بود //در فکر آن سیمینبَر خوشگل ،از فکر و جان خود بودم غافل؛ میکوشیدم بهرش ،از جان و دل؛ میبردمش با خود ،سوی منزل //گیسویش ،از باد و باران گشته آشفته؛ در هر تار مویش؛ گویی مرواریدی غلتان سُفته //طی شد راه دشوار ،آخر بر من و یار ،با بوسهای گرمی به او دادم؛ با لبهایی چون قند ،بر رویم زد لبخند ،برده همه غم و رنج از یادم.
سفر: سفر چهگونه دست من را از آن همه گرمی جدا کرد ؛ گویی صدایی از ته گور چون مرگ من، من را صدا کرد //من و ِترَن در هم خزیدیم ،از تو دگر چیزی ندیدیم ؛ میان راه آهن شهر، چهگونه از هم دل بریدیم //از پشت دیواری پر از دود تو را میان خانه دیدم ؛ سبکتر از ابری سبکبال به سوی آغوشت دویدم //زمین از آغازش جدا شد ،هوا پر از قهر صدا شد ؛ صدای اندوه درونم ،چهگونه خالی از صدا شد //آیا در این لحظه ندیدی که من پر از احساس دردم ؛ میمردم از این غم که دیگر هرگز به خانه برنگردم //اکنون تو تنها مینشینی ،تنها میان خاطراتت ؛ من میخزم چون سایهای دور ،روی نگاه سرد و ماتت //حس میکنم چیزی نمانده جز فکر خانه در سر من ؛ با من یکی شو بعد از این راه ،ای ابتدا و آخر من //سوت ترن آواز تلخی است کز 27
ارتعاشش میشوم سست ؛ با آن چهگونه میتوان زیست ،در آن چه چیزی میتوان جُست //روزی دوباره میشود باز ،دروازههای بازوانم ؛ میگیرمت هرجا که باشم در بازوان ناتوانم //سوت ترن آواز تلخی است کز ارتعاشش میشوم سست ؛ با آن چهگونه میتوان زیست ،در آن چه چیزی میتوان جُست.
یاد ایران بخیر: قلب من یادگار محبت شما ،قلب من با نگاه شما چه آشنا ؛ دست من معدن مهربانی است و عشق، میخک نقرهای یادگار لحظهها //یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،خاک پر صالبتم ؛ درد من بیکسی است ،خاک ایران که نیست ،ذرهای بیثمر در نهایتم ،در نهایتم //من اگر خستهام خالی از سیاهیام ،ور زبان بستهام در پی رهاییام ؛ قصههایم پر از روزگار کودکی است، تشنه وصل و بیگانه با جداییام //یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،خاک پر صالبتم ؛ درد من بیکسی است ،خاک ایران که نیست ،ذرهای بیثمر در نهایتم ،در نهایتم //با من ای هموطن سخن مرا بگوی ،در دل هر سخن هدف مرا بجوی ؛ حرف ما را ببر به سراسر جهان ،ما که جان میدهیم به بهای آبروی //یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،خاک پر صالبتم ؛ درد من بیکسی است ،خاک ایران که نیست ،ذرهای بیثمر در نهایتم ،در نهایتم //گر به من بنگری به ستاره میرسی ،من همان میخکم که شکستهام بسی ؛ چون زمین مانده در حسرت نهال تو ،دست من را بگیر رهسپار خانه شو //یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،خاک پر صالبتم ؛ درد من بیکسی است ،خاک ایران که نیست ،ذرهای بیثمر در نهایتم ،در نهایتم // صحبت من هنوز از زمان روشنی است ،از زمانی که در ذهن خانه ماندنی است ؛ ما در این رهگذر رهرو شبانهایم ،لیک از اینجا به بعد رهسپار خانهایم //یاد ایران بخیر ،یاد ایران بخیر ،یاد ایران
بخیر ،خاک پر صالبتم ؛ درد من بیکسی است ،خاک ایران که نیست ،ذرهای بیثمر در نهایتم ،در نهایتم.
انتظار: هرگز ،سکوت من ،عالمت انتحارم نیست /قلبم ،اگر شکست ،لحظه مرگ کارم نیست //ایران، همیشه هست ،هرکجا که سالمی هست /در عمق آن سالم ،از شرافت پیامی هست! آنها ،که آمدند ،تبار ایران را کشتند /ما را ،به جرم عشق ،به خون ایران آغشتند //فریاد ما شکست ،در گلوی هزاران مَرد /از میهنم ،چه مانده اکنون ،جز سکوت سیاه درد؟ امّا ،اگر ،پرچم شیر و خورشیدمان /تکه پاره شد ،مثل ذرات امّیدمان //چون که زندهایم ،به خاطر شرافت انسان /خیزیم ،همه ز جای ،به نام تاریخ ایران! هرگز ،گَمان مکن ،که در وطن تنها هستی /من در کنار تو ،و تو میان ما هستی //ایران ،همیشه هست ،هرکجا که سالمی هست /در عمق آن سالم ،از شرافت پیامی هست! اکنون ،زمان ماست ،زمان کاوههای آهنگر /در جنگ ،علیه ظلم ،علیه ضحاکی دیگر //شیریم و در قفس ،برای ایران میجنگیم /ایران ،از آن ماست ،که ما به ایران پابندیم! امّا ،اگر ،پرچم شیر و خورشیدمان /تکه پاره شد ،مثل ذرات امّیدمان //چون که زندهایم ،به خاطر شرافت انسان /خیزیم ،همه ز جای ،به نام تاریخ ایران!
آوازهخوان:
29
اکنون دوباره این جا منم ،با یک بغل ترانه ؛ آوازهخوان عاشق منم ،با حرف عاشقانه ؛ آواز من در گوش تو ،آواز درد خانه //با هم ،با هم ،همدرد و آشناییم ؛ غربت ،هیچ است ،وقتی که یکصداییم //هر چه که بود ،از خوب و بد ،رفتهاست و پیش ما نیست ؛ خورشید و نور ،در دست ماست ،در دست آشناییست ؛ بیگانگی ،دلمردگی ،راه و طریق ما نیست //با هم ،با هم ،همدرد و آشناییم ؛ غربت ،هیچ است ،وقتی که یکصداییم //آمدم ،که آواز نو ،به گوش ترانه بسپارم ؛ آمدم ،که در ذهن آب ،گل روشنایی بکارم //دانههای امید و عشق ،به دلهای خسته بسپاریم ؛ در سکوت غربت کنون ،غریو طلوع آبشاریم //با هم ،با هم ،همدرد و آشناییم ؛ غربت ،هیچ است، وقتی که یکصداییم.
همرزمانم: همرزمانم ،هم رزمانم ،انسان بودند و آزاده ؛ مردان و زنانی با غیرت و ساده ؛ در طغیان وطن خود را جال داده ؛ همرزمانم ،همرزمانم //کفنهاشان پرچم سهرنگ ایران ؛ در ذهنشان نه چیزی جز عهد و پیمان ؛ پیمانی که آنها را میبُرد به میدان ؛ همرزمانم ،همرزمانم //آنها لبریز از عشق وطن بودند ؛ دور از وسوسههای روح و تن بودند ؛ سرسبزی صداقت سخن بودند ؛ همرزمانم ،همرزمانم //همرزمان قهرمانان شرف بودند ؛ تمام عمر دنبال یک هدف بودند ؛ تا درهای آزادگی را گشودند ؛ همرزمانم ،همرزمانم //همرزمانم چون قطرات باران بودند ؛ پاک و صادق و همرزم یاران بودند ؛ شیر و خورشید پرچم ایران بودند ؛ همرزمانم ،همرزمانم //آنها در میدان شهادت غلتیدند ؛ هستیهای جهان را درنوردیدند ؛ تا به شرافت انسانی رسیدند ؛ همرزمانم ،همرزمانم // برای ماندن ما رفتند و مُردند ؛ میان بازوانمان جان سپردند ؛ تا ذرات وطن را به ما سپردند ؛ همرزمانم ،همرزمانم //کودکانی که فردا دنیا میآیند ؛ داستان همرزمانم را میدانند ؛ روی خورشید نامشان را میخوانند ؛ همرزمانم ،همرزمانم //کجا هستند امروز آن زنان و مردان ؛ که هستی ما هست از قیام آنان ؛ قلبشان میتپد
در پرچم ایران ؛ همرزمانم ،همرزمانم //زمانی باز میآییم گرد هم ؛ سخن میگوییم از همرزممان با هم ؛ مینویسیم
ـدر تاریخ ،روی غم ؛ همرزمانم، همرزمانم //هزاران بهار و تابستان میآید ؛ هزاران بار بر تو باران میبارد ؛ مردم دوباره عشق را ت همرزمانم. دوست میدارند ؛ با هم ِ
همرزمانم. دوست میدارند ؛ با هم ِ
افسانه هستی: گذشت افسانه این عمر کوتاه؛ نشد کس از دل تنگ من آگاه //تو را همراه میدانستم افسوس؛ تو هم بودی رفیق نیمه راه //تا دیار نیستی راهی نمانده ؛ در سرای سینه جز آهی نمانده؛ حاصلی از عمر کوتاهی نمانده //به دریای طوفانی زندگانی؛ شکسته چرا زورق مهربانی //در این شهر سر تا به دامن خموشی؛ بیا مُردم از رنج بیهمزبانی //خدایا فراموشیام ده؛ لب بسته ،خاموشیام ده //چه حاصل ز هشیاری دل؛ تو مستی ،تو مدهوشیام ده //چه میشد خدایا که از من؛ کسی این محبت بگیرد //دل با همه مهربانم؛ در این سینه روزی بمیرد //خدایا فراموشیام ده؛ لب بسته خاموشیام ده //چه حاصل ز هشیاری دل؛ تو مستی ،تو مدهوشیام ده.
درو وا نمیکنم: اگه ماه از آسمون پایین بیاد دربزنه ،اگه مرغ بخت و اقبال رو سرم پر بزنه؛ اگه رعد آسمون داد بزنه ،تو سرم هزار تا فریاد بزنه؛ چون تو مهمون منی ،درو وا نمیکنم؛ مونس جون منی ،درو وا نمیکنم؛ درو وا نمیکنم ،نه ،درو وا نمیکنم //اگه بر بال هما تخت سلیمون بذارن ،پریا هدیه برام تاج جواهر بیارن؛ ستارهها زمین بیان در بزنن ،شب تا سحر صد بار به من سر بزنن؛ چون تو مهمون منی ،درو وا نمیکنم؛ مونس جون منی ،درو وا نمیکنم؛ درو وا نمیکنم ،نه ،درو وا نمیکنم //اگه از قصر بلند آسمون ،اگه از بهشت عشق پریون؛ کنیزای مو طالیی سحر ،بیارن
هزارتا مژده و خبر؛ ستارهها پایین بیان در بزنن ،شب تا سحر صد بار به من سر بزنن؛ چون تو مهمون منی ،درو وا نمیکنم؛ مونس جون منی ،درو وا نمیکنم؛ درو وا نمیکنم ،نه ،درو وا نمیکنم.
آشیانه: تا از آشیانه ،سویت پر بگیرم؛ از بندم رها ساز ،تا از غم نمیرم //این آواز غمهاست ،بر روی لب من؛ یا آوازی تنها است ،همگام شب من //به تمنای سخن تو ،سوی تو میآیم به رهت باز؛ این چه سخن باشد ،که شکوفد در دل هر آواز //بومبابا بومبام ،بَدی بَبه بومبام ،بدی ببه بومبام ،بدی بیَده بوبابام؛ بومبابا بومبام ،بدی ببه بومبام ،بدی ببه بومبام ،بام بام بام!
پنجاهمین سالگرد ازدواج، همچنین به عنوان سالگرد طلایی شناخته می شود، نقطه عطفی برای جشن گرفتن است – و به درستی! … هدیه مدرن و سنتی پنجاهمین سالگرد طلایی است که نمادی از رفاه، قدرت، خرد و عشق مادام العمر است. پنجاه سالگی چه نام دارد؟
50th Anniversary – Gold
پنجاهمین سالگرد ازدواج یک زوج با عشق به عنوان سالگرد طلایی آنها شناخته می شود. این اصطلاح برای نشان دادن ارزشمندی گذراندن سالهای ارزشمند با هم ابداع شد و هدایای سنتی سالگرد طلایی از طلا ساخته میشد. آیا سالگرد طلایی 50 سال است؟ نام های سنتی برای برخی از آنها وجود دارد: ب
ه عنوان مثال، پنجاه سال ازدواج ” سالگرد ازدواج طلایی “، “سالگرد طلایی” یا “عروسی طلایی” نامیده می شود. برای پنجاهمین سالگرد ازدواج چه هدیه ای می دهید؟ تم سنتی هدیه 50 سالگی طلا است. هدایای جواهرات طلا معمولاً از یک همسر به همسر دیگر داده می شود،
اگرچه گاهی اوقات اعضای بسیار نزدیک خانواده مانند کودکان بالغ نیز طلا هدیه می دهند. 50 سالگی ازدواج چیست؟ درباره پنجاهمین سالگرد ازدواج پنجاهمین سالگرد طلایی ازدواج یکی از ارجمندترین نقاط عطف در زندگی زناشویی است. و درست است، زیرا این جشن نادر برای هر زوجی است. نماد پنجاهمین سالگرد ازدواج طلاست … همه ویژگی هایی که برای 50 سال دوام یک ازدواج ضروری است… سخت ترین سال ازدواج چیست؟ به گفت
ه Aimee Hartstein
، درمانگر رابطه، LCSW، همانطور که مشخص است، سال اول واقعاً سخت ترین سال است – حتی اگر قبلاً با هم زندگی کرده باشید. در واقع، اغلب مهم نیست که چندین سال با هم بوده اید، شروع زندگی زناشویی هنوز دشوار است. برای پنجاهمین سالگرد چه رنگی می پوشید؟ چهل و پنجمین سالگرد: قرمز یاقوت کبود. پنجاهمین سالگرد: طلا. ۵۵مین سالگرد: زمرد سبز. شصتمین سالگرد: الماس سفید. چند درصد از زوج های متاهل به 50 سالگی می رسند؟
تا همین اواخر، اداره سرشماری ایالات متحده ازدواج و طلاق را به عنوان بخشی از بررسی جمعیت فعلی پیگیری می کرد و طبق گزارش سال 2009 آنها، تنها 6 درصد از زوج های متاهل به سالگرد طلایی یا 50 سالگی خود می رسند. آیا برای پنجاهمین سالگرد ازدواج از ملکه کارت می گیرید؟ سالگرد الماس کدام است؟ هفتاد و پنجمین سالگرد الماس اصلی است و شصتمین سالگرد زمانی به آن اضافه شد که ملکه ویکتوریا (پادشاه امپراتوری انگلیس) جشن الماس خود را در شصتمین سالگرد به سلطنت رسیدن در سال 1897 جشن گرفت. موضوع پنجاهمین سالگرد چیست؟ بیشتر تم های پنجاهمین سالگرد ازدواج حول یک طرح رنگی شکل می گیرند که دکور، کیک سالگرد ازدواج و دعوت نامه ها را راهنمایی می کند. از آنجایی که طلایی رنگ رسمی پنجاهمین سالگرد ازدواج است، باید طلایی را به عنوان رنگ اصلی خود انتخاب کنید و آن را با رنگ دیگری برای تکمیل دکوراسیون خود ست کنید. کسی 100 سالگرد ازدواج داشته؟ باگوان سینگ 120 ساله است و نام همسرش دان کاور، 122 ساله است.
اخیراً هر دوی آنها صدمین سالگرد ازدواج خود را با خانواده جشن گرفتند. … تاریخ تولد او در کارت Aadhar 1 ژانویه 1900 است، اما طبق ادعای او در سال 1898 و همسرش Dhan Kaur در سال 1896 متولد شده است. دوره 25 ساله چیست؟ یک دوره 25 ساله یک ” نسل” است. چرا 50 سالگرد طلایی است؟ پنجاهمین سالگرد ازدواج به این دلیل نامیده می شود که یک سنت باستانی از شوهر خواسته می شد در پنجاهمین سالگرد ازدواج خود یک گردنبند، گلدسته یا تاج گل طلایی به همسر محبوب خود بدهد . نماد “طلا” نشان دهنده سلامت و قدرت ازدواج است. طلا نشان دهنده سلامت و موفقیت است. چگونه والدین پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن می گیرند؟ 7 ایده برتر برای جشن گرفتن پنجاهمین سالگرد والدینتان ترتیب یک مهمانی قابل توجه. … غذاها و نوشیدنی های خوشمزه را سفارش دهید. … همه عزیزانتان را با کمال تعجب دعوت کنید. … هدایای ایده آل برای زوج ها. … دکور مکان با تم مسحور کننده. … یک سفر غافلگیرکننده برنامه ریزی کنید. در عروسی چه رنگ هایی نپوشید؟ رنگ هایی که نمی توانید در مراسم عروسی بپوشید سفید. سفید یا عاج. تمام مشکی. تمام قرمز. طلا. بیش از حد درخشان یا به شدت فلزی. رنگ لباس ساقدوش.
رنگ لباس مادر عروس یا داماد. چگونه باید برای جشن 50 سالگی لباس بپوشم؟ یک مراسم کراوات مشکی نیاز به یک لباس مجلسی رسمیتر و بلند دارد ، در حالی که یک لباس کوکتل میتواند به اندازه کافی مهمانی کوکتل پنجاهمین سالگرد را زیبا کند. افراد کوچک باید یک لباس با کمر امپراتوری یا یک لباس با دامن کوتاه و کامل برای تأکید بر قد انتخاب کنند. چرا زوج های مسن در تخت های جداگانه می خوابند؟ این اعلامیه ممکن است صحت نداشته باشد، اما برای تقریباً یک قرن بین دهههای 1850 و 1950، تختهای مجزا به عنوان گزینهای سالمتر و مدرنتر از دو نفره برای زوجها تلقی میشد، با پزشکان ویکتوریایی هشدار میدهند که استفاده از تخت مشترک باعث میشود افراد ضعیفتر بخوابند. برای تخلیه نشاط قویتر . طلاق در چه سالی از ازدواج بیشتر است؟
در حالی که مطالعات طلاق بیشماری با آمار متناقض وجود دارد، دادهها به دو دوره در طول ازدواج اشاره میکنند که طلاقها رایجترین آنهاست: سالهای 1 تا 2 و سالهای 5 تا 8. از این دو دوره پرخطر، بهویژه دو سال وجود دارد که متداولترین سالهای طلاق هستند – سالهای 7 و 8 . 5 مرحله ازدواج چیست؟ مراحل پنج گانه ازدواج مرحله 1 – مرحله عاشقانه. این مرحله همچنین به عنوان مرحله خواستگاری یا مرحله فانتزی شناخته می شود و می تواند بین 2 ماه تا 2 سال طول بکشد
. … مرحله 2 – مرحله سرخوردگی. … مرحله 3 – مرحله مبارزه قدرت. … مرحله 4 – مرحله ثبات. … مرحله 5 – مرحله تعهد. نماد 10 سال ازدواج چیست؟ نماد مدرن برای 10 سالگرد چیست؟ هدیه مدرن برای 10 سالگرد الماس است که نشان دهنده زیبایی و قدرت عشق شما و ارزش رابطه پایدار شما است. آیا همسران برای سالگرد همسرشان هدیه می خرند؟
اگر متاهل یا شریک هستید، خوشحال خواهید شد که بدانید به احتمال زیاد یک هدیه سالگرد از معشوق خود دریافت خواهید کرد. تقریباً سه چهارم (74.2٪) از افراد متاهل هدایای سالگرد شریک زندگی خود را می خرند، 20٪ فقط گاهی اوقات و 6٪ اصلاً. نماد 7 سال ازدواج چیست؟ نمادهای کلیدی نشان دهنده هفتمین سالگرد ازدواج شما مس و پشم هستند که هر دو به دلیل تولید گرما شناخته شده اند. این عناصر با برجسته کردن گرما، راحتی، ایمنی و امنیت، مطمئناً مواد لازم (و ضروری) برای تحکیم یک ازدواج سالم و پایدار هستند
شگفتی های تورنتو تمامی ندارد شهری زنده با جذابیتهای مختلف، از جاذبه های طبیعی متنوع تا شهریت مدرن، پر از سایتهای گردشگری هیجان انگیز. تورنتو از بهترین شهرهای کانادا برای زندگی و تجارت به شمار میرود و موقعیتی عالی از لحاظ آب و هوا و تامین رفاه زندگی میباشد.
ارزش امتحان کردن را دارند. رصد پدیده های نجومی در آسمان کانادا یکی از جذابیت های گردشگری کانادا میتواند، پدید های شگفت انگیز همچون شفق قطبی در اسمان مناطق شمالی این کشور باشد، اما این تنها جاذبه نجومی کانادا نیست. چرا باید به تورنتو سفر کنیم؟ برنامه سفر تنهایی به تورنتو اگر قصد دارید به تنهایی از تورنتو دیدن کنید، این برنامه سفر پیشنهادی ما احتمالا برایتان جالب خواهد بود. برج CN تورنتو برج CN مشهور با معماری اعجاب انگیز یکی از برترین جذابیت های توریستی تورنتو است.
بلندترین سازه مستقل و خود متکی در دنیا، برجی بلند و باریک است که آسانسورهایش تا ارتفاع 553 متری آسمان به بالا می رود و مناظر نفس گیری را برایتان ایجاد می کند. در طبقات Look Out و Glass Floor کلوپی شبانه و خاص و رستورانی در حال حرکت و 360 درجه قرار دارد. در بالای طبقه Look Out نیز مرتفع ترین گالری با نام Skypod با ارتفاع 446 متر از سطح زمین واقع شده است. در روزهای آفتابی و صاف شما می توانید از طریق Skypod به تماشای نمایشی خیره کننده و زیبا از آبشار نیاگارا و دریاچه سیمکو بنشینید. سرزمین عجایب تورنتو
(Canadas Wonderland)
دنیایی از سرگرمی و ماجراجویی در سرزمین عجایب کانادا منتظر شماست. این پارک 300 هکتاری با برخورداری از هتل و بیش از 360 وسیله سرگرمی جذاب که شامل 65 نوع سواری و گشت و گذار، پارک آبی، پارک دایناسورها، محوطه بازی و اجراهای زنده می شود و همچون شهری رنگارنگ و شاد، ساعت ها شما و فرزندان تان را سرگرم خواهد کرد
) زد. مرکز خرید تورنتو
(Toronto Eaton Centre)
بزرگترین مرکز خرید درقسمت شرقی کانادا با 230 فروشگاه مجزا، رستوران و خدمات مختلف است که هر هفته پذیرای یک میلیون بازدید کننده در مرکز شهر می باشد. بازار سنتی سن لورنس تورنتو این بازار سنتی و جذاب با قدمتی بیش از 300 سال، مرکز اجتماعی شهر تورنتو است که از سه ساختمان مجزا (بازارجنوبی، بازار شمالی و St. Lawrence Hall) تشکیل شده است. بازاری که در آن می توانید خرید ترکیب جدیدی از غذاها،اجناس، شرکت در کلاس های آشپزی و نمایشگاه ها، بازدید از موزه های هنری،فرهنگی،تاریخی شهر را تجربه کنید. اما شاید جالب توجه ترین بخش این بازار مربوط به بازار شمالی شود که بازارچه تاریخی مزرعه داران محسوب می شود،
آنها از سال 1803 تا به امروز نسل به نسل از بخش های جنوبی انتاریو در این بازار جمع می شوند تا آذوقه و محصولات فصلی خود را به فروش برسانند.
جزایر سه گانه تورنتو
اگر از هیاهوی کلانشهر تورنتو خسته شدید، می توانید به راحتی با استفاده از قایق به جزایر سه گانه و مرتبط Centre ، Wards و Algonquin
قدم بگذارید. هرسه جزیره جذابیتهای خاص خود را دارند، جزیره سنتر محلی زیبا با امکان پیک نیک، استفاده از ساحل و وسایل ورزشی اجاره ای و شهربازی سنترویل با وسایل بازی متعدد، باغ حیوانات اهلی ومردابی برای گردش با قایق است. دو جزیره دیگر اما با کلبه های سبک دهه 20 میلادی و باغ های انگلیسی حس و حال دیگری دارند، عبور و مرور با خودرو در هر سه این جزایر ممنوع بوده
و تنها مناسب طرفداران پیاده روی، دوچرخه سواری و یا پیک نیک است و در فصل زمستان باب میل اسکی سواران و اسکیت بازان است. ورود به جزایر تورنتو رایگان است اما برای قایق سواری میبایست برای بزرگسالان 7.25 دلار کانادا و برای کودکان 3.5 دلار پرداخت کنید. با بهره مندی از مشاوره صحیح یک گروه مسافرتی و مهاجرتی مجرب و تکمیل مدارک و هزینه های مورد نیاز می توانید شما هم برای ویزای توریستی کانادا اقدام کنید و با هزینه ای مناسب تعطیلات رویایی خودتان را در شهر تورنتو و جزایر جذاب آن بگذرانید
چنانچه وقت داشته باشید بد نیست به باغ وحش تورنتو و یا مرکزعلوم انتاریو سر بزنید و از جاذبه های ناتمام تورنتو لذت ببرید.
در گذشته برای کسب درآمد کار در بیرون از منزل مرسوم بوده و اشتغال در منزل تعریف به خصوصی نداشت. اما اخیرا و به خصوص در چند سال گذشته با افزایش چشمگیر فضای اینترنت و در طبع آن کسبوکارهای اینترنتی، مشاغل خانگی از جمله فریلنسینگ مطرح شد. به عبارتی امروزه بیشتر افراد دوست دارند در … Continue reading درس های فریلنسر برای شروع
در گذشته برای کسب درآمد کار در بیرون از منزل مرسوم بوده و اشتغال در منزل تعریف به خصوصی نداشت. اما اخیرا و به خصوص در چند سال گذشته با افزایش چشمگیر فضای اینترنت و در طبع آن کسبوکارهای اینترنتی، مشاغل خانگی از جمله فریلنسینگ مطرح شد. به عبارتی امروزه بیشتر افراد دوست دارند در … Continue reading درس های فریلنسر برای شروع
احمد احرار، روزنامهنگار صاحبسبکی با چشمان همهسونگر جواد طالعی مقاله نویسنده مهمان ۱۴۰۱/۱۰/۲۱۴۰۱ دی ۲, جمعه با درگذشت احمد احرار جامعه مطبوعات ایران یکی از برجستهترین چهرههای خود را از دست داد. جواد طالعی، روزنامهنگار باسابقه، احرار را شخصیتی توصیف میکند با وسعت دیدی کمنظیر و همهسونگر در عرصه فرهنگ و سیاست. تبلیغاتhttps://889e95e6bdb2a76a8bfca5c3dc8e1243.safeframe.googlesyndication.com/safeframe/1-0-40/html/container.html?n=0 احمد احرار، … Continue reading جامعه مطبوعات ایران به سوک نشست
کشف قاره آمریکا، در واقع ریشه در حسِ ثروت اندوزی و طلا پرستی کریستف کلمب دارد. وی در ابتدا قصد داشت به آسیا از طریق دریا سفر کند، به همین خاطر از حکومت اسپانیا درخواست تأمین هزینه سفر کرد. نتیجه هم چنین شد که کلمب در عوض طلا و ابریشم که از هند می آورد، 10 … Continue reading کشف امریکا
هرچه مبخواهی ببر ، اما مبر نان کسی ..سعدی محرومیت از تحصیل» و «ممنوعیت کسب و کار»؛ زندگی بهائیان در ایران ۳۰/آبان/۱۳۹۷ یکی در بازداشت موقت٬ دیگری در حال گذراندن محکومیت و برخی دیگر نیز در انتظار دادگاه و صدور حکم؛ جوانترها محروم از تحصیل و مسنترها در راهروهای ادارات دولتی در تلاش برای فک … Continue reading تیغ بران گر بدستت داد چرخ روزگار
از آنجایی که آخوندک تنها حشره ای است که سر خود را تا 180 درجه میتواند به اطراف بچرخاند، دید قدرتمندی دارد که کمک میکند کوچکترین حرکت را (طبق برخی اطلاعات تا 18 متر فاصله) شناسایی کند.
آخوندک حشره ای گوشتخوار است که چندین گونه متعدد را شامل می شود از جمله آخوندک اروپایی، آخوندک کارولینا و آخوندک چینی که رایجترین گونه های آن هستند. بیشتر گونه های آخوندک پیش از بلوغ شبیه مورچه هستند و تمام تابستان طول میکشد تا بالغ شوند. این حشرات در هر فصل تنها یک نسل دارند. این شفیره های کوچک در نهایت بالغ میشوند که در این حالت اندازه آنها از حدود 6 سانتیمتر تا 30 سانتیمتر متفاوت است.
اگر چه در گونه های مختلف رنگ آنها کمی متفاوت است اما اغلب سبز روشن یا قهوه ای هستند. اگر حشره آخوندک را تماشا کنید میبینید گاهی دو پای جلوی خود را بالا و رو به آسمان نگه میدارند انگار در حال عبادت هستند، به همین علت در زبان انگلیسی به آنها praying mantis به معنی مانتیس عابد گفته میشود. البته این حرکت خاص آخوندک برای شکار طراحی شده است. بیشتر گونه های آخوندک پیش از بلوغ شبیه مورچه هستند
از آنجایی که آخوندک تنها حشره ای است که سر خود را تا 180 درجه میتواند به اطراف بچرخاند، دید قدرتمندی دارد که کمک میکند کوچکترین حرکت را (طبق برخی اطلاعات تا 18 متر فاصله) شناسایی کند.
هنگامی که به حس شکارگری آخوندک نیاز دارید، این ویژگی برایتان بسیار خوشایند خواهد بود. علاوه بر آن این ویژگی باعث میشود جذب آخوندک به باغچه راحت تر شود. آخوندک از چه چیزهایی تغذیه میکند؟ غذای آخوندک طیف گسترده ای از جانوران کوچک است از جمله: – شته – زنجره – مگس – جیرجیرک – عنکبوت – ملخ – و حتی آخوندکهای دیگر علاوه بر اینها گاهی قورباغه های کوچک درختی، مارمولک، موش و گاهی مرغ مگس خوار نیز شکار می کنند. از آنجایی که رنگ آخوندک موجب استتار آن در برگها و گیاهان و یا بوته ها و خارها می شود،
به راحتی میتوانند خود را از دید شکار پنهان کنند. استفاده از آخوندک برای کنترل آفت مهمترین کار آخوندک در باغچه این است که به صورت طبیعی جمعیت آفتها را برایمان کم میکنند تا تعادل اکولوژی سالم در باغچه مان برقرار شود. از آنجایی که آخوندک حشرات مفید دیگر مانند کفشدوزکها، پروانه ها، مگسهای گل و توربالان را نیز میخورد، اگر میخواهید از آخوندک برای کاهش آفت در باغچه استفاده کنید باید این معایب آن را نیز در نظر بگیرید.
استفاده از آخوندک در باغچه سبب کاهش آفت ها می چگونه آخوندک را به باغچه مان جذب کنیم؟ اولین مرحله برای جذب آخوندک این است که خیلی ساده به دقت به محیط طبیعت نگاه کنید تا تعدادی از این موجودات مفید که در بین شاخه ها و برگها پنهان شده اند را پیدا کنید. در باغچه ها و مزرعه های ارگانیک میتوانید آخوندکهای زیادی پیدا کنید
. محیط باغچه را برای حضور حشرات مفید آماده کنید تا این شکارچیان طبیعی آفتها را بتوانید در باغچه خود نگهداری کنید. آخوندک جذب گیاهان خانواده رز و تمشک و نیز بوته ها و علفهای بلند که پناهگاه خوبی برای آنهاست، میشوند. کیسه تخم آخوندک در صورتی که به کیسه تخم ( egg case ) آنها برخوردید، آن را جمع کنید و در باغچه خود رها کنید. برای این کار میتوانید شاخه را چند سانتیمتر پایینتر از کیسه تخمها، بچینید و آن را به باغچه خود منتقل کنید. کیسه تخم را از برخی فروشگاههای آنلاین نیز میتوانید خریداری کنید
اما باید بدانید بزرگ کردن شفیره و رساندن آنها به آخوندکهای بالغ کار دشواری است. کیسه تخم شبیه به پیله کرم یا برنزه رنگ تیغه دار است که به درازا به شاخه چسبیده است. در برخی موارد کیسه تخم طویل و مسطح بوده و در برخی دیگر مدورتر است
. از طرف دیگر داشتن آخوندکهای بالغ در باغچه از نظر مراقبت و رسیدگی راحت است. تا زمانی که آخوندکها حشرات زیادی برای تغذیه و مکان مناسبی برای پنهان شدن داشته باشند، در باغچه می مانند. آخوندک بالغ را نسبتا راحت میتوانید بگیرید و در کیسه ای جمع کرده و در باغچه خود رها کن
خلقت انسان اتفاقی نیست. خداوند در نهاد تک تک انسانها استعدادی خاص قرار داده و وظیفه ما در این دنیا کشف و شناسایی و پرورش آن استعدادهاست . اگر احساس می کنید کلافه و سردرگم هستید به این علت است که هدف ندارید ، هدف ندارید چون اصلا استعداد اصلی خود را نمی شناسید تا شروع بکار شوید. در کتاب فرمول کشف استعدادهای نهفته با فرمولهای ارائه شده تضمین می کند که علاوه بر کشف استعدادهای نهفته خود ، زندگی هدفمندی داشته باشید و پیش بسوی موفقیت و پیشرفت قدم بردارید ….
ژاپنی ها حتی با استفاده از نرم افزار نیز توانسته اند با اصول قیافه شناسی استعداد های نهفته کودکان شان را کشف کنند و به آنها در انتخاب رشته تحصیلی شون کمک کنند
کودک بطور چشمگیری جذب استعداد های نهفته که در وجود خودش پنهان شده است میشود
خانمی سئوال نمودند چه جوری میشه ازش برای پسرم و کشف استعدادش استفاده کنم
پاسخ نمیدونم ولی تحقیق میکنم احتمالآ نمونه اش در ژاپن باید باشد شایدم یک نمونه آزمایشی باشه و جالبه هر کی بشینه آینده و استعداد و نقاط ضعفش را این دستگاه بهش میگه ولی برای اینکار بهترین راه تست های روانشناسی سئوال و جوابه
و برای پیدا کردن نقاط قوت یا استعدادهای پنهانتان روش این است که تست آنلاین کتاب “توانایی هایتان را کشف کنید”
(Now, Discover your strength)
نوشته مارکیز بوکینگهام را انجام دهید. این تست آنلاین استعدادهای پنهانتان را به شما نشان می دهد.
مهمترین بخش این کتاب 7. دنبال غریزه تان بروید هر چیزی که بیشترین رضایت فردی را به شما می دهد به احتمال خیلی زیاد همان استعداد ذاتی شماست.
هرکاری که دوست دارید بکنید. بهترین راه برای کشف استعداد پنهان این است که فکر کنید به چه کارهایی علاقه دارید. چه کاری را همیشه دوست داشتید انجام دهید اما تا حالا اقدام نکرده اید؟ کدام کار که دیگران انجام می دهند را می بیند و دوست دارید که شما هم می توانستید آنکار را بکنید. مهمترین نکته در کشف استعداد این است که به کارهایی فکر کنید که دوست دارید.
در کلاس های Improv شرکت کنید کلاس های Improv شمار ا ترغیب می کند فکرتان را به ژانرهای مختلف معطوف کنید: مثل سینما، کشورها، لهجه ها، دوره های زمانی و … آنوقت همانی می شوید که برای آن صحنه لازم است: مثلاً یک خارجی، یک اشراف زاده قرن هجدهم، یک راننده تریلی 60 ساله، یک دختربچه 5 ساله و … می شوید. صداهای مختلف از خودتان دربیاورید، مدل های مختلف راه بروید، برقصید، آواز بخوانید. خودتان را روی صحنه به چهره ها و شخصیت های مختلف تبدیل کنید و مطمئن باشید که با این راه پی به خیلی از علایق پنهان خود می برید.
خوب گوش کنید اگر خوب گوش کنید مردم خیلی چیزها درمورد خودشان می گویند. همیشه برای استخدام کردن کسی، دوستیابی یا هر بیزنسی کمی درمورد پیشینه افراد تحقیق کنید.
توصیه الینور روزولت را دنبال کنید “کاری را بکنید که بیشتری واهمه را از آن دارید:. این جمله را دنبال کنید و مطمئن باشید که به پیدا کردن استعداد پنهانتان کمک می کند.
همه چیز را امتحان کنید وقتی دست به هر کاری بزنید مطمئن باشید که استعداد پنهانتان خواه ناخواه پدیدار می شود. فقط باید زود بفهمید که در کدام کارها استعداد ندارید و سریعاً آن را کنار گذاشته و وقتتان را هدر ندهید.
قلمرو آسایش مانع رشدتان می شود بهترین راه برای پیدا کردن استعدادهای پنهان این است که کارهایی کاملاً جدید و ترسناک انجام دهید. چتربازی را امتحان کنید، در رستوران زیر آواز بزنید، برای دیدن مکانی بروید که هیچ چیز درمورد آن نمی دانید، برای یک مرکز بحران داوطلب شوید، در رشته ای تحصیل کنید که هیچ چیز از آن نمی دانید. دیوارهای قلمرو آسایشتان را بشکنید و مطمئن باشید که بااینکار چیزهایی در خودتان پیدا میکنید که هیچوقت فکرش را هم نمی کردید.
خلاق باشید هر روز 3-2 دقیقه ازوقت آرامشتان را برای فکر کردن روی یک پروژه یا ایده ای که روی آن کار می کنید اختصاص دهید. برای اینکار به خودتان وقت و فضا بدهید. اگر حواستان پرت می شود نت برداری کنید. هدف این است که اجازه بدهید فکرتان سرگردان شود. همه ما می دانیم که بهترین ایده ها زمانی به فکرمان خطور می کنند که به هیچ چیز خاصی فکر نمی کنیم. پس بنشینید، آرام باشید و فقط فکرتان را سرگردان کنید و مطمئن باشید که ایده های بسیار خلاقانه و جدیدی به ذهنتان می رسد و باعث می شود به دنیا از یک دریچه تازه نگاه کنید.
گوش کنید به حرفهای کسانی که می شناسید گوش کنید. شاید ندانید که چه کارهایی را می توانید خوب انجام دهید اما آنهایی که می شناسید حتماً می دانند. دفعه بعد که کسی چیزی درموردتان به شما می گوید، از آن سرسری نگذرید، آن کار را دنبال کنید.
وقتی بچه بودید می دانستید به یاد بیاورید که وقتی در زمان کودکی (قبل از هفت سالگی) با خودتان بازی می کردید چه تخیلاتی داشتید. این شما را به هدف روحتان می رساند. آیا آنموقع وانمود می کردید که معلم هستید، یا همیشه چیزهایی می ساختید، یا برای عروسک هایتان لباس می دوختید، یا به مداوای حیواناتتان می پرداختید؟
باید به یاد بیاورید که موقع تنهایی در آن سنین که تحت تاثیر هیچ کسی نبودید و خود درونیتان بسیار پررنگ تر از ذهن آگاهتان بوده، درمورد چه چیزهایی خیالپردازی می کردید.
آیا واقعاً پنهان است؟ من فکر می کنم گاهی اوقات استعدادهای پنهان ما چندان هم پنهان نیستند. بیشتر به نظر می رسد که سرکوب شده اند یا نادیده گرفته شده اند. بیشتر به آنچه که دیگران در شما می بینند و خودتان چندان اعتقادی به آن ندارید توجه کنید.
چه کاری برایتان ساده تر است همه ما فکر می کنیم کارهایی را که خوب انجام می دهیم کارهای ساده ای هستند به همین خاطر ارزش و اعتبار چندانی برای آنها قائل نیستیم. و برعکس به چیزهایی ارزش می گذاریم که انجام دادن آن برایمان دشوار است و برای بقیه افراد ساده است. وقتی انجام کاری برایتان ساده است این احتمال وجود دارد که خوب هم انجامشان می دهید و مطمئن باشید که آنهایی که برایشان انجام آن سخت است برای انجام آن به شما پول می دهند.
موهبت الهیتان را کشف کنید برای پیدا کردن آن موهبت خاص الهی در خودتان به چیزهایی فکر کنید که برایتان ساده است. یعنی کارهایی که برای شما خیلی ساده اند اما برای دیگران اینطور نیست. چه کارهایی هست که دیگران برای انجام آن سراغ شما می آیند چون برای شما مثل آب خوردن است و برایتان مهم نیست که حتی درقبال آن به شما پولی بپردازند.
یک چیز بدون هیچ تلاشی؟ 1) چه کاری بوده که همیشه رویای انجام آن را در سر داشته اید؟ وقتی بچه بودید در انجام چه کاری خیالپردازی می کردید؟ چه موفقیتی در زندگی افراد دیگر باعث می شود احساس حسادت کنید؟ 2) چه کاری است که بدون تلاش و زحمت و به آسانی انجام می دهید؟ 3) انجام چه کاری را بیشتر از هر چیز دیگر دوست دارید؟ آنکاری که وقتی انجامش می دهید انگار زمان ایستاده است و دقایق بدون اینکه احساسشان کنید می گذرند. 4) هر چیزی حول و حوش آن استعداد پنهان اتوماتیک وار توجه شما را جلب می کند. 5) هر زمان که این کار را انجام می دهید، حتی اگر ناآگاهانه انجامش می دهید، احساس شادی، راحتی،آرامش، و امنیت میکنید.
جرقه درونیتان را آتش بزنید استعدادهای واقعی ما با احساس خود ما شعله می گیرند. به ضربان قلبتان گوش دهید. وقتی سرعت آن بالا می رود، هدفمان با احساس سوختگیری می کند و باعث می شود بتوانیم وارد عمل شویم. عمل کلید کار برای یافتن استعدادهای درونیمان است. اگر آن جرقه آنجا نباشد شما استقامت کافی برای عبور از موانع و مشکلات راه را نخواهید داشت.
به صدای درونتان گوش کنید ببینید صدای درونتان چه می گوید. گاهی وقت ها قبل از اینکه آن صدا را بشنویم راه میافتیم و سقوط می کنیم.
شکلک خندان J چه کاری باعث می شود که روی لبهایتان لبخند بنشیند؟ همان کار را بکنید.
عصبانی نشوید، پول دربیاورید وقتی می بینید یک جای کار اشتباه است چرا سعی نمی کنید درستش کنید؟ اگر فکر می کنید چیزی مشکل دارد، مطمئن باشید ایجاد تغییر در آن پولدارتان می کند. این احتمال وجود دارد که وقتی چیزی شما را اذیت می کند، برای دیگران هم همینطور باشد. چه بهتر که بتوانید کاری بکنید که به نفع همه باشد.
ناامیدی هایتان را برطرف کنید از خودتان بپرسید، چه چیزی ناامیدتان یمکند؟ آیا می توانید آن را درست کنید؟ شاید درست کردن آن منبع ناامیدی همان استعداد پنهان شما باشد
یا همان توانایی که شما را از بقیه آدم ها متمایز می کند.
دنبال بزرگترین باشید همه ایده هایتان را در نظر بگیرید و آنها را یادداشت کنید. دور همه آن کارهایی که دوست دارید یک دایره بکشید و چند روز درمورد آنها فکر کنید. حالا باید آنی را پیدا کنید که از بقیه بزرگتر است و بقیه موارد را هم درخود می گنجاند. حالا همان را انجام دهید.
به خودتان روی بیاورید بهترین راه برای کشف استعداد پنهانتان این است که … گاهی اوقات استعدادهای ما به این دلیل پنهان می شوند که ما خودمان را مشغول کارهای دیگری می کنیم تا پول دربیاوریم. به جای این باید به کارهایی فکر کنیم که واقعاً دوست داریم. مثلاً من همیشه نویسنده خیلی خوبی بودم ولی هیچوقت فکر نمی کردم که این می تواند شغلم باشد. در دانشگاه محیط زیست خواندم و بعد از فارغ التحصیلی در صنعت محیط زیست وارد کار شدم. آنجا بود که موقع نوشتن گزارش ها فهمیدم استعداد واقعی من نویسندگی است و از آنجا بود که وارد اینکار شدم.
از قلمروتان بیرون بیایید در کلاسی شرکت کنید یا سرگرمی برای خودتان انتخاب کنید که کاملاً خارج از قلمرو آرامشتان است. اگر مطمئن نیستید چه کاری را انتخاب کنید می توانید از دوستانتان، خانواده یا همکارانتان بپرسید.
روی سنگ قبرها را بخوانید به قبرستان بروید و کمی قدم بزنید. روی خیلی از سنگ قبرها هنرها و استعدادهای متوفیان را می توانید بخوانید. خیلی وقت ها به این فکر می کنم که روی سنگ قبر من چه می نویسند، اینکه در چه کاری مهارت دارم و چه چیزهایی را هنوز کشف نکرده ام؟ من استعدادم در شعر را از همین راه خواندن یک سنگ قبر در قبرستان کشف کردم.
آیا ماهی می تواند آب را توصیف کند؟ دانستن بهترین استعدادتان مثل شناخت ماهی از آب است. بهترین استعدادهای شما بااینکه خیلی طبیعی هستند اما شناختنشان سخت است. می توانید از گروهی از دوستان و نزدیکانتان، چه متعلق به گذشته و چه حال، استفاده کنید و از آنها بپرسید که به نظرشان در کاری خوب هستید.
گروه های مشاوره استعدادیابی در گروه های مشاوره به اعضاء آموزش داده می شود که چطور استعدادهای پنهان اعضای دیگر را حدس بزنند. با شرکت در این گروه ها می توانید به بحث و بررسی استعدادهای خودتان و دیگران بپردازید.
پرافتخارترین لحظه های زندگیتان را به یاد بیاورید موفقیت ها و دستاوردهای زندگی گذشته تان را به یاد آورده و جایی یادداشت کنید، حتی موفقیت هایی که در کودکی به آن دست پیدا کردید. مطمئناً یک نقطه مشترک در همه آنها احساس خواهید کرد و به همین ترتیب استعداد پنهانتان را کشف می کنید.
به فرزندانتان گوش کنید وقتی به یک خانه جدید اسبابکشی کردیم، دختر 9 ساله ام گفت که دوست دارد روی سقف اتاقش یک آسمان نقاشی شود و روی دیوارها هم گل کشیده شود. اصرار داشت که من اینکار را انجام دهم و می گفت که میداند از عهده اش برمی آیم. اول گیج بودم ولی با پرسیدن از چند نفر درمورد نحوه قاطی کردن رنگ ها و کشیدن یک طرح جالب کارم را شروع کردم. از همانجا بود که کارم را شروع کردم.
دوست دارید زندگیتان چه شکلی باشد؟ خیلی وقت ها برای اینکه بفهمیم علاقه مان چیست از ما می پرسند که دوست داریم چه کار کنیم. اما برای خیلی از ما این لیست چندان طول و دراز نیست. من معمولاً بهترین اطلاعات را از ارباب رجوع هایم وقتی به دست می آورم که از آنها می خواهم یک روز/یک ماه یا یک سال از زندگی ایدآلشان را برای من توصیف کنند. اینکار باعث می شود دقیقاً بفهمید که دوست دارید زندگیتان را چطور بگذرانید و خیلی از علایقتان را کشف خواهید کرد.
چه چیزی ضربان قلبتان را بالا می برد
و چشهایتان را برق می اندازد؟ چه کارهایی هست که گذر زمان را برایتان ساده تر می کند و می توانید ساعت ها درمورد آن حرف بزنید؟ شاید به نظرتان اینها استعداد نباشد اما اگر اینقدر از انجام آنها لذت می برید، این احتمال وجود دارد که بتواند شما را به استعدادهایتان برساند.
توانایی های منحصربه فرد—فقط سوال کنید یک تمرینی بود که من برای پیدا کردن توانایی منحصر بفردم از آن استفاده کردم. در این تمرین سوالی را برای همه دوستان، اعضای خانواده و همکارانم می فرستادم و از آنها می خواستم بگویند که چه چیزی من را فردی خاص می کند. اکثر آنها جواب دادند و من همه پاسخها را نگه داشتم. بین همه آنها پاسخ های مشترکی پیدا کردم که باعث شد بتوانم استعداد پنهانم را کشف کنم.
ذهن ناخودآگاهتان را آشکار کنید یاد بگیرید که چطور وقتی حتی یک درخت ساده نقاشی می کنید، آنرا بخوانید و تفسیر کنید. این تکنیک ساده به شما این امکان را می دهد تا خود درونیتان را کشف کنید. هرچه بیشتر درمورد ذهن ناخودآگاهتان بدانید بیشتر پی به استعدادهای ذاتی خود می برید.
ساز زدن همراه با عشق اگر فرصت این را نداشتم که موقع جوانی ساز زدن یاد بگیرم، فکر نمی کنم به موقعیتی که الان دارم دست پیدا می کردم.
تعریف و تمجیدها را جدی بگیرید به تعریف و تمجیدهایی که دیگران از شما می کنند خوب فکر کنید. بااینکار متوجه می شوید که در انجام چه کارهایی مهارت و استعداد دارید.
به لذت های دوران کودکی فکر کنید به دوران کودکی خود فکر کنید و ببینید چه کارها و فعالیت هایی بیشترین لذت و رضایت را به شما می داده است. شاید به یاد بیاورید که دوست داشتید با دست هایتان کار کنید یا وقت خود را به آشپزی بپردازید یا تمام روز را نقاشی کنید. شاید هم دوست داشتید که بیرون از خانه بروید و دست به اکتشاف بزنید یا اینکه برای دوستان و خانواده هنرنمایی می کردید و سرگرمشان می کردید. شاید عاشق کتاب خواندن بوده اید یا اینکه دوست داشتید چیزهای خراب و شکسته را درست کنید. وقتی بفهمید که چه فعالیت هایی در دوران بپگی باعث شادی و رضایت شما می شده راحت تر می توانید استعداد و توانایی پنهان خودتان را کشف کنید.
نیایش معنوی و درونی برای یافتن هدف به درون خودتان برگردید و راهنمایی معنوی طلب کنید. احساسات و ایده هایی که منجر به عشق و هدف می شوند را شناسایی کنید. خودتان را از این زمین بکنید و کمی آسمانی شوید.
به علایقتان فکر کنید به فعالیت هایی فکر کنید که بیشتر به آنها علاقه دارید و تحقیق کنید که بازار کاری برای آن وجود دارد یا نه.
گنج های پنهان را در خاطرات جستجو کنید به آن چیزهای ساده ای فکر کنید که در کودکی شادتان می کرده است. استعدادهای پنهان ما معمولاً در گذشته مخفی شده اند و در زندگی بزرگسالی دیده نمی شوند. به شادترین زمان های زندگیتان فکر کنید و آن نمونه ها را وارد زندگی حالتان کنید. شاید به این وسیله بتوانید استعدادهای پنهانتان را کشف کنید.
استعدادها در علایق نهفته اند این احتمال وجود دارد که کسان دیگری به چیزهایی که شما به آن علاقه دارید، حتی اگر فکر کنید که به هیچ طریقی نمی توانید از آنها پول دربیاورید، علاقه داشته باشند. پس کسان دیگری را باهمان علایق پیدا کنید و ببینید دیگران چطور علایقشان را به استعداد تبدیل می کنند.
با پرسیدن یک سوال در 10 دقیقه استعدادتان را کشف کنید
اگر واقعاً می خواهید استعدادتان را کشف کنید و درعین حال یک نفر را در زندگیتان بهتر بشناسید اینکار را انجام دهید: کنار هم بنشینید و از طرفتان بخواهید از شما بپرسد که “تو کی هستی؟”. آنوقت شروع کنید به مدت 10 دقیقه با پاسخ های یک کلمه ای جواب او را بدهید، مثلا: “یک شنونده، یک کمدین، انرژی و …”. بعد نوبت به فرد مقابل می رسد. وقتی هر دو شما اینکار را انجام دادید، به همدیگر بگویید که چه شنیده اید.
یاد بگیرید که استعدادهایتان را کشف کنید یک دفترچه بردارید و محیط آرامی پیدا کنید. از قدیمی ترین خاطراتتان در دوران کودکی شروع کنید که سرشار از لذت و خوشبختی بودید. زمانی که همه تعریف و تمجیدها متوجه شما بود. همه کارهایی که می کردید، جاهایی که می رفتید، کسانی که با آنها وقت می گذراندید را یادداشت کنید. آن خیال و رویایی که درمورد آینده خود داشتید را هم یادداشت کنید.
چطور استعدادهای پنهانتان را پیدا کنید برای پیدا کردن استعداد پنهانتان این تمرین را انجام دهید: یک تکه کاغذ بردارید و دو ستون روی آن بکشید. روی ستون راستی همه کارها و سرگرمی هایی که قبلا داشتید و الان دارید را یادداشت کنید. زیر ستون چپی همه مهارت هایی که برای انجام آن فعالیت ها استفاده می کردید یا می کنید را بنویسید. لیست را بررسی کنید و تکراری ها را خط بزنید. آنهایی که باقی می مانند استعدادهای پنهان شما هستند. آنها به این دلیل چنهاند که نمی دانید وقتی کاری را انجام می دهید از آنها استفاده می کنید.
پنهان شوید و جستجو کنید به این فکر کنید که در دوران کودکی از چه کارهایی لذت می بردید. کودکی آزادی بیشتری دارد و ما دنبال علایقی می رویم که به طور طبیعی در ما وجود دارند. ببینید آیا می توانید آن علایق و استعدادها را به چیزی که در زمان بزرگسالی قابل استفاده باشد تبدیل کنید.
به تعریف و تمجیدها گوش کنید. خوب گوش کنید. بقیه خیلی خوب می فهمند که شما در چه کاری مهارت دارید، خیلی کارهایی که خودمان جدی نمی گیریم و توجهی به آنها نمی کنیم. سعی کنید توجه بیشتری به این قبیل تمجیدها بکنید تا به استعدادهای ذاتی خود پی ببرید.
از دیگران بپرسید برای پیدا کردن استعداد ذاتی خود باید از دیگران بپرسید که در چه کاری مهارت دارید. این استعداد به این دلیل پنهان است که خودتان هنوز آنرا کشف نکرده اید. یک راه بسیار عالی برای یافتن این استعدادها این است که از خانواده، دوستان، همکارانتان و حتی خودتان بپرسید.
ساختن عطر از رایحه لیمو من و برادرم همیشه حس بویایی بسیار قوی داشتیم اما بعد از اینکه هاوایی را ترک کردیم، دلتنگیمان برای وطن تنها چیزی بود که به ما کمک کرد اولین عطرهای مخلوط برای کودکان را بسازیم.
مهارت یاب برای کشف استعداد من از تست مهارت یابی گالوپ (Gallup’s Strength Finder 2.0) استفاده کردم و وقتی نتیجه تستم را دیدم متوجه شدم که چطور تک تک استعدادهایم برای تکمیل سایر استعدادهایم عمل می کنند. همچنین متوجه شدم تقریباً همه استعدادهایم نقاط مشترکی داشتند و همین من را ترغیب کرد به سمت کار مشاوره خلاق روی بیاورم.
ردپاهای دوران کودکی را دنبال کنید وقتی درمورد علایق دوران کودکیم فکر می کنم ردپای همه استعدادها و توانایی های امروزم را می بینم. و مطمئنم که احتمالاً ردپاهای دیگری هم در دوران کودکیم هست که من هنوز متوجهشان نشده ام. مطمئناً برای شما هم همینطور است. با کمی بررسی ریشه هایی را در دوران کودکیتان پیدا می کنید که می توانند رشد کرده و شکوفا شوند.
به چیزهایی فکر کنید که خوشحالتان می کنند
لیستی از همه کارهایی که در تمام شغل هایی که در تمام طول زندگی داشته اید تهیه کنید. آن شغل هایی که در شادترین دوران زندگیتان داشته اید احتمالاً همان استعدادهای پنهانتان هستند.
استعدادتان در روزنامه است کدام قسمت از روزنامه یا مجله را بیشتر دوست دارید؟ بخش فیلم، مسافرت، ورزش، سلامتی، مذهب، یا سیاست؟ ممکن است استعدادتان در این قسمت پنهان شده باشد.
آیا تا به حال به این موضوع اندیشیدهاید که تواناییهای درونی و پنهان شما در چه زمینههایی است؟ همانطور که میدانید، هر یک از ما استعدادی درونی داریم که درصورت شکوفا شدن آنها، میتوانیم به موفقیت برسیم. تمامی کسانی که امروزه به عنوان هنرمندان جهان یا معروفترین ایدهپردازها و… میشناسیم، تنها کاری که کردهاند این بوده که استعدادهای نهفته و ذاتی خود را شناختهاند.
کشف استعداد پنهان به شما کمک میکند تا با آگاهی از توانمندیهای خود، اقدام به سرمایهگذاری بر روی آنها کنید. این کار باعث میشود تا شما احساس خستگی و دلزدگی از انجام وظایف شغلیتان نداشته باشید. به عبارتی دیگر، زمانی که با اطلاع از استعدادهایتان شغل آینده خود را انتخاب میکنید، کار شما جزئی از زندگیتان خواهد شد و از انجام وظایف شغلیتان، نهایت لذت را میبرید.
فرزانه فانی
فارغ التحصیل کارشناسی معماری و مشغول فعالیت طراحی گرافیک و افزایش سطح مهارت خود در این زمینه هستم. رشدآموز دوره پانزدهم رشدانا بودم و به نوشتن و تولید محتوا علاقه مندم و مدتی است به عنوان کارشناس محتوا در رشدانا فعالیت میکنم. من به عنوان عضو کوچکی از خانواده نویسندگان محتوا، تمام تلاشمو میکنم تا محتوا های ارزشمندی تولید کنم.
در تازه ترین نظر نسجی یوتیب پرسیده بود وضعیت افغانستان چطور میشود بیست و نه درصد نوشتند درست می شود
پنجاه و هشت درصد پاسخ دادند بدتر میشود و دوازده درصد معتقد بودند در همین حالت میماند
خانم فاطمه فرامرز نوشته است
افغانستان که از قبل یکی از فقیرترین کشورهای جهان بود، اکنون با سقوط کابل باید با چالشهای بیشتری مقابله کند. این چالشهای فوری عبارتند از:
دولت قبلی افغانستان و نهادهای اصلی آن بههم ریختهاند. این کشور در حال حاضر از شدت «فرار مغزها» رنج میبرد (بسیاری ازمدیران باتجربه و کارکنان فنی و حرفهای یا از کشور گریختهاند و یا در حال تلاش برای این کار هستند)؛
در حال حاضر با بحران آوارگی در سطح گسترده روبهرو شده ایم، خطر جابهجایی گسترده و فرار پناهندگان وجود دارد؛
اختلال در درآمد و کمکهای دولت افغانستان به این معناست که صندوق خالی است و وزارت مالیه در تأمین هزینههای اساسی مانند حقوق کارمندان دولت، از جمله معلمان که کارمند دولت هستند، با مشکل روبهرو خواهد شد؛
خدمات اساسی اجتماعی – داستان موفقیت در دو دهه گذشته – حتا قبل از محدودیتهای احتمالی طالبان در خطر بود؛
اگرچه لفاظیهای طالبان عموما به نفع بخش خصوصی بوده است، اما عدم قطعیت مربوط به تصاحب آنها، سرمایهگذاریهای خصوصی بسیار کم را بیشتر تحت فشار قرار میدهد و پروژههای بزرگ را دستکم برای مدتی متوقف میکند؛
چنین عدم قطعیتی به بخش مالی نیز کشیده میشود، از جمله اینکه رژیم طالبان چه نوع رویکرد «بانکداری اسلامی» را در پیش میگیرد؛
انحلال نیروهای ملی امنیتی افغانستان یک شوک اقتصادی بزرگ ایجاد خواهد کرد زیرا صدها هزار نفر از پرسنل ارتش و پولیس درآمد خود را از دست میدهند و بر تعداد بیشتری از افراد خانوادههای آنها تأثیر میگذارد.
اگر طالبان تصمیم بگیرند که تغییرات ناگهانی و شدیدی را در مناطق شهری – که در ۲۰سال گذشته دارای اخلاق و شیوهی زندگی بسیار متفاوتی بودهاند – اعمال کنند، این امر باعث ایجاد وحشت و فرار بیشتر مردم از طالبان میشود و شوک را به شهرهای درهم پیچیدهی افغانستان تشدید میکند. سیاست جلوگیری از کار زنان – چه با حکم رسمی و چه با اقدامات طالبان در محل [کار]- به معیشت آسیب میرساند و فقر را افزایش میدهد. تغییرات عمده در دولت بهطور مشابه میتواند مخرب و بیثباتکننده باشد. خدمات اجتماعی اولیه که در حال حاضر به دلیل کمبود بودجه در معرض خطر است، ممکن است با اقدامات عملی طالبان از جمله محدودیتهای رسمی در تحصیل دختران، از بین برود. همینطور مدیریت اتفاقی یا غیرمسئولانهی اقتصاد کلان در شرایط کنونی میتواند بهراحتی تورم بیش از حد و کمبود عرضه را با اثرات مخرب بر اقتصاد و فقر افزایش دهد.
دولت ایالات متحده، دیگر کشورهای کمککننده و برخی از آژانسهای بینالمللی فراتر از آنچه طالبان ممکن است انجام دهند یا ندهند، تصمیماتی را اتخاذ کردهاند که میتواند وضعیت را بدتر و بدتر کند و بهطور بالقوه یک فاجعه اقتصادی و بشردوستانه را تشدید کند. این تصمیمها شامل موارد ذیل است:
فدرال ریزرف ایالات متحده تمام ذخایر ارزی افغانستان که بالغ بر هفت میلیارد دالر است، را «مسدود» کرده است. این اقدام در حالی که برای جلوگیری از سوءاستفاده توسط طالبان از این وجوه صورت میگیرد، بدان معناست که بانک مرکزی افغانستان قادر به مدیریت نرخ ارز با مبادله دالر و سایر ذخایر خود به پول محلی نیست. این امر بهطور بالقوه منجر به سقوط افغانی، کاهش نرخ ارز و تورم شدید میشود.
صندوق بینالمللی پول بهطور مشابه دسترسی دولت افغانستان به منابع صندوق بینالمللی پول (به اصطلاح حقوق ویژه برداشت پول) را که میتواند برای مدیریت همطراز پرداختها و هم منابع مالی دولت به کار گرفته شود، مسدود کرده است.
حقوق ویژه برداشت پول شامل ۴۵۰ میلیون دالر سهم افغانستان از سهمیه جهانی صندوق بینالمللی پول در پاسخ به پاندمی کووید۱۹ است که کشورها بهطور خودکار به آن دسترسی دارند.
بانک جهانی همراه با سایر اهداکنندگان مانند آلمان، تمام تخصیص منابع خود و کمکهای مالی صندوق بازسازی افغانستان، از جمله حمایت مستقیم از بودجه افغانستان و پروژههای توسعه با اولویت بالا مانند بهداشت عمومی و توسعه روستایی را متوقف کرده است. بانک توسعه آسیایی نیز پرداختها را متوقف کرده است.
ازدستدادن کامل کمکها باعث فروپاشی مالی از جمله ناتوانی در پرداخت حقوق کارکنان دولت میشود. این امکان وجود دارد که بانکهای خصوصی افغانستان متحمل خسارتهای جانبی شدید شوند، هرچند که آنها متعلق به طالبان نباشند و برخی در گذشته از حمایت و تأیید غرب برخوردار بودهاند. بهنظر میرسد دسترسی بانکهای خصوصی به داراییهای ارزی در خطر است، زیرا بانکهای خارجی و دیگر بانکهای مخاطرهآمیز مبادلات مالی خود را با سایر نقاط جهان قطع کردهاند و در صورت عدم وجود ارز مبادلهای برای ادامه تأمین برق از کشورهای همسایه، کابل و دیگر شهرهای افغانستان تاریک میشوند.
رویکردی دقیق اما فعال
در حالیکه کاملا قابل درک است که ایالات متحده و دیگر حامیان طولانیمدت افغانستان در تلاش هستند تا از اهرم مالی برای ایجاد انگیزه در رژیم جدید طالبان برای حفظ حقوق و دستاوردها استفاده کنند اما وضعیت اقتصادی به سرعت در حال سقوط است. به کاربردن بسیاری از این اقدامات، در صورت انجام، در آینده ممکن است دشوار و زمانبر باشد – چه از نظر اداری و چه از نظر سیاسی. بهطور خاص از آنجا که هنوز انتقال رسمی قدرت به دولت جدید صورت نگرفته است، تحمیل همهجانبه و کامل تحریمهای ضدطالبان از سوی امریکا و جامعه بینالمللی علیه این کشور زودهنگام و متناقض بهنظر میرسد. دولت موقت بهتر است که لغو تحریمها را بهعنوان یک انگیزه مثبت حفظ کند اما در صورت اعمال تحریمها بر دولتی که هنوز شکل نگرفته و شکل دقیق آن مشخص نیست، به سختی میتوان به آن متعهد شد.
تصرف غیرمنتظره سریع و کامل طالبان دارای یک خط نقرهای است. تلفات نظامی و غیرنظامی، آوارگی افراد ناشی از درگیری و تخریب شهرها و زیرساختها بسیار کمتر از زمان وقوع جنگ داخلی بوده است. چنین درگیری گستردهای میتواند ماهها شاید حتا یک سال یا بیشتر، با چرخههای تشدید و افزایش خونریزی ادامه یابد.
اگرچه اوضاع از نظر بشردوستانه و اقتصادی بدتر بود، اما آنچه در حال حاضر اتفاق میافتد تا حد زیادی به اقدامات خود طالبان در روزهای آینده و همینطور به واکنش ایالات متحده و بقیه جامعه بینالمللی نیز بستگی دارد. در بدترین سناریو، اقدامات تنبیهی غرب و تحریمها و بیاعتنایی طالبان بر یکدیگر تأثیر میگذارد و افغانستان را در فاجعهای اقتصادی و بشردوستانه با بدترشدن فقر و گرسنگی، فقدان ابتداییترین خدمات اجتماعی، منابع عظیم مالی و انسانی و نیازهای تحویل و خروج گسترده پناهندگان، عمدتا به کشورهای همسایه، فرو میبرد.
در این زمینهی بسیار چالشبرانگیز، ایالات متحده و دیگر شرکای بینالمللی باید با دقت حرکت کنند تا از شرایط به بهترین نحو استفاده کنند و تا آنجا که ممکن است از دستور «بدون ضرر» استفاده کنند. برخی از اصول گستردهای که میتواند به راهنمایی سیاستها و اقدامات خاص در ماههای آینده کمک کند، عبارتند از:
تشخیص اینکه چگونه تعادل نظامی به طرز چشمگیری تغییر کرده است و باید مطابق آن عمل شود. پیروزی قاطع در میدان جنگ عواقبی دارد و نمیتوان آن را تنها آرزو کرد. گزینهها و موضع گیریهای مورد مذاکره که ممکن بود چند ماه پیش، قبل از رزمایش کامل دو طرف در جنگ، مفیدتر باشد، ممکن است دیگر در دسترس نباشد یا حداقل باید اصلاح شود.
مرز بین رژیم طالبان و مردم افغانستان بهوضوح مشخص شود. تحریمها غالبا برای مردم یک کشور مضر است اما اگر یک دولت غیردموکراتیک باشد و یا به درد مردم پاسخ ندهد، برای دولت آن کشور کمتر مضر است. این معضل پاسخهای سادهای ندارد اما در مورد افغانستان بهطور ویژه و باتوجه به وابستگی شدید اقتصادی و مالی به کمکها و روابط با مؤسسات مالی بینالمللی حادتر خواهد بود. معافیت از تحریمها معمولا شامل کمکهای بشردوستانه، مانند غذا و تجهیزات پزشکی، نجاتدهنده است اما این کمکها برای افغانستان باید وسیعتر باشد.
از بینبردن تأثیرات تحریمها بر مشاغل خصوصی و کارکنان دولتی از سطح پایین تا متوسط. این گروهها باید در گروه وسیعتری از مردم افغانستان قرار گیرند که باید تا حد ممکن از آسیب تحریمها در امان باشند. اکثر آنها ارتباطی با طالبان ندارند. مشاغل خصوصی افغانستان باید تا آنجا که ممکن است در مواجهه با سایر مخالفان سرپا نگهداشته شوند و کارمندان دولتی – که بیشترین تعداد آنها معلمان هستند – باید به کار گرفته شوند و حقوق دریافت کنند.
باید راههایی برای اطمینان از ادامه خدمات اجتماعی اساسی مانند مراقبتهای بهداشتی یافت. ارائه خدمات یکی از داستانهای موفقیت دولت قبلی بوده است و اگر واکنش بینالمللی به تصرف طالبان منجر به ازدسترفتن این دستاوردها شود، غمانگیز خواهد بود.
باتوجه به اهرمهای محدود باقی مانده برای استفاده در برابر طالبان، شرکای افغانستان بهتر است در رویکردهای هماهنگ شرکت کنند. نمیتوان به هیچ یک مواردی که در دستور کار قرار دارند – اعم از تروریسم، مواد مخدر، پناهندگان و مهاجران یا رقابت ژئوپلیتیکی – اجازه داد که به قیمت بهترین منافع افغانستان یا در حالیکه سایر اولویتهای کلیدی را کنار گذاشته است، مسلط شود. یک رویکرد مشترک شامل متحدان و اهداکنندگان سنتی افغانستان و همچنین کشورهای منطقه، با ایفای نقشهای مسئولانه، در صورت امکان به بهترین نحو انجام شود.
انفجار اقتصادی و یک فاجعه انسانی یک خطر آشکار و فعلی برای افغانستان است. در حالیکه تا حد زیادی بستگی به اقدامات بعدی طالبان دارد، ایالات متحده و دیگر شرکای بینالمللی موظفاند که از طریق عدم تعامل کامل اقتصادی و تحریمهای شدید تنشزا و یا اقدامات دیگر، وضعیت را بدتر نکنند.
دکتر ویلیام برد که دانشمند اقتصاد توسعه است، دارندهی مدرک دکترای اقتصاد از دانشگاه هاروارد و کارشناسی ارشد در مطالعات منطقهای شرق آسیا از همان دانشگاه است. وی در اپریل ۲۰۱۲ بهعنوان کارشناس ارشد در زمینه افغانستان به انستیتیوت صلح ایالات متحده پیوست.
پیشبینی سعدی درست از آب درآمد؛ چنان قتل عامی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق ..دمشقی ندیدی که آواره شد
ندیدی حلب هم حلب پاره شد …خصوصا آنجا که ترسیم کرده بود این اوضاع وخیم را و حتی نام شهر موردنظر را هم از قلم نینداخته بود.
اما سعدی اصلا فکرش را هم نمیکرد که «بخل آسمان بر زمین» آنقدر زیاد شود که مردم سوریه روزی مجبور شدند به جای «ملخ»، آخرین موجودات زنده باغوحش را هم تکهتکه کنند و بخورند …
بیآبی و خشکسالی جان هامون و جازموریان را گرفته است. سیستان و بلوچستان بدترین روزهای خود را سپری میکنند. زمانی تالاب و رودخانههایش آنقدری آب داشت که مردمانش گذشته از کشاورزی و باغداری به ماهیگیری هم مشغول بودند ولی حالا زمینها خشک شدهاند و از مزارع و باغها چیزی جز زمینی برهوت و لم یزرع به جا نمانده.
خشکسالی امان مردم اهالی جنوبشرق را نیز بریده است تا جایی که آنهایی که طاقتشان طاق شد زندگیشان را بار کردند و مستأجران حاشیه شهرها شدند، آنهایی که چارهای جز ماندن نداشتند با سرنوشت میجنگند.
جازموریان تا همین چند سال پیش کلی آب داشت. از زمانی که بارندگیها کم شد و جلوی رودخانههای فصلی سد زدند دیگر از نفس افتاد. در گرمای تابستان باد خنکی از جازموریان توی روستایمان میپیچید
ولی الان خاک میآید. کلی مسافر و گردشگر برای تماشای تالاب و پرندگان مهاجر اینجا میآمدند. آنقدر آب داشت که اهالی حتی ماهیگیری میکردند. کلی قایق توی آب بود. جازموریان خشک خشک شده و زمینهای کشاورزی ما هم به سرنوشت تالاب دچار میشوند.»
برگی از تاریخ
تاریخ خود را فراموش نکنیم محمد علی جمالزاده دو سال آخر جنگ جهانی را این طور توصیف میکند:
“جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود
که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند
به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند.
یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود. طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بیرحم فرو میریختند.
هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که می توانستند بجوند
و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت.
حتی موشها نسلشان بر افتاده بود.
برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند.
در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود.
بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند.”
“ما در تاریخ داستان خشکسالی زیاد میخوانیم ولی گمان نمیدارم از این بدتر خشکسالی بوده. ما آنها را ندیدهایم تا با این بسنجیم ولی دلیل میداریم که این از سختترین خشکسالیها بوده، زیرا نه ماه بیشتر آسمان از باریدن ایستاد و از تابستان که زمان برداشت خرمنها بود کمیابی نمودار گردید. از آن سوی روسیان در بسیار جاها انبارها را مهر کرده و آنچه گندم و جو یافتند برای خود گرفتند.”
“بدتر از همه آنکه خشکی و نایابی در هر سوی ایران رو داده و آوردن گندم و جو اگر چه از جاهای دوری باشد، نشدنی بود. در این میان زمستان هم فرا رسیده و سرما گرفتاری دیگری برای بینوایان بود.”
“کمکم رنگها زرد و تیره شدن گرفت و کسانی که از گرسنگی مرده بودند در کوچهها دیده میشدند… یک زمستان سخت و دلگدازی میگذشت.”
خشکسالیهای پی در پی، خشک شدن چاههای آب، کاهش میزان آبهای زیر زمینی، افزایش تعداد دشتهای ممنوعه آب، افزایش هزینههای پروژهها از جمله خطوط آبرسانی، مجتمعهای آب و غیره، نبود منابع آبی پایدار همگی دست به دست هم دادهاند
تا همچنان ۵۷۰ هزار نفر در ۲۰۰ روستا همچنان چشم انتظار آبرسانی باشند. شرایطی که در استان هرمزگان به دلیل گرمای طاقت فرسا، شرجی بالا شرایط را برای تحمل تأخیر در آبرسانی سخت و دشوار میکند.
خرم آباد – رهاورد ۱۳ سال خشکسالی برای دیار چشمهها حکایت بیآبی در دامنههای برفگیر اشترانکوه و سفید کوه است، جایی که دشت ها از فرط بی آبی دست به خودسوزی زده و آتش بالا میآورند.
وضعیت کم آبی در جنوب لرستان وخیم تر است، کوهدشت و پلدختر و رومشکان این روزها مشق هر شب و روزشان بی آبی است
نبود آب آشامیدنی باعث شده که بیشتر اهالی برای تهیه آب با چرخ دستی به چشمه اطراف روستا رفته و پس از گذشت چند ساعت و رسیدن نوبت ظروف خود را از آب پر کرده و راهی روستا شوند که برای طی این فرآیند متحمل صرف وقت و انرژی زیادی شده و استمرار این روند بسیار مشکل زا است.
در جنوب لرستان وضعیت کم آبی به گونه ای است که زمین با خالی شدن سفره هایش دست به خودسوزی زده است، فرونشست دشت های کوهدشت این روزها در کشور رکود زده تا شاهد نفت دادن چاههای آب باشیم!
بررسی آخرین اطلاعات دفتر مطالعات پایه منابع آب از وضعیت بارندگی روزانه به تفکیک حوضههای آبریز نشان میدهد از ابتدای سال آبی جاری تاکنون (از اول مهر ۱۳۹۹ تا شامگاه ۱۵مرداد ۱۴۰۰) میانگین ارتفاع بارشهای جوی در کشور به ۱۵۳میلیمتر رسیده که نسبت به مدت مشابه در سال آبی قبل ۵۱درصد و نسبت به میانگین دورههای مشابه در ۵۲سال اخیر ۳۴درصد کمتر است
و اما خبر مهم این است که نیمی از ظرفیت سدهای مهم برای تامین آب آشامیدنی و کشاورزی خالی است
و به گزارش حکایت گیلان | رئیس مرکز خشکسالی گفت: بنابر مدلهای اقلیمی مبنی بر کاهش ۴۱ درصدی بارش نسبت به دوره نرمال، کم بارشی در کل کشور حاکم است
سال بد آبی در انتظار ایران | طرح سازگاری با کم آبی به تصویب دولت رسیده است
و
مردومان آسیا همه جور سختی کشیده اند یکی از بزرگترین سختی ها حمله مغول ها و بعد از آن خشکسالی ها ی پی در پی بود ولی برای خشکسالی فعلی ایران دلیلی بجز بازتاب ظلم جمهوری اسلامی ایران به اقلیت های مذهبی بخصوص هموطنان بهائی ما نیست زیرا بها،الله فرموده است این امری است که اگر یک قطره از آن کم شود صد بحر جزای آنر مشاهده خواهند نمود
جلوی پیشرفت امرش را در ایران گرفته اند یکبار خق فرموده بود :
این دسته بتمام قوى براى ضرّ امرالله و ایجاد و احداث اختلاف کمربستند و بتخدیش اذهان بجمیع وجود قیام نمودند و قصور ننمودند… ولی چنان
اسم اعظم بساطشان را جمع فرمود که آثارى باقى نماند
و حالا تاریخ تکرار شد
این دسته بعد از اینکه به حکومت رسیدن بتمام قوى براى ضرّ امرالله و ایجاد و احداث اختلاف کمربستند و بتخدیش اذهان بجمیع وجود قیام نمودند و قصور ننمودند
از هر چهل حادثه طبیعی در جهان ، است که
پیش از سی مورد آن در ایران رخ داده است
آیا این عجیب نیست ایران تنها یک درصد جمعیت جهان را دا شته باشد
ولی شش درصد از تلفات بلایای طبیعی غیر مترقبه جهان را به خود
اختصاص دهد ؟ آیا میدانید مرگ و میر ناشی از حوادث طبیعی تنها در ایران در طول چهل سال گذشته
بیش از چهار برابر میزان مرگ و میر مشابه
در طول هفتاد سال گذشته بوده است
آیا این عجیب نیست ایران در حوزه مخاطرات طبیعی جزو ۱۰ کشور با تعداد بالای بلایای طبیعی است. در واقع بین ۱۰ کشور اول جهان، ایران رتبه چهارم را دارد.
پناه بر خدا
حضرت بها،الله میفرمایند :
…. چند مرتبه بلا بر شما نازل
و ابدآ التفات ننمودید
یکی احتراق که اکثر مدینه بنار عدل سوخت چنانچه شعرا، قصائد انشا، نمودند و نوشته اند که چنین حرقی تا بحال نشده
و همچنین وبا مسلط شد و متنبه نشدید و لیکن منتظر باشید که غضب الهی آماده شده
زود است که آنچه از قلم امر نازل شده ، مشاهده نمائید
دریای دانش ص ۴۷- ۴٨
… صاعقه قهر الهی متتابعآ بر اهل فتور عصبهّ مغروره و ثله مقهوره نازل …
توقیعات مبارکه خطاب به احبای شرق صفحه ۴۰۳
…
چنان قحط شد سالی اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل بخوشید سرچشمههای قدیم …
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی بجز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی برگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگرچه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سوالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید lمشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ارچه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق من از بی مرادی نیم روی زرد
غم بی مرادان دلم خسته کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منقص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی رنجور سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهرست و درد
یکی را به زندان بری دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
درآن شهرما را یکی دوست بود که شاگرد یک تاجر پوست بود! به بازارشامش بدیدم ولو شکم داده چون طبل جنگی جلو! بدو گفتم ای جاسم روی زرد غم بینوایان تو را گرد کرد؟! بغرید بر من: کلاست کجاست؟ چنین با بزرگان درشتی خطاست! تو کزمحنت دیگران بی غمی یقین جزئ یک درصد عالمی! دمشقی ندیدی که آواره شد ندیدی حلب هم حلب پاره شد؟! من اینجا کف پای مستضعفم به خدمت کمربسته جان برکفم! زاندوه مسکین و همنوع خویش دلم گشته ریش ورخم ریش ریش! برای حمایت ز کشت نخیل کنم وارد از مرزها دسته بیل! به سوق حرم جمعه خرجی دهم فلافل ز آرد نخودچی دهم! تسلا دهم رنج بیوه زنان به عقد موقت و با امتنان! دراین شهریک مردغمناک نیست کراک است هرجا که تریاک نیست! به امر تجارت شدم نابغه ز نفت و گن و پشمک و جغجغه! اقامت زچین دارم و انگلیس ذخیره کمی سیم وزر در سویس هوادار صلحم در این منطقه زمستعف و قدرت مطلقه!
کلو مالهم چون سنین حق حقو کی اونان سورا اول پی پل وق وقو !!؟ ۴ ” کیشو ” ۱-احتمالا برخی تاتارهای مرزنشین شمال روسیه ۲-منظورازملخ همان میگوست و سس سوسمار نوعی مارک سس بوده که در حوالی کره ساخته می شده و به دلیل گرانی کمیاب هم بوده اند قطعا کنایه به برخی عادات غذایی نبوده است.
این قتل عام ها و خشکسالی ها در این سرزمین بارها تکرار شد ناشناسی نوشته چنان قتل عامی شد اندر دمشق که یاران فراموش کردند عشق
هر آن کس که با دیگری یار بود کنون عامل قتل دلدار بود!
همی بمب می ریخت هرگوشه ای گهی خمسه خمسه گهی خوشه ای!
عرب با عجم ترک و قوم یهود فرنگی و اعجوج و عاد و ثمود ۱
همه صلحجو گشته و چاره ساز دموکرات و عادل چو شاه حجاز!
به اطعام ایتام و بیوه زنان بدان سو روان بود کوفی عنان!
طعام عرب بود آن روزگار کباب ملخ با سس سوسمار! ۲ ….
رضا براهنی، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی ایران درگذشت مهرزاد فتوحی
رضا براهنی از نویسندگان و شاعران بزرگ و سرشناس ایران در ۸۶ سالگی در تورنتو کانادا در گذشت.
اکتای براهنی، پسر آقای براهنی این خبر را در شبکه های اجتماعی منتشر کرده است. او درصفحه اینستاگرام خود نوشت: “به تاریخ پنجم فروردین ماه هزار و چهارصد و یک؛ پدرم رضا براهنی جهان را ترک و به دیدار آفتاب شتاب کرد.”
او رمان نویس، شاعر، منتقد ادبی و استاد دانشگاه بود و علاقهمندان آثارش او را در عرصههای مختلف، یک هنرمند پیشرو و مدرن میشناسند و معتقدند که حضوری تاثیرگذار در ادبیات ایران داشته و بنیانگذار گفتمان اصلی نقد ادبی در تاریخ ادبیات معاصر ایران میدانند.
از آقای براهنی تاکنون کتابهای بسیاری در زمینه شعر، رمان و نقد ادبی منتشر شده که میتوان از مهمترین آنها در عرصه شعر به مجموعه ‘خطاب به پروانهها’ اشاره کرد که حاوی شعرهای بسیار متفاوت و بحثانگیز در عرصه شعر ایران در دهه هفتاد خورشیدی است و در زمینه رمان هم رمان ‘آواز کشتگان’، ‘رازهای سرزمین من’، ‘آزاده خانم و نویسندهاش’ و در زمینه نقد ادبی به دو کتاب ‘طلا در مس’ و ‘کیمیا و خاک’ اشاره کرد.
رمان هایى چون “رازهاى سرزمین من”، “روزگار دوزخى آقاى ایاز” و “آزاده خانم و نویسنده اش یا: آشویتس خصوصى دکتر شریفى” و مجموعه شعرهایى چون “گل بر گستره ماه”، “ظل الله”، “اسماعیل” و “خطاب به پروانه ها” از جمله آثار آقای براهنی است.
احمد کریمی حکاک، استاد ادبیات فارسی در دانشگاه مریلند آمریکا در برنامه چشم انداز بامدادی بیبیسی فارسی، رضا براهنی را “یکی از پرکارترین نویسندگان نسل خود” خواند.
آقای حکاک همچنین به نقش مهم رضا براهنی در تشکیل کانون نویسندگان ایران، در کنار نویسندگانی چون جلال آل احمد و غلامحسین ساعدی اشاره کرد.
کودکی در دوران اشغال ایران و تحصیل در ترکیه رضا براهنی در ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۱۴ در شهر تبریز متولد شد و کودکی خود را در یک خانواده فقیر در شرایط سخت جنگ جهانی دوم و
«شیرازه» پادکستی درباره کتابها است که سام فرزانه تهیه میکند
پادکست
پایان پادکست
رضا براهنی، در کنار آثار ادبی خود، در همه دوران مبارزهای دائمی با سانسور داشت. او در سال ۱۳۵۱ سه ماه به زندان افتاد و پس از آن ایران را ترک کرد و به آمریکا رفت.
او در این دوران با اشعار سیاسی خود به شدیدترین لحن به انتقاد از حکومت پهلوی پرداخت.
“شما خسرو گلسرخی را کشتهاید
حتی پیش از آنکه بکشید، کشتهاید
شما دو هزار و پانصد سال پیش ازین
خسرو گلسرخی را کشتهاید”
رضا براهنی در مقالات خود که عمدتاً به زبان انگلیسی بود، روایتهایی از اعدام و شکنجه در زندانهای ساواک روایت کرده بود.
در سال ۱۳۵۷ و همزمان با انقلاب در ایران، رضا براهنی هم مثل بسیاری از ایرانیان، تصمیم به بازگشت به ایران گرفت.
او کار ثابت در دانشگاه مریلند آمریکا را رها کرد و به ایران بازگشت. در دی ماه ۱۳۵۷ در نامهای به روح الله خمینی، از رهبری او و انقلاب ایران حمایت کرد.
اما مانند بسیاری، در پی سرکوب حکومت انقلابی و حذف جریان متفکران و نویسندگان، از فعالیت سیاسی و فرهنگی و تدریس در دانشگاه منع شد و حتی مدتی به زندان افتاد.
آقای براهنی با وجود محدودیتها در ایران ماند و به نوشتن ادامه داد. او مدتی به همراه همسرش، ساناز صحتی، در زیرزمین محل سکونتش کارگاههای شعر، ادبیات و نقد ادبی برگزار کردند.
اما در اواسط دهه ۷۰ خورشیدی بار دیگر مجبور به ترک ایران شد و اینبار به تورنتو کانادا مهاجرت کرد. او مدتی رئیس انجمن قلم در کانادا بود و در دانشگاه تورنتو تدریس میکرد و تا زمان مرگ در این شهر سکونت داشت.
ببینید: مستند رضا براهنی، “پیغمبری که خدایش او را از یاد برده بود”، ساخته حامد یوسفى، که پیشتر در برنامه تماشا بیبیسی فارسی پخش شد و به بررسى زندگى و میراث ادبى براهنى در طى نیم قرن فعالیت ادبى و روشنفکرى پرداخته است.
غلامحسین ساعدی؛ خالق گاو و داستانهایی دیگر
رضا براهنی کوچک در سالهای مدرسه زبان فارسی را آموخت و این آموختن را نیز داستانی برای خود میداند چراکه زبان فارسی نه در خانواده و نه در جامعه شنیده نمیشد و همین امر باعث کندی روند آموزش میشد. البته قرارگیری در چنین موقعیتی پتانسیلهای منحصربهفردی نیز ایجاد کرده بود
. بهعنوانمثال خود او میگوید ذهنِ مترجمی را از همان دوران مدرسه کسب کرده که معلمها دروس را از روی کتاب میخواندند و بعد برای دانشآموزان به زبان ترکی ترجمه میکردند.
این امر به تدریج سبب شد تا ذهن او ناخودآگاه در تغییر از زبانی به زبان دیگر و انتقال درست و بیکموکاست مفاهیم زبده و کارکشته شود. چنین روندی در ذهن او نهادینهشده و شاید همین موضوع را که خود از آن به «دوگانگی شخصیت ذهن» یادکرده بتوان از نقاط قوت او در ترجمه دانست. در سالهای بعد او دیگر به زبان فارسی هم در کنار زبان مادری مسلط بود و بهتدریج دنیای ادبیات را کشف و مزهمزه میکرد. نخستین قصهاش را در ۱۶ سالگی و پس از خواندن اثری از صادق هدایت نوشت.
از تحصیل در رشته زبان انگلیسی تا یادگیری زبان فرانسوی
او در دانشگاه در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. خودش در جایی میگوید ما بهعنوان زبان دوم میبایست فرانسه میآموختیم و من فرانسه را نیز آموختم هرچند که برای من زبان دوم نبود و این چهارمین زبان بهحساب میآمد. براهنی این آموختنها را مفید میداند و معتقد است آدمی با آموختن هر زبان ویژگیها و شخصیتهایی از آن زبان را فرامیگیرد که جدید است و در زبانهای دیگر وجود نداشته است. البته این نظر باعث نشده او زبان مادری را فراموش کند و یا ارجوقرب زبان فارسی را بهجا نیاورد که در جایی نیز گفته است زبان فارسی یکی از زبانهای فوقالعاده زیبای دنیا است.
براهنی در باب جنس کلمات و ماندگاری آنها در جایی گفته است «کلمات را مردم میسازند. کلمات از درون مردم برمیخیزند و همین است که بین مردم رواج پیدا میکنند». او همچنین شعر را بستری برای بیان تفکرات و احساسات آدمی میداند و میگوید «شعر عبارت است از برخاستن زبان از روی کاغذ و قائم ایستادن در آن بالا گویی که بیتکیهگاه در حال حرکت است». او به موسیقی شعر اعتقاد دارد. براهنی در دهه ۷۰ کارگاههای شعری برگزار کرده بود که شاعران زیادی در این کارگاهها شاگردی کرده و زیر نظر او آموزشدیدهاند.
معرفی آثار او
بسیاری رمان «رازهای سرزمین من» براهنی را از مهمترین آثار او میدانند
. او با بهره بردن از قالب ادبی رمان که بهترین نوع قالبها برای بیان و انعکاس مسائل اجتماعی است توانسته بهخوبی بازتابی از جامعه را در یک بازه زمانی مشخصی، به مخاطب ارائه دهد. او همچنین منتقد قهاری است و برخی بر این باورند که بسیاری از مفاهیم نقد ادبی را رضا براهنی در بین ایرانیان مطرح کرده است و او را بنیانگذار نقد ادبی مدرن ایران میدانند.
در حوزه نقد ادبی کتاب «طلا و مس» او از مشهورترینهاست. براهنی در ترجمه نیز خوب ظاهرشده و از این توانایی خود به بهترین نحو ممکن استفاده کرده است. او آثاری از نویسندگان بنام نظیر «آنتوان دوسنت اگزوپری»، «ایو آندریچ»، «ویلیام شکسپیر»، «کالروماریا فرانزرو»، «ماکسیم رودنسون» و «دیوید کات» را ترجمه کرده است.
او در هر زمان که فرصت دست داده در باب زبان سخن گفته است. در کتاب «خطاب به پروانهها» زبان را نهفقط یک وسیله در شعر که هدف دانسته است
. او این کتاب را عصیان علیه تمام قراردادهایی میداند که در زبان فارسی به شعر فارسی و حتی شعر نیمایی تحمیلشده است. از دیگر آثار او میتوان به «آدمخواران تاجدار» اشاره کرد که در آن به روایت آنچه پرداخته که پیش از انقلاب و در زندان بر سر او آمده است. این کتاب به انگلیسی چاپ و بعدها نیز به زبانهای دیگر ترجمه شد.
از میان آثار داستانی او میتوان به «آزاده خانم و نویسندهاش»، «الیاس در نیویورک»، «بعد از عروسی چه گذشت» و «چاه به چاه» اشاره کرد.
رضا براهنی بهغیراز «طلا در مس» چندین اثر مکتوب دیگر نیز در باب نقد ادبی دارد که عبارت از «کیمیا و خاک»، «تاریخ مذکر» و «در انقلاب ایران»، «خطاب به
، به پروانهها یا چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» و «گزارش به نسل بی سن فردا (سخنرانیها و مصاحبهها)» است.
فیلم های ارزش دیدن دارد
او همچنین چندین اثر شعر نیز دارد که عبارتاند از «آهوان باغ»، «جنگل و شهر»، «شبی از نیمروز»، «مصیبتی زیر آفتاب»، «گل بر گسترده ماه»، «ظل الله»، «نقابها و بندها (انگلیسی)»، «غمهای بزرگ»، «بیا کنار پنجره» و «اسماعیل».
از میان آثار او کتابهای «تاریخ مذکر»، «داستان خلاقه سال»، «قصهنویسی» و «آواز کشتگان» را میتوانید از طاقچه تهیه کنید. آواز کشتگان کتابی است که رمان اجتماعی ایران در اواخر دوران پهلوی را نشان میدهد. او همچنین سفرنامه «سفر مصر و حالات من در طول سفر» و نمایشنامه «بازی بی بازی» را نیز به رشته تحریر درآورده است.
مهمترین خبرها زنده بحران اوکراین؛ مرکز تحقیقات هستهای خارکیف ‘هدف قرار گرفته است’ وزیر خارجه ایران: خروج سپاه پاسداران از فهرست تحریمها ‘مهمترین’ موضوع مذاکرات است
کیانوش سنجری در در گفتوگو با بیبیسی: در یک دادگاه پنجدقیقهای گفتند ‘آمدی جاسوسی کنی و برگردی’
گزارش و تحلیل .’سوگند میخورم بهار را دوست میدارم’؛ نوروز: فریاد تاریخی فارسیزبانها
ترانه الهه ناز نخستین بار در سال ۱۳۳۳ خورشیدی از رادیو ایران پخش شد و نزد تودههای مردم با استقبال عجیب و غیرمنتظرهای مواجه گردید.
متن آهنگ الهه ناز غلام حسین بنان
♪♪♫♫♪♪♯
باز ای الهه ی ناز با دل من بساز ♪♯ کین غم جانگداز برود زبرم ♪♯ گر دل من نیاسود از گناه تو بود ♪♯ بیا تا ز سر گنهت گذرم ♪♯
باز می کنم دست یاری به سویت دراز ♪♯ بیا تا غم خود را با راز و نیاز ♪♯ ز خاطر ببرم ♪♯
گر نکند تیر خشمت دلم را هدف ♪♯ به خدا همچو مرغ پر شور شعف ♪♯ به سویت بپرم ♪♯
آن که او ♪♯ به غمت دل بندد چون من کیست؟ ♪♯ ناز تو ♪♯ بیش از این ♪♯ بهر کیست ♪♯
تو الهه ی نازی در بزمم بنشین ♪♯ من تو را وفا دارم بیا که جز این ♪♯ نباشد هنرم ♪♯
این همه بی وفایی ندارد ثمر ♪♯ به خدا اگر ازمن نگیری خبر ♪♯ نیابی اثرم ♪♯
ترانه «الهه ناز» را باید حاصل تمایل جمعی از موسیقیدانان و خوانندگان ایرانی به اجرای تصنیفهای نوآورانه در سالهای دهه 30 و 40 دانست که حتی شماری از جدیترین خوانندگان موسیقی سنتی ایرانی همچون غلامحسین بنان را نیز به این وادی کشانید
You must be logged in to post a comment.